جانباز منتظر عدالت- زمان جنگ از هر صد تا جوان شاید یکی می رفت جبهه و اونم که می رفت جنگ، یکی بود ولی صدتا سرباز بعثی را حریف بود! حالا اون بسیجی از جنگ برگشته، با بدنی پر از درد و رنج و تیر و ترکش و گازهای شیمیایی، با بدنی نحیف که دیگر حوصله خودش را هم ندارد که یه روز بره تو صف بیمه، یه روز بره تو صف دارو، یه روز بره تو صف هزار کوفت و...! خدایا چه کردند با رزمندگان رزمنده ای که وقتی حمله رو شروع می کرد، لشکر ها جلودارش نبودند ولی در حال حاضر به لطف مسئولین گرانقدر کمترین خواسته های زندگیشان را به خاطر مشکلات مالی نمی توانند بر اورده کنند؟!

حالا شیران اون روز تبدیل شدند به جانباز فقیر رزمنده ندار و... حالا که فکرش را می کنم به خودم می گم ای کاش تو رفتی هشت سال جنگ به عنوان بسیجی، خب می رفتی پاسدار می شدی که دیگر مشکل مالی اصلا" هیچ کجای زندگیت نبود. الان سه چهار میلیون حقوق می گرفتی با اون همه مزایا. تازه پول داروهات هم تمام و کمال می دادند. هر سال هم برو بچه هات رو میبردی زیارت و گردش و تفریح بدون کمترین ناراحتی. حالا اگرم سردار میشدی که ... !