تاریخ : 1393,شنبه 05 مهر19:05
کد خبر : 29139 - سرویس خبری : ادبیات ایثار و شهادت

شهرمان دیگر بوی شهادت نمی دهد!



عاشق شهدا - ابراهیم جان! یادت هست آن سال ها شهرمان خیلی شلوغ نبود، خانه ها هم خیلی بزرگ نبود، شهرمان بوی عطر جبهه ها را می داد، در هر کجای شهر که پا می گذاشتی نوای دل انگیز حاج صادق به گوش می رسید: هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله، هر که دارد سر همراهی ما بسم الله ... ای لشگر صاحب زمان ... ای یاوران قرآن ...

آدم های شهرمان از جنس دیگری بودند. انگار حال و هوایشان جور دیگری بود. حتی می شد رنگ خدا را در نگاهشان دید. دل هایشان آبی آبی بود، رنگ آسمان.همه عاشق بودند،عاشق روح الله و گوش به فرمان آن پیر عشق. ابراهیم جان! یادت هست همه فقط برای خدا کار می کردند و جاه و مال و مقام و منصب برایشان ارزشی نداشت، آنچه بود همه خلوص بود و یکرنگی و جلب رضای حق. اما سردار! شهر ما دیگر شلوغ شده است.

خانه ها جای خود را به برج های سر به فلک کشیده داده اند و همان قدر که برج ها قد کشیده اند و بالا رفته اند ایمان هایمان نم کشیده است و دل هایمان زنگار گرفته، دیگر موسیقی شهرمان بوی خیانت می دهد و معشوقه های خیالی و عشق های پوشالی...! دیگر آدم های شهرمان حتی عاشق هم نمی شوند. چرا که عشق را با مقام و منصب و منفعت چه کار! اینجا دیگر همه عاقل شده اند و عقل حسابگرشان حتی برای انسانیت و مهربانی و دوست داشتن نیز چرتکه می اندازد.

ابراهیم جان! یادت هست که حمید باکری می گفت: زمانی می رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان امروز سه دسته می شوند:دسته ای به مخالفت با گذشته خویش برمی خیزند و از گذشته خویش پشیمان می شوند، دسته ای راه بی تفاوتی برمی گزینند و در زندگی مادی خود غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند، دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصایب و غصه ها دق خواهند کرد، پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید.

ابراهیم جان! حمید باکری راست می گفت، دیگر دوره حاج کاظم ها (شخصیت آژانس شیشه ای)گذشته. گر چه حاج کاظم ها،خیبری اند و اهل درد و نی و هور و آب ولی مردمان شهرمان دیگر حوصله اش را ندارند و دلشان نمی خواهد خواب شیرینشان را شنیدن حرف های تکراری فرمانده بر هم بزند.

آخر چقدر از جنگ گفتن! چقدر از شهید و جانباز حرف زدن! دیگر دوره این حرف ها گذشته سردار! الان عصر فضاست و هواپیماهای بدون سرنشین و ابرکامپیوترها و تکنولوژی و مد و ماهواره و سرگرمی هایی که آنچنان خوابمان می کنند که دیگر هیچ حقیقتی بیدارمان نخواهد کرد. ابراهیم جان! در جوار رحمت حق آرام باش که شهرمان دیگر بوی شهادت نمی دهد...!