مرتضی خاکپور- یادش بخیر
اوایل جنگ به خوزستان رفتیم : و با لشگر عراق و با ستون پنجم جنگیدیم ؟!
غذا که ساعت و حساب و کتاب نداشت ؟! اگه بود و گیرت می اومد.
ولی مردم رفته بودند و خانه و مغازه را رها کرده بودند.
یه فروشگاه بود : درب و پنجره اش همه شکسته و مغازه هم مقداری غارت شده ؟!
چه کمپوت هایی داشت : جایتون خالی نباشه .
کمپوت آناناس و گیلاس و هلو و گلابی و همه .
شیر عسل : چه شیر عسل هایی در قوطی بود : بسیار عالی ؟!
همه ترس و خستگی و موج خمسه خمسه از تنت بیرون می رفت .
انگار که تازه زاده شدی ؟!
یادش بخیر
ای رزمنده جانباز 5% بی معیشت ؟!
در حسرت بمان که حقوق نداری و از این هوس ها هم نکن ؟!
خدایا خودت .نانی .حقوقی .معیشتی برسان ؟!
آمین