ای خرمشهر سرزمین آتش و خون ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی سرزمین شهادت جان فدایی عاشقان شهادت در تو یادآور اسم «قربان» و سرزمین «منی» است.
********
خدایا از تو میخواهم آنچنان تقوا و ایمان به ما عنایت کنی که بتوانیم رهرو صدیقی برای شهیدانمان باشیم این طایفه از تبار عشقند همه جان سوخته از شرار عشقند همه دیباچه عمرشان به خون رنگین است زنهار که پاسدار عشقند همه.
********
عاشورا پیروزی خون بر شمشیر بود و این آغاز نبرد مقدسی است که ما باید طلایهدار آن باشیم. تاریخ باید یکبار دیگر عظمت حماسه و ایثار را ببیند و راه طولانی از حراء تا خمین و از دشت تفتیده نینوا تا دشت خون گرفته و گرم و سوزان خوزستان را حس کند و بداند که در راه و این پیوند مقدس چه خونهایی بر زمین ریخته و چه جانها و روحهای مقدسی به ملکوت اعلاء پیوسته است.
**********
شهر عاشقان شهات
آری شهر عاشقان شهادت!
عاشقانی که رنج میبرند که چرا
خداوند آنان را زودتر به لقاء خویش نمیرساند؟
زیر آنان با تکتک سلولهای بدنشان، باورشان آمده استکه مهمترین بهرهبرداری از این دنیا پرواز به سوی لقاءالله است و کوتاهترین راه و میانبرترین راه برای رسیدن به این مقصد شهادت است و شهادت سعادتی است که خداوند نصیب بندگان خاص و مقربین درگاهش مینماید. نصیب کسانی میکند که توانسته باشند از همه وابستگیها دل کنده باشند و قلبشان فقط و فقط از عشق به خدا مالامال گشته باشد.
**********
هویزه
ای سرزمین اشک
میعادگاه عاشقان شهادت
دیده و آرمان و آرزو
سرزمین «منی»
خاک پرگلوله و توپ و تانکت یادآور، سنگ ریزهای سرزمین «منی» است
**********
ای خوزستان
عجب بزرگ و زیبایی
به بزرگی و زیبایی همه تاریخ
به بزرگی «کربلا» و «منی»
به زیبایی «قربان» و «عاشورا»
**********
بعد از مجروحیت، مجدداً وارد خاک اهواز شدم از شوق و اشتیاق چشمانم غرق اشک شد براستی که از خیل دلاوران گسستن نتوان، خوزستان دریای حماسه بیکران است هر روز که خورشید شعاع طلائی خویش را از پس نقاب خون گرفته شفق هویدا میکند و از بستر افق تا اوج عروج پر میکشد و از اوج تا کرانه غربت غروب به بالین شب میرود عظمت ایثارها و شورش حماسهها آغاز میشود تو گویی روز را و خورشید را تاب دیدن و نظاره این سرافرازیها نیست.
**********
هر بار که عملیاتی تمام میشود میگریم بر حال خویش، کوله بارم را محکمتر بسته و با باری سنگین مصمم به ادامه راهشان میشوم ولی آنها کجا و من کجا من حتی خاک پایشان هم نمیشوم.
**********
هر بار که عملیاتی تمام میشود میگریم بر حال خویش، کوله بارم را محکمتر بسته و با باری سنگین مصمم به ادامه راهشان میشوم ولی آنها کجا و من کجا من حتی خاک پایشان هم نمیشوم.
**********
در عملیات والفجر مقدماتی من مجروح و روی زمین افتاده بودم منطقه مثل روز با گلولههای منور روشن شده بود و ترکشهای داغ در کنارم به زمین میخورد شهادتین خودم را خواندم به انتظار سرنوشت ماندم چرا که قدرت حرکت نداشتم و کسی هم جز خداوند نبود که در آن لحظات حساس بدادم برسد، یکی از برادران در تپه بالا مجروح شده بود و ناله میکرد با چه شوری خدا را صدا میزد دیگر در خود رمقی حس نمیکردم حتی قدرت نداشتم که خود را قدری به جلو بکشم چند ساعتی گذشت به حضرت زهرا توسل جستم و فقط او را صدا میکردم کمکم چشمهایم بسته شد فکر کردم دارم از دنیا میروم سعی کردم خودم را بطرف قبله بکشم و آرام خوابیدم مجدداً با انفجار گلوله خمپاره در کنارم بیدار شدم صدای برادرانی که از خط مقدم برمیگشتند را شنیدم یکی از آنها بسراغم آمد و مرا بوسید و بدوش گرفت و مرا به عقب برگرداندند.
**********
بر من فرض است که راه شهدا را ادامه بدهم سلاحشان را بردارم و سنگرهایشان را خالی نکنم اگر شب و روز در راهشان بکوشم و لحظهای آرام نگیرم و شبها در سوگشان بگریم و برایشان دعا بخوانم آیا خواهم توانست ذرهای از دینم را به شهدا ادا کنم.
**********
یکی از برادران مجروح فاصله بیش از یک کیلومتر راه را با بدن مجروح، در صحرای سوزان و در حالیکه زبانش از تشنگی مثل چوب خشک شده بود همراه با بدن پارهپاره شهیدی، خود را به خط خودی رسانده بود درود بر اسطورههای شرف و حماسه و ایثار مقلدین واقعی روح اله
**********
سلام ما بر امام روح اله، درود ما بر امام روح الله آنکه ریشه و تبارش پاک است، خلیفه بر حق خداست که از فروغ او، نور هدایت، شعله گرفته است. امام روح اله نشانه است، چشمه جوشان است، طبیب ماهر برای جانهای بیمار این قرن است. شبهای ما از فروغ اومهتابی است و روز ما از پرتو او آفتابی است.
**********
به درستی راهم شکی ندارم و امیدوارم که در لحات آخر عمرم غافل از دنیای شما نروم به راهم ایمان دارم و به ایمانم عشق میورزم و همه امید و آرزویم پیروزی اسلام و حاکمیت آن در جهان میباشد.
**********
بهترین لحظات عمرم را در جبههها گذراندم و نمیدانم که چرا حاضر نیستم که لحظهای از جبهه دل برکنم و حتی تصور اینکه جبههرا ترک کنم برایم دردناک است از خدا میخواهم آنچه خود میخواهد سرنوشتم آن شود آنچه خواسته من است شاید در خواستههایم ناخالصی باشد.
**********
هنوز چند ساعتی از شهادت امیر نگذشته بود. که بر اثر بمباران، علی و احمد و حسن و علی قاسمی، شکری و حمید و چند تن دیگر از بهترینها به شهادت رسیدند اصلاً میشود باور کرد که بدون اینها دوباره زندگی کرد. چه آرام خوابیده بودند و ما را تنها گذاشتند. اینها بهترین عزیزانم بودند شب و روز ما خواب و بیداری ما، مرخصی را هم در کنار هم بودیم. خدایا چرا زمین دهان باز نمیکند و مرا ببلعد تحمل این مصیبت برایم مشکل است. یا صاحبالزمان (عج) تو بهتر میدانی که چه کسانی را از دست دادیم و شما چه یاورانی را از دست دادید. و من بدبخت برایشان چه بنویسم خدایا اگر بخاطر غفلت و گناهانم از این قافله عقب ماندهام اگر گناهانم مانع استجابت دعاهایم میشود تو بر من رحم کن و مرا از عذاب این دنیا نجات بده خدایا دوستانم به من قول شفاعت دادهاند نزد آنها آبرویم مبر.
**********
برادران و خواهران محترم کوچکتر از آنم که پیامی برایتان داشته باشم از شما میخواهم اسلام و انقلاب و امام را فراموش نکنید و هر جبههای که کفر جهانی برعلیه کشورمان گشود، فعالانه در آن حضور داشته باشید.
**********
از برادران رزمنده ملتمسانه میخواهم اگر به کربلای حسین (ع) رفتید مرا فراموش نکنید چرا که ما در این انتظار مدتها کوشیدیم در هنگام برگشت از کربلا مشتی از خاک کربلا بر سر قبرم بپاشید التماس دعا.
**********
صدام و همه شیاطین رفتنی هستند آنچه خیلی مهم است شیطان درونی انسان و کششهای نفسانی است که اگر در این جهاد اکبر پیروز شویم لیاقت آن را خواهیم داشت که از منتظران واقعی مهدی (عج) باشیم.
**********
ساعت 5/4 صبح از خواب بیدار شدم خواب برادر عزیرم شهید نصراله محسنی را دیدم او در کنار سید جواد هاشمی که بعد از نصراله محسنی شهید شده بود آرام و متین نشسته بود او را صدا زدم کنارم آمد و من زارزار میگریستم و قسمش میدادم که از خدا بخواهد که منم شهید بشوم و او جوابم را داد …
(اول فروردین سال65)
چند شب است که جواد شعبانی به شهادت رسیده او را دیشب در خواب دیدم به او گفتم جواد تو شهید شدی خدا گناهت را بخشیده؟ گفت: بله به جواد گفتم که خدا حقالناس را هم بخشید گفت بله خدا همه را بخشیده جواد جان خدا به مقامت بیافزاید که با این خواب جانی تازه در من دمیدی
بهار سالـ 65 فاو
**********
خودخواهیها و جاهطلبیها و همه رذایل علتش بیتقوایی است همدیگر را دوست بدارید و در خدمت به انقلاب کوتاهی نکنید.
**********
شب حمله را به یاد میآورم، چه خالصانه با خدای خود راز و نیاز میکردند و با خدای خود عهد میبستند که از هیچ چیز نهراسند و چه نیکو آرزویشان که رسیدن به الله بود تحقق پیدا کرد. آری آنان همچون شیران و راهگشای راهیان راه الله گشتند آنها رفتند و اینک مائیم و رسالت سنگین آنان و جهان پر از تزویر و نیرنگ غرب و شرق.
**********
فریادهای یا حسین و الله اکبر دشت سرخ خوزستان را در منطقه پر کرده و قلب مزدوران بعث، بلکه قلب آمریکا را بلرزه انداخته بود. میدانهای گسترده مین که توسط دشمن رویاروی رزمندگان پرتوان جمهوری اسلامی کار گزارده شده بود بسرعت طی میشد و حماسههای خونین شرف و شهادت در آن ساعاتی که جغد شوم و سیاه استکبار در خوابی سنگین رویارویی طلایی میدید، در اوراق زرین تاریخ ثبت میگردید از یاد نمیبرم حماسه پرافتخار شهدایی را که با ایثار جان و عبور آگاهانه از میدانهای مین، چگونه راه بر دیگر جانبازان اسلام هموار ساختند.
**********
خدایا تو بهتر میدانی که چقدر از بهترین دوستانم به سویت پرکشیدند عشق به تو همه وجودشان را فرا گرفته بود خدایا منم بنده توأم و آرزو و تمنای شهادت دارم من لحظهای جبهه را ترک نخواهم کرد آنقدر میمانم تا روطبت و نمسنگرها کمرم را خم کند و فریاد درد استخوانهایم به آسمان برود خدایا آنقدر در این شرایط سخت میمانم تا شاید آمرزیده شوم گرمترین روزها را در سنگرها میمانم تا شاید مرا قبول نمایی.
**********
دانشجویان، دانشگاه جبهه خود برپا کنندگان عاشوراهای دیگر خواهند بود با شوق هرچه چشمگیرتر و با قلبی مالامال از عشق به حسین (ع) و راه حسین (ع)، در شبهای عملیات شرکت میجویند. در این دانشگاه استاد از شاگرد، فرمانده از فرمانبردار، بسیج از سپاه، روحانی از غیرروحانی تمیز داده نمیشود.
**********
خدایا دیدگانمان را بینا و گوش هایمان را شنوا گردان تا فداکاری ها و از خود گذشتگی های شهیدان را برای اعتلای کلمه حق و نابودی کفر، ببینیم و پیامهای تحرک آفرین و آگاهی بخش آنان را بشنویم و توفیقی عنایت فرما تا با درک تعهد اسلامی و انسانی خویش خود را در برابر خونهای پاک آنان، مسئول بدانیم.
امام خمینی، این قلب تپنده انقلاب و پیامآور آزادی و کرامت و هویت انسانی و اسلامی این قرن، جهت مبارزه همه جانبه با آمریکای جهانخوار که هر روز برای گسترش تجاوزات سبعت خویش، چنگ و دندان نشان میدهد و در رویاروئی با همه ابرقدرتها فرمان مبارک تشکیل بسیج را دادند مبارک باد بر بقیه الله الاعظم این لشکر مخلص و جان بر کف.
**********
استاد شهادت علی (ع) میفرماید: مجاهد کسی است که با نفس خودش بجنگد. چگونه زیستن و چگونه مردن را در معنویت بیابید، معنویتی که در آن شهادت، یک هجرت است به سوی ا…
**********
امیدوارم که همیشه عمل کردن به دستورات قرآن را سرلوحه کارهایتان قرار دهید و خودتان را در محضر خدا بدانید و زینبوار در مقابل سختی بایستید و همچون امام در مقابل ظالمان داخلی و خارجی بدون نرمش باشید.
**********
عملیات محرم به لطف خدا، با پیروزی به پایان رسید. اما آنچه که بر جای مانده است رسالت سنگین شهیدان است خدایا ما را در انجام این رسالت ثابت قدم نگهدار آمین یا ربالعالمین.
**********
به یاری خدای متعال و به رهبری امام امت خمینی بت شکن این انقلاب را از مرزهای کشور به کشورهای دیگر مخصوصاً به کشورهای اسلامی صادر خواهیم کرد اگر به جای آب از زمین خون جاری شود صدام خائن و دیگر مزدوران آمریکا کوچکتر از آن هستند که بتوانند جلوی رهبر و ملت به خروش آمده مسلمان را بگیرند.
**********
انسان برای دنیا آفریده نشده است، بلکه دنیا برای انسان آفریده شده است، حیف است که انسان به دام پرزرق و برق آن گرفتار شود.
**********
تنها رمز پیروز ما این است که خودمان را با خدا پیوند دهیم به سخنان گوهربار امامان علیهمالسلام جامهی عمل بپوشانیم با گریه و ناله و عجز و اشک به درگاه خدا خودمان را از ناخالصیها پاک سازیم.
**********
ما همه افتخار ما این است که مقلد امام خمینی هستیم همه افتخار ما این است که اهل مسجد و علاقهمند به قرآن و اسلام هستیم.
همه افتخار ما این است که دنبالهرو علماء و مراجع عظیم الشان هستیم.
**********
مرد خداگونهای
از سلاله پاک پیامبر (ص)
پیشاپیش مؤمنان میرود تا کره ارض را از لوث وجود مفسران پاک کرده و زمینه را برای حکومت حقه حضرت مهدی (عج) آماده نماید.
فریاد هل من ناصرا ینصرنی امام حسین (ع) از کربلای خونین و بانگ الهی او فضا را پر کرده، اینجا حرف، حرف حسین (ع) است، و عشق، عشق کربلاست.
زندگی بدون مبارزه و جهاد با دشمن زندگی نیست زندگی بدون اسلام قابل تصور نیست همیشه از خدا خواستم که در لحظات آخر عمرم به یادش باشم و در غوغای توپ و خمپاره که در هر طرف منفجر میشود او را ببینم و از او مدد جویم و اگر بخواهد مرا بپذیرد من نیز مشتاق به سویش روم.
**********
در عملیات بدر بچهها حال خوشی داشتند در آن لحظات تنها به خدا فکر میکردیم و کارهایمان را بر اساس رضای او نظم میدادیم و هر لحظه از فکر دیدار با خدایمان بر خود میلرزیدیم و قلبهامان از شوق شهادت مالامال بود در آن لحظهها همه کارها با شور و هیجان وصفناپذیری به مرجلهای دیگر میىسید و در این موقع بود که احساس میکردیم سبک و سبکتر شدهایم زیرا احساس نزدیکی به خدا سراسر وجودمان را در برگرفته بود.
**********
وای بر من اگر حقیقت را در پیش پای مصلحت قربانی کنم. وای بر من اگر به بهانه اینکه دروغ نباید گفت سخنان راست فتنهانگیز بگویم. وای بر من اگر چاپلوسی کنم و از چاپلوسی دیگران شادمان شوم. وای بر من اگر از ذلت دیگران لذت ببرم.
**********
چه سعادتمندانه، مجاهدان حق پوئی که با سالح قاطع الله اکبر، ایثار خون و قدرت شگرف شهادت بر هرچه ظلم و جور و جنایت بیامان یورش میبرند و به جولان نظامات تار عنکبوتی باطل باقی نمینهند.
**********
ایثارهای بزرگ، حماسههای سترگ و صحنههای شکوهمندی که با یاری خدا، دستان توانمند مجاهدان پیکارگرمان در فضای تاریخ خونبار اسلامیان مینگارند، گواه راستین حقانیت ما و مکتب ماست.
**********
حماسه آفرینان جان بر کف اسلام، در صحنههای نبرد بیامان حق و باطل، یک بار دیگر اصالت حرکت حقطلبانه خویش را به اثبات رساندند و پیروزی ایمان، ایثار خلاص و فرهنگ شکوهمند شهادتطلبی را بر ابزارهای پیچیده و مدرن، تجلی و تبلور بینظیر بخشیدند و خونین شهر عزیز را آزاد نمودند، مبارک باد بر امام عزیزمان این فتح بزرگ.
**********
کوی روح اله، کوی حق است تعظیم و تکریم نسبت به امام روح اله عبودیت خدا و خضوع در برابر خدای روح اله است.
جماران برای ما حرم است باید حرمت آنجا را نگهداشت و زمین ادب بوسید و چهره بر خاک جماران سایید چیزی کمتر از طور سینا ندارد.
**********
آری در آن موقع که سحرگاهان بود و سپیده صبح به جنگ با ظلمت شب برخاسته بود سپاهیان اسلام شهر فاو عراق را به تصرف خود درآوردند و با نورانیت خود بر دشمنشان تاختند و سیاهی را به هلاکت رساندن دیوسیرتان نابود ساختند سپاه نور بر لشکر ظلمت پیروز شد و العادیات صبحا فالموریات قدحا فالمغیرات صبحا …
***********
مرغان عشق، عشق به خدا همراه با باران گلولههای کاتیوشا و توپ و تانک دشمن بر فراز سرمان پرواز میکردند. نگاههای پرمعنی برادران راننده اورژانس بوی شهادت میداد و هاله از نور خدا در صورتشان موج میزد نفسهای همه به شماره افتاده بود و صحنههای کربلا تداعی و با امام وداع کرده و به سفر بیبرگشت شهادت میرفتند.
**********
ارتش اسلام باید علاوه بر مجهز بودن به سلاح و آمادگی تسلیحاتی و قدرت بدنی و جسمی و بالاتر از همه به نیروی ایمانی و توان روحی هم مسلح و مجهز باشد.
**********
شهادت تنها برای زندههاست.
به امید ثانیهای هستم مرگ سرخ را که از محراب علی (ع) و کربلای حسین (ع) سرچشمه میگیرد در آغوش گیرم. خدایا شهادتم در راه اسلام و قرآن را که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.
**********
همه سعی و تلاش ما باید بر این باشد که دقیقاً در خط امام و ولایت فقیه حرکت کنیم وگرنه جهاد بیولایت، نماز بیولایت، امر به معروف بیولایت پشیزی ارزش ندارد.
**********
شهید سید صادق شفیعی، فرزند پاک، صادق و شجاع انقلاب، در این کربلا سرانجام خورشیدی شد که در نیمروز طلوعش بر خاک سرخ شهادت فرو افتاد و ا زمحل سقوط، صعودی روشن و والا را آغاز نمود. صعودی بیپایان تا عرش، تا مرز خدا.
و یدر غروب خونرنگ و سرخ فام و شفق گونه خونین شب عیدغدیر که الحق شبی انتخابی بود و آن هم انتخاب ولایت. با اینکه فرمانده تیپ بود برای بررسی وضعیت خطوط مقدماتی جبهه و سرکشی بچهها به کنار جاده رفت و در گرمای تابستان ان هم در جنوب همچون یک بسیجی پشت تویوتا سوار شد و روانه جزیره مینوی آبادان گردید و در آخرین لحظات برای گرفتن وضو آستینها را بالا زد و سر به سوی آسمان بلند حالی که آستین پیراهن بالا زده بود تیر خصم، زبون بر قامت پر توان این مجاهد خستگیناپذیر اصابت کرد و قلبش را شکافت و او را در خون خویش غلطاند عظمت شهید سیدصادق شفیعی آنقدر بزرگ است که در قالب کلام و جوهر قلم به رشته تحریر در نمیآید.
بارخدایا بارها تصمیم گرفتم که دیگر اصلاح کارم کنم توبه کردم و دوباره توبهام را شکستم ولی باز در نهایت پروریی به درگاهت روآوردم چرا که میدانیم کسی از این بارگه ناامید برنمیگردد. ای ربالعالمین هرچه خود می خواهی با من بکن هرچه صلاح در آن است برایم قرار بده هرچه بر سرم بیاید راضی هستم اگر دیوانه شوم باز ترا صدا خواهم کرد. اگر کور شوم دوباره خواهم آمد و پوتین رزمندگانت را واکس میزنم. اگر دو دستم قطع شود باز بمانم این کار را خواهم کرد. اگر فلج شوم خواهم آمد و برای رزمندگانت لباس خواهم شست وصله به لباسشان خواهم زد اسلحههایشان را پاک خواهم کرد. روزی که در این راه قدم نهادم آماده همه اینها بودم و اگر طوری شود که در گوشهای بیفتم و تمام بدنم فلج شود و از کار بیفتد باز خدایا تورا صدا خواهم کرد که اینقدر در حق من لطف کردی و برمن منت نهادی که ترا سپاسگذار باشم با اینکه کوچکتر از آنم که چنین ادعای بکنم.
خدایا از تو میخواهم که ایمانم طوری شود که اسم قیامت را میشنوم بر خود بلرزم و ××× بترسیم و چون نام حسین را بشنوم بر ظلمی که بر این خاندان مظلوم رفت گریه کنم وقتی نماز میخوانم فقط از تو یاری جویم. وقتی دعا میخوانم بفهمم که چه میگویم دردمند باشم بدانم که عذاب الهی چقدر سخت است. بدانم که برای ذرات اعمالم باید جوابگو باشم گناهانم را همیشه بیاد داشته باشم و از خدا بخواهم که مرا ببخشد.
خدایا توفیق بده تا این برنامهها را انجام دهم ترا به خون حسین علیهالسلام کمکم کن مرا بحال خود وامگذار.
روز گرمی بود با کاشار و سهیل و علی اسدزاده و اتابک و مجریان در اتاق بودیم اتابک داشت تعریف میکرد که در یکی از جبهه روزی میخواستیم سینهزنی کنیم برویم طرف عراق. حمید کنار پنجره نشسته بود سهیل دستمال کاغذی دستش و یکدست دیگرش در دهانش بود و مشغول خوردن دستش بود علی دستمال دور گردنش بود و با دست حمید شکمش را می مالید. مجریان هم قهوهخانهای روی صندلی نشسته بود داشت از شنا صحبت میکرد. صدای کبوترها وقتی اتاق ساکت بود شنیده میشد در این موقع سهیل گفت بیچاره کبوترها گرسنهاند. در این موقع اصغر یک سکسکه بزرگ زد مجریان با علی و اصغر داشت صحبت میکرد البته ترکی و سهیل از اون ترکی میپرسید مجریان با سبیلش ور میرفت و آنها را چرب میکرد. (14/3/62)
غروب امروز بود جفیر بودیم هوای گرمی داشت غروبدم که هوا قدری گرمایش کمتر شده بود برادران از سنگر بیرون آمده بودند که یک خمپاره سنگین که بگمان من 120 بود آمد و با سرعت و صدای عجیبش از بالای سرخاکریز گذشت و برادران همه دراز کشیدند داد میزدند عمل نکرد عمل نکرد یکدفعه دیدیم از دستشویی یکی از برادران بیرون آمد با رنگ پریده و گفت صدای خمپاره ××× خیلی مرا ترساند.
در همین روز برادری را دیدم که کنار سنگر نشسته و با نارنجک داشت قند میشکست و چقدر خندهدار بود. (29/4/64)
دنیا محل امتحان است و شهادت مُهر قبولی …
به سنگر تازهای آمدیم جبههای که نسبتاً آرام است و خبری از خمپارهها نیست فقط گاهگاهی صدای انفجار خمپارهای میآید که آنهم قابل مطرح کردن نیست. روزهای خوبی است لحظاتی که از دست میرود و بدست آوردن دوبارهاش مشکل است. وقتی به فکر فر میروم که واقعاً به گیر چه دیوانگانی افتادهایم خندهام میگیرد. صدام این مترسک کاغذی به چه خیالی به جمهوری اسلامی حمله کرد وبا چه قدرتی یادم هست اوایل جنگ قوطی کمپوتها که بر اثر تابش آفتاب برق میزدند زیر آتش توپخانه و خمپاره قرار میگرفتند. آنهم قدرت توخالی چه شد. جداً جنگ نعمت بزرگی است بزرگترین نعمتش بنظرم همین روحیه و توجه به معنویات برادران رزمنده است برادرانی که هر تار مویشان به تمام این دنیا میارزد. طریقه جنگیدن را هم این جنگ به ما آموخت روشهای معمول در بین ما در هیچ جای دنیا نبوده و نخواهد بود. چرا که جنگ مرا دستور دین ماست و کسی میتواند مثل ما بجنگد که ایمان رزمندگان ما را داشته باشد و دشمنان ما اگر ××× ایمان را داشتند جنگی با ما نداشتند.
همین عملیات محرم بود آنهمه موانع و مین و سیمهای برق ….. همه از کار افتاد حتی کار نیروهای ما هم نبود، کار خدا بود و او هرچه بخواهد میشود. هیچ فراری از قدرتش نیست. ما نبودیم هرچه پیروزی بود از خدا بود لطف و عنایت او بود و هرچه شکست و ناکامی بود از ما و غرور ما و هوای نفس ما و فراموش کردن خداست و مشغول شدن به خود است. خدایا ما را در این دنیای پرنیرنگ بحال خود رها مکن که اگر تو نباشی ما تباه و غرق خواهیم شد. هر وقت که میخواهم از جبهه بنویسم این قدرت از من گرفته میشود اصلاً مسائل اینجا قابل مطرح کردن نیست این همه لطف و نعمت و برکت این همه ایثار و گذشت …. با چه زبانی بیان شود. (24/12/61)
سید به خود آمد به آسمان رفت.
آن روز عراق آتش پرحجمی داشت و شلیک گلولههای تانگ و خمپاره و توپخانه به لحظهای قطع نمیشد. تانگها در یک خط آتیش میکردند نیروهای ما هم آمده به سنگرها رفتند و آن همه آتش و گلوله ما تلفاتی نداشتیم و نزدیکهای غروب آتش عراق قطع شد. ما از داخل سنگرها بیرون آمدیم برای هواخوری و با برادران کنار منبع آب مشغول شستن سر وصورت و ظرفها بودیم منبع آب در کنار جاده قرار داشت و آبهای مصرف شده بداخل یک سنگر تانگ که در نزدیکی قرار داشت میریخت 106 ما در گردان محمدباقر مأمور بود و در روز کاری به آن صورت نداشتیم. در همین موقع ما چند نفری بودیم که کنار منبع آب جمع بودیم تانکر بزرگ آب آمد تا در داخل منبع آب بریزد ما اطلاع نداشتیم که تانکر در دید دشمن است که بعد از ظاهر شدن تان&