تاریخ : 1393,دوشنبه 11 اسفند17:22
کد خبر : 32447 - سرویس خبری : اخبار

تا جان در بدن دارم دوشادوش حاج همت می‌جنگم



خبرگزاری تسنیم: مادر شهید تازه تفحص شده امرالله معروف وند می‌گوید: یک نامه قبل از مفقود شدن از او برایم آمد که نوشته بود: من دیگر پسر تو نیستم. من پسر حاج همت ام و تا جان در بدن دارم باید با حاج همت و دوشا دوش او بجنگم. در نهایت هم در خیبر شهید شد.

«سلطنت لک» مادر شهید تازه تفحص شده امرالله معروف‌وند است که به تازگی هویت پیکرش توسط آزمایش DNA و تطبیق نمونه ژنتیکی خانواده شناسایی شد. امرالله 31 سال پیش در 15 سالگی در عملیات خیبر شرکت کرد و در جزیره مجنون به شهادت رسید. پدر شهید سال گذشته دار فانی را وداع گفت و مادر به گفته خودش با توسل به امام حسین(ع) در زیارت کربلای اربعین امسال حاجت پیدا شدن فرزندش را گرفته است.

به پدرش می‌گفت خیلی صفا دارد پدر و پسری به جبهه برویم

او در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم می‌گوید: پسرم اوایل سال 61 به جبهه رفت. سه ماه جبهه بود و بعد از آن مجروح شد. تا زمانیکه مجروحیتش کامل خوب بشود پایگاه بسیج رفت و آمد داشت و فعالیت می‌کرد. چند وقت بعد برایش نامه اعزام مجدد به جبهه آمد که گفت: می‌خواهم بروم جبهه. گفتم: "مامان! تو هنوز زخمت خوب نشده" گفت: "این زخم‌ها برای من چیزی نیست. مردم تیر و ترکش توی بدنشان هست و می‌روند منطقه من هم باید بروم." گفتم: "پس برو به امید خدا." پدرش هم می‌خواست برود جبهه. گفت: "امرالله! من هم که می‌خواهم از طرف محل کار بروم پس تو بروی جبهه و من هم بروم مادرت خانه اذیت می‌شود." گفت: "بابا بخدا خیلی صفا دارد که با هم پدر و پسری برویم و در جبهه و شما من را صدا کنی امرالله و من هم جواب بدهم بله بابا عبدالله! اینقدر کیف دارد که با هم برویم!" پدرش هم گفت: "تو را به خدا سپردم و رضایت نامه‌اش را امضا کرد."

پسرم در نامه آخرش نوشت: تا جان در بدن دارم دوشادوش حاج همت می‌جنگم

او در ادامه به ماجرای مفقود شدن امرالله اشاره می‌کند و می‌گوید: پسرم میان گروه اولی که از جلوی لانه جاسوسی حرکت کردند، بود. یک یا دو ماه مانده بود سال 62 تمام شود که دیگر این عزیز من رفت و خبری نیامد. یک نامه همان موقع قبل از مفقود شدن از او برایم آمد که نوشته بود: «مادر حال من خوب است و ما داریم برای عملیات خیبر طرح ریزی می‌کنیم. من دیگر پسر تو نیستم. من پسر حاج همت ام و تا جان در بدن دارم باید با حاج همت و دوش به دوشش بجنگم.» گفتم خدا نگهدارت باشد. بعد از آن نامه دیگر هیچ خبری از او نیامد. عملیات خیبر شروع شد و تا 20 روزی گذشت و ما منتظر بودیم و ناراحت بودیم که خبری نداریم. پدرش رفت قوچ حصار و دوکوهه و پرس و جو کرد. به پدرش گفته بودند گردانشان شب عملیات مفقود شده بود. حالا کسی نمی‌داند اسیر شده‌اند یا شهید. چشم به راه ماندیم تا الان که شکر خدا را می‌کنیم. که الحمدلله بعد از 31 سال از چشم انتظاری نجات پیدا کردم. به حق حضرت زهرا(س) مادرانی که چشم انتظارند به حاجت خودشان برسند و انشاالله تن رهبرمان سلامت باشد. امیدوارم همه کسانی که در این ارگان‌ها رزمنده هستند و در این انقلاب خدمت می‌کنند امام حسین(ع) یاری کند.

مادر شهید معروف‌وند از روزی می‌گوید که خبر پیدا شدن فرزند را شنید و می‌گوید: برادرم مرتضی هم شهید شده در این سال‌های چشم انتظاری همیشه با او حرف می‌زدم و می‌گفتم کمکم کن تا پسرم برگردد. یک روز پسر کوچکم گفت از معراج شهدا زنگ زده‌اند گفته‌اند برادران بزرگت را بگو بیایند معراج شهدا تا مدارک شهید را شناسایی کنند. بعد از ما آزمایش DNA گرفتند. تا اینکه یکی در خانه ما را زد. پسر همسایه ما بود که گفت آمده‌ام به شما تبریک بگویم. می‌گویند الحمدلله پسرت پیدا شده. همانجا دستم را بالا بردم و گفتم خدایا شکرت! همه مادران را از چشم انتظاری نجات بده.

اربعین امسال در سفر کربلا از امام حسین(ع) حاجتم را گرفتم

او معتقد است در سفر کربلای امسال حاجت روا شده است و امام حسین(ع) خبری از پیکر امرالله شهیدش برایش آورده است. روایت حاجت روا شده او و خوابی که از فرزند دیده است را اینگونه عنوان می‌کند: «در طول این 31 سال که گمشده داشتم کربلا نرفته بودم تا اینکه شب اربعین امسال رفتم کربلا. وارد حرم امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) که شدم اول شفای همه مریض‌ها را خواستم و بعد هم گفتم یا ابوالفضل(ع)! من الان 31 سال است چشم به راهم. یا امام حسین(ع)! قسمت می‌دهم به علی اصغرت این بچه من را به من برگردان و من را از چشم انتظاری دربیاور. این هفته گذشت دیدم امرالله به خوابم آمد. گفتم: "مادر پس تو کجا بودی تا الان؟" گفت:"من وسط پنبه بودم. حالا آمدم تا به تو تبریک بگویم که رفتی کربلا. آمدم تا به تو سری بزنم و بروم." گفتم:"مگر قرار نشد بمانی؟" گفت:"نه! یک ساعت بیشتر مرخصی ندارم." از خواب بیدار شدم دیدم وقت نماز است. نمازم را خواندم. صبح دیدم پسرم آمده به او گفتم خواب امرالله را دیده‌ام. گفت:"مادر! انشاالله خیر است. زیارت امام حسین(ع) رفته‌ای شاید امام حسین(ع) حاجتت را بدهد و به این زودی‌ها حاجت دلت برآورده بشود." شکر خدا را می‌کنم که بعد از 31 سال چشم انتظاری فرزندم پیدا شده است.»

«امرالله معروف‌وند» فرزند عبدالله از طریق لشکر 27 محمد رسول الله(ص) تهران به جبهه‌های جنگ حق علیه باطل اعزام شد و در سن 15سالگی، سال 62 در عملیات خیبر و در جزیره مجنون به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید والامقام بعد از گذشت 31 سال از شهادتش به تهران و به نزد خانواده بازگشته است. هویت پیکر مطهر شهید «امرالله معروف‌وند» متولد تهران توسط لوازم شخصی شهید و آزمایش DNA احراز شد.