تاریخ : 1394,دوشنبه 10 فروردين17:10
کد خبر : 32955 - سرویس خبری : ادبیات ایثار و شهادت

اگر بجای بهار بودم...


اگر بجای بهار بودم...

... بهار برای ما سال هاست معنی تازگی و روح بخشی و طراوت و زیبایی را می دهد... اما نمی دانم این فصل اعجاب انگیز با وجود بهاری تو چه می کند ... با وجود یک قهرمان!

شهید گمنام -  عطر و بوی بهار همه جا پیچیده و شکوفه های زرد و سفید کم کم روی شاخه های درختان می نشینند.

باران نم نم می آید و خورشید با ملایمت و نرمی نورافشانی می کند. برگ های سبز و تازه روییده گل ها و درختان در آغوش نسیم و با نغمه موزون بهار به رقص در می آیند و سرور و شادی از چهره همه گل ها پیداست...

 

... این طراوتی که پیامبر(ص) به زیبایی از آن سخن گفته و می گوید "تن مپوشانید از باد بهار...  کآنچه با درگ درختان می کند/ با تن و جان شما آن می کند ..." همان طراوتیست که فصل بهار با قدوم معطر و اسرارآمیز خود به زندگی و جان و روح همه ما می بخشد. به زندگی من ... تو ... به زندگی همه ... و زندگی قهرمانان این سرزمین!

... بهار برای ما سال هاست معنی تازگی و روح بخشی و طراوت و زیبایی را می دهد... اما نمی دانم این فصل اعجاب انگیز با وجود بهاری تو چه می کند ... با وجود یک قهرمان؟!... خیلی دلم می خواهد بدانم این بهاری که اینگونه تن سرد و خشک درختان را جان می بخشد، می تواند چقدر با دست نوازشگر خود کمی از زخم های جسم و روح تو را التیام ببخشد!؟... چقدر بهار می تواند نفس خشک تو را تازه کند و به قول سهراب، ریه هایت را که از ابدیت پر شده است، جان تازه ببخشد؟!...

 وقتی همسرت فرش خانه را برای عید می شوید، این رد مقدس چرخ های توست که از روی فرش پاک می شود اما می دانم احساسی که حتی آن فرش از بودن چرخ تو بر روی دلش دارد، برای من قابل ادراک نیست!...می دانم که یکی از دلایل چرخش روز و شب و گردش فصل ها و ... آبروی توست!...  من اگر جای بهار بودم به خانه تو می آمدم و در گوش همسرت می گفتم که خدا به شکرانه وجود تو و صبوری و وفاداری او، فرشی از گل و زر را در خانه های بهشتی برایتان پهن کرده است...

 اگرمن جای بهار بودم، وقتی همسرت پرده های خانه را برای شستن باز می کند و تو تنها نشسته بر چرخ و بدون پا با نگاهت او را همراهی می کنی،... نسیم را می فرستادم تا صورت همسر عاشقت را نوازش کند و در گوش تو بخواند که به اجر صبرت پرده های حریر و زربافت در خانه فردوس برایت آویخته اند... و اگر جای بهار بودم...  آنچنان به دور تو و پاهای قطع شده ات که در بهار زیبای فکه جا گذاشتی می گشتم که دیگر نبودنشان را احساس نکنی... بر دستان جامانده ات در طلائیه بوسه می زدم و چشمانت را با نوازش نسیم بینا می کردم... به پرنده ها می گفتم تنها برای تو بخوانند و به چشمه ها می گفتم تنها در زیر پای تو بجوشند...

... اگر من جای بهار بودم آنچنان نفس های تازه ام را به تو تقدیم می کردم که دیگر نفس های خشکت به شماره نیفتد و خونی نشود... تاول هایت را با نم نم بارانم مرهم می شدم و شهد گل ها را برای زخم هایت ضماد می کردم. تو را بر تختی از چمن سبز و تازه پهنه دشت همچون دشت زیبا و سحرانگیز گردان تخریب، می خوابانیدم و طبیبانه تیمار می کردم... که بهار طبیب بس قهار و چیره دستی ست که دردهای بسیاری به قدومش شفا می گیرد.

... آن گاه که دخترت سر سفره هفت سین به قاب عکست خیره می شود و... دلش ابری می شود و... چشمانش بارانی... و به طرف ایوان خانه می دود تا در لحظه سال تحویل دعا کند که یک شب تو را در خواب ببیند... من اگر جای بهار بودم، به باران می سپردم که بر صورت خیس و منتظر دختر تو ببارد تا قطره های اشکش در میان نم نم باران گم شود و چهره زیبا و نورانیش رنگ دلتنگی نگیرد ...و در گوشش می گفتم که لحظه های بارش باران، لحظه های استجابت است... اگر وقتی باران می بارد برای دیدن تو دعا کند، پدر شهیدش را خواهد دید... و دستان باز از التماسش را با قطره های باران، بوسه باران می کردم...

... اگر من جای بهار بودم آنچنان از عطر خوش گل ها مدهوشت می کردم که دیگر خاطرات تلخ اسارت و شهادت هم رزمانت آزارت ندهد و پرنده های نغمه خوان را می فرستادم تا در سردر خانه ات بنشینند و بخوانند تا دیگر صدای انفجارها و فریادها و شکنجه ها دلت را به درد نیاورند!.... همچون بهار بی دریغ آنچه داشتم به تو و خانواده رنج دیده ات می بخشیدم که دیگر غمی در دل نداشته باشی... غم نان، غم دارو، غم جا ... و غم ندیدن ها...

همه آنهایی که با آمدن بهار، به قدمگاه تو و یاران قهرمانت می روند... شلمچه، فکه، شرهانی، حور، مجنون، دشت عباس،  دهلاویه، طلائیه، اروند، بازی دراز، گیلان غرب و... آنجایی که تو عاشقانه در آن خاک ها دفاع کردی، دویدی، نفس کشیدی، مناجات کردی، سختی کشیدی و... خدا را دیدی... گفته اند که بهارشان چقدر زیباتر شده  و نفس هایشان چگونه به عطر عشق و بهار تواما" معطر شده است...

... بهار با آمدنش آنچنان عاشقمان کرده است که می خواهیم در این آغاز سال نو با صدای بلند به تو بگوییم که

که در لحظه سال تحویل اولین دعایمان بعد از فرج مولا این است که هیچ رزمنده ای شرمنده خانواده اش نباشد، غصه ای در دلش سنگینی نکند... دعایمان این است که در این سال که عیدمان در فاطمیه است، به حق مادر بی مزارمان، شهدای گمنامی که هنوز والدین چشم انتظاری دارند، پیدا شوند و دل خانواده شان شاد گردد... خدا کمکمان کند فراموش نکنیم تمام این سال تحویل های زیبا و آرام را در کنار خانواده مان، مدیون سال ها رنج تو و خانواده توست قهرمان!... اینکه بهار ما با تو بهار شده است!

بگوییم اولین تبریک عیدمان تقدیم به همه پدران و مادران شهیدی ست که گل های بهاری خود را پیش از آنکه به ثمر برسند همچون شکوفه های تازه بهار، تقدیم این آب و خاک کردند و هیچ کس نمی شناسدشان...

به آن فرزندان شهیدی که سال ها همچون شقایق های دشت فکه، داغ نبودن پدر را بر سینه دارند و داغ این فراق با نم نم هیچ بارانی آرام نمی گیرد.

به آن همسران عاشقی که سال ها بهارانه در کنار یک قهرمان زندگی کردند و اجازه ندادند رنج تنهایی نیز به رنج  همسران جانبازشان اضافه شود و یا همسرانی که بار تنهایی همسر شهیدشان را صبورانه به دوش کشیدند و هرسال سفره هفت سینشان بدون حضور پدر چیده شد.

می خواهیم به شکرانه آمدن دوباره فصل بهار به تمام فرزندان ایثارگران بگوییم که زخم زبان برخی را که از سر جهل و غفلت است، به دل نگیرند و بدانند که می دانیم هر آنچه بنام امتیاز یا سهمیه به آنها داده شده، حق کوچکی ست که دارد به آنها اعطا می شود و هرگز نمی تواند جایگزین وجود و حضور پدر یا پدری سالم باشد ... بدانند که به دستان تک تک پدرانشان بوسه می زنیم و خود را مدیون و مرهون ایثار ایشان می دانیم... به اندازه هر بار توفیق دیدن و حس کردن بهار...!

... دوست داریم در این آغاز سال نو بزرگ ترین تبریکمان را تقدیم کنیم به تمام شهدای گمنام که از مادر بی مزارشان تأسی کردند و به عشق فاطمه (س) خواستند که گمنام بمانند... و بزرگ ترین سلام و درودمان به مقام بلند علت خلقت حضرت زهراست که او هادی و روشنگر راه شهیدان بود و عاشقانی اینچنین را تربیت کرد و توفیق شهادت را نصیبشان کرد.

... کاش می توانستیم در این آغاز سال نو، یک سبد گل به در خانه تک تک ایثارگرانمان بفرستیم و از طرف خودمان بهار را تقدیم کنیم... می توانستیم بیاییم و در خانه هریک، نهالی بکاریم و ارادتمان را ثبت کنیم ...می توانستیم بیاییم و مزار تک تک شهدایشان را بشوییم و غبار دل را پاک کنیم و عرض ارادتی کنیم.

... در این روزهای اول سال دعا می کنیم که سفره های هفت سینمان مانند سفره های هفت سین جبهه، ساده و زیبا و پرمعنی باشد... و دعای لحظه سال تحویلمان مانند دعای رزمندگان عمیق و پربار... مثل آن رزمنده هایی که سر سفره هفت سین تنها شهادت را طلب می کردند و پرواز را.... دعا می کنیم سفره هیچ ایثارگر و رزمنده ای خالی نباشد و چشمان هیچ کس بارانی...

قهرمان من! عید من به حضور تو زیباست... عیدت مبارک! عیدی ات با حضرت زهرا(س)...


کد خبرنگار : 20