شهیدنیوز: سال تحویل امسال را تصمیم گرفتم بهشت زهرا باشم هرچند دیروقت بود اما. |
ترافیک سنگین بود و حدودا نیم ساعت طول کشید تا از درب ورودی خودم را به مزار شهدا برسانم. اول به مزار شهدای گمنام سرزدم. صدای شهید بزرگوار آوینی و پخش تصاویر هشت سال دفاع مقدس، ایستگاه صلواتی بچه های شهرری و صفا وصمیمت خالصانه شان در عدسی پزان ویژه سال تحویل، غرفه کودکان و غرفه دلنوشته بهار فاطمی از کارهای خوب ایشان بود:
آرام آرام طوری که خلوت کسی بهم نخورد از دور چند عکس از مزار شهدا می گیرم و رد می شوم تا به مزار شهدای گمنام برسم:
اما دلم نمی آید از کنار این مادر و دو فرزند کوچکش که در سرمای این موقع از شب بهشت زهرا با خودش آورده شان به سادگی عبور کنم؛ از ایشان اجازه عکاسی می گیرم و کمی با آنها گپ می زنم: - برای چه اینجایید؟ آنهم با این شرایط؟ عشق... شاید هیچ واژه دیگری جایگزین این نباشد. - چرا با بچه؟ می خواهم بداننند و بفهمند برای بزرگ شدنشان و بزرگ ماندنشان چه خون هایی که نریخته و چه رشادت هایی که نشده - حالا چرا مزار شهدای گمنام؟ کجا از اینجا بهتر؟ غریب ترند، مادرانشان هم نمی دانند قبر بچه شان کجاست، من برایشان خواهری می کنم... و اشک دیگر اجازه نمی دهد بقیه حرفش را بزند...
از ایشان که جدا می شوم، دختر 18 ساله ای را می بینم که مشغول نوشتن است و به پهنای صورت اشک می ریزد. از او می پرسم از جنگ چه می داند و با بغض جواب میدهد، هیچ جز اینکه مدیونم، حس میکنم برای من رفته اند و گمنام مانده اند و این خاصیت مردان خداست... به قول خودش این یک سال تحویل باحال است:
از دور از جوانی که در جوار مزار شهدای گمنام نماز شب می خواند عکس می گیرم و به حالش غبطه می خورم...
|