تاریخ : 1394,شنبه 05 ارديبهشت12:41
کد خبر : 34036 - سرویس خبری : اخبار

دزدیدن مستند زندگی یک جانباز!



حسین نوری،‌ جانبازی که با دهان خود نقاشی می‌کند، می‌گوید: در نخستین شکنجه توسط ساواک نخاعش آسیب دیده و در دومین شکنجه نیز قطع نخاع شده است، علتش هم ناشی‌گری شکنجه‌گر بوده که بعدها در زمان انقلاب اعدام شده است.

خبرگزاری فارس: از نگارش نمایشنامه سیاسی تا شکنجه توسط ساواک/ مستند زندگی‌ام را دزدیدند

  •  

خبرگزاری فارس ـ زهره سعیدی، رحمت رمضانی: فرشته هست، فرشته زیاد است. باید چشم باز کنی و جور دیگر فرشته‌های دور و برت را ببینی. خانم دکتر چشم باز کرد و دید. فرشته‌ای از آسمان هجرت کرد، با نام «حسین نوری».

فرشته هست باید چشمت را باز کنی، اصرار بورزی و خسته نشوی، بروی همانگونه که خانم دکتر رفت. فرشته هست فرشته زیاد است باید بتوانی، یاد بگیری که به موقع رها کنی، سکوت کنی، بگویی، حضور پیدا کنی و خلوت کنی. کاری که «نادیا مفتونی» کرد.

ترم سوم، فیزیک کاربردی دانشگاه صنعتی شریف درس می‌خواند. در بحبوحه انقلاب تک تیر‌اندازهای منافق شهر را نشانه رفته بودند و سینه دوستان را خونین می‌کردند. عشق به شهادت در شهر موج می‌زد و برادران شعار عدالت و عشق و ایثار سر می‌دادند و حسرت داشتم چرا تیر منافق شهر مرا نشانه نمی‌رود.

 اما یک روز در زندگی نادیا عشق آمد، وه چه آمدنی! او می‌گوید: «عشق نوری را خدا در دلم انداخت». راست می‌گوید. عشق آمدنی است نه آموختنی.

خانم مفتونی پر چادرش را به دندان گرفت، من خبرنگار در کسوت شغلم زیرکی می‌کنم و رد نگاه جانباز انقلاب را می‌دزدم. حسین عاشقانه به نادیا نگاه می‌کند و نادیا مفتونی ادامه می‌دهد.

ترم سوم دانشگاهم بود، حسین نوری را فرشته‌ای با خود به دانشگاه می‌‌‌‌آورد و می‌برد. حسین را به دلیل نوشتن طنز سیاسی یک ساواکی ناشی شکنجه داد و قطع نخاع شد.

حسین چشم از همسرش بر نمی‌دارد  و خانم مفتونی می‌گوید: «حسین با اینکه بعد از شکنجه فلج شد با دهان نقاشی می‌کشید» و برای فعالیت فرهنگی به دانشگاه می‌آمد، بعد از اولین دیدار عشقش را خدا در دلم انداخت، دومین جلسه برای دیدار منتظر ماندم، آقای نوری از نمازخانه بیرون بیایند ـ هنوز مسجد دانشگاه شریف ساخته نشده بود ـ سرک کشیدم که ببینم چه زمانی می‌آید.

حسین نوری سر و پا گوش است انگار این قصه را تازه می‌شنود و چشم از نادیایش برنمی‌دارد و خانم مفتونی هر چند کلمه با لبخند به آقای نوری نگاه می‌کند.

نادیا ادامه می‌دهد: شخصیت ایشان بسیار جذبم کرد و در دومین دیدار از ایشان درخواست ازدواج کردم و ایشان هم قبول کردند، آن زمان بر ویلچر می‌نشستند و الحمدلله الان حالشان بهتر از آن دوران است، صورتشان آن دوره کاملاً متفاوت از آلان بود.

حسین نوری تاکنون سبک‌های مختلفی را در نقاشی آزموده است ولی ترسیم فضاهای ملکوتی در قالب رنگ‌هایی شاعرانه و شاد در آثار وی نمود بیشتری دارد و پروانه نیز از جمله عناصر برجسته نقاشی‌های او است.

در سال 1383 حسین نوری نمایشگاهی از آثار نقاشی خود در پاریس دایر کرد و به ارائه سبک ابداعی خود پرداخت. نوری در توضیح می‌گوید: «ابتدا روی یک تابلو رنگ‌آمیزی می‌کنم ... بعد تابلوی دیگری را که کاملاً سفید و خالی از رنگ‌آمیزی است روی آن می‌گذارم تا از تابلوی رنگ‌آمیزی شده، رنگ بگیرد. بعد تابلویی را که رنگ ندارد برمی‌دارم و طبیعی است که به خود رنگ گرفته باشد. بعد از این، دو تابلو را کنار هم می‌گذارم که نقش واحدی را می‌سازند.»

نوری در نزدیک به چهل سال بیش از صد نمایشگاه انفرادی از آثار نقاشی خود در شهرهای مختلف ایران و در پایتخت‌هایی نظیر پاریس، پکن، برلین، الجزیره، بیروت و وین برگزار کرده است.

بیست و چهارم بهمن 84 حسین نوری در واکنشی متفاوت نسبت به چاپ مجدد کاریکاتورهای کورت وسترگارد در نشریات اروپایی، روبروی سفارت دانمارک در تهران رفت و یکی از تابلوهایش را که شمایلی زیبا از مریم عذرا ارائه می‌داد رونمایی کرد و به تکمیل آن پرداخت. این اقدام او بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های داخلی و جهانی داشت.

با نادیا مفتونی و حسین نوری برای فهمیدن پیچ و خم‌های زندگی عاشقانه آنها به گپ‌وگفت نشستیم که بخش نخست این گفت‌وگو از اینجا قابل مطالعه است، مشروح بخش دوم و پایانی آن را در ادامه می‌خوانید:

محقق به هیچ فیلسوفی ارادت خاص ندارد

*خانم دکتر لطفاً بفرمایید آیا ارادتی به حکیم خاصی از حکمای ایران زمین دارید؟

-این البته بحث مفصل روشی می‌طلبد که اگر وارد آن شوم خیلی باید صحبت کنم اما اینطور نیست که بگویم به شخص خاصی ارادتی دارم بنده راجع به همه حکام و فلاسفه تحقیق می‌کنم و همیشه هم به دانشجویانم گفتم که محقق از کسی دفاع نمی‌کند یا کسی را نمی‌کوبد، تنها تحقیق می‌کند اما این را هم بگویم که من فقط به آقای نوری ارادت خاص دارم. (با خنده)

*پس چند نام می‌برم شما درباره آنها یک خط توضیح دهید.

آقای نوری: عشق و محبت

تقدیر: میسازیمش

عشق: آقای نوری

امام خمینی (ره): عشقی که به همسرم دارم حاصل تربیت حضرت امام (ره)، شهدا و حال و هوای آن روزها است، زمانی که از من می‌پرسند چه شد عاشق آقای نوری شدید؟ من پاسخ می‌دهم هر چه دارم محصول کار امام است.

انقلاب اسلامی ایران: انقلاب به معنی امام خمینی (ره) برای من است

شهید مطهری: یک خاطره از سال 57 تعریف می‌کنم، یک بار از پدرم خواستم 99 تومن به من بدهد تا مجموعه آثار شهید مطهری را بخرم، آن زمان 99 تومن می‌فروختند، پدرم مرد زحمتکشی بود با کامیون سبوس و وسایل کشاورزی برای شهرستان‌ها می‌برد، گاهی من هم همسفرش می‌شدم، خلاصه کلی مقدمه چیدم تا بگویم صد تومن پول می‌خواهم، در نهایت پدرم گفت که تو اندازه هزار تومن مقدمه چیدی تا صد تومن بگیری؟ (با خنده) این خاطره در ذهنم باقی مانده است.

شهید چمران: مدل عشق به انقلاب نظیر شهید آوینی، شهید بهشتی و دیگر شهدا

شهید: آرزوی همیشگی‌ام شهادت بوده و هست به همین دلیل تصور می‌کنم خداوند آقای نوری را به من داده است یک زمان هنگامه انقلاب که منافقین بچه‌های ما را در تهران ترور می کردند آرزو داشتم من هم شهید شوم پشت جبهه ها هم رفته بودم قرآن درس می‌دادم و کارهای فرهنگی می‌کردم مثلا در بیمارستان جندی شاپور اهواز یادم است حضور یافتم آن زمان هم آرزوی شهادت داشتم اما خلاصه خداوند نخواست بهرحال ما هم دوست داشتیم روی این پسرها را کم کنیم تا شهید شویم اما نتوانستیم.

یک شعر می‌خوانم نظرتان را درباره آن بفرمایید.

طریق کام جستن چیست؟ ترک کام خود گفتن / کلاه سروری آن است، که از این ترک بردوزی

این نکته را به شما بگویم که من هیچ زمان کام خود را در زندگی ترک نکردم اتفاقاً همیشه کامیاب بودم، هرچه می‌خواستم خداوند به من داد آقای نوری، محبت خانواده، فرزندان خوب و هیچ گاه اصلا فکر نمی‌کردم خداوند به من فرزند بدهد، بنابراین هیچ زمان در زندگی هیچ لذتی را ترک نکردم، همیشه به همه علایقم رسیدم منتها من از این چیزها لذت می‌برم برای همین می‌گویم که من از خدا فعلاً هیچ طلبی ندارم اگر هم بخواهد بعد مرگم لطفی به من بکند کرم خودش است من نه فداکاری کردم نه از عشق و لذتی گذشتم..

گل کاکتوس: فقط یک جمله می‌گویم که گیر دادینا؟!

*حیاط منزلتان که صفای زیادی دارد...

-این صفای آقای نوری در این حیاط است که به دستور خودشان گل‌های اقاقی و پیچ‌ها را با سلیقه تزیین کرده‌اند تا حیات هم از هیچ جا مشرف نباشد، ما سال 80 این منزل را خریدیم و آقای نوری هم با سلیقه خاصشان آن را صفا داده است.

اگر اشکال ندارد درباره اشخاص فیلسوف و حکما هم چند نکته برای ما بفرمایید.

شیخ اشراق: نظیر همه فلاسفه درباره او هم تحقیق کردم نقاط قوت و ضعف زیاد دارد و هیچ وقت نباید فردی را صفر و یک دانست این باعث می‌شود بهره‌ای از او نبریم، شیخ اشراق کلمات زیبایی دارد که بسیار علاقه‌مند آنها هستند، یک جمله او را که خیلی علاقه دارم این است که بین معاملات بین زهد و ریاضت و تقوا باید بین تو و خداوند هم باید معامله‌ای باشد که هیچکس از آن خبر نداشته باشد.

علامه طباطبایی: تفسیر‌المیزان همیشه باعث نجات انسان‌های گمگشته به دنبال راه می‌شود.

*چند سؤال از آقای نوری دارم اگر اشکال ندارد بفرمایید که مهریه همسرتان چه بوده است؟

-اول این را بگویم که بنده به جهیزیه اعتقادی ندارم حتی به عروسمان هم گفتیم نیازی به جهیزیه نیست اما ایشان خودشان اصرار کردند که بیاورند، ولی به مهریه معتقدم چیزهای زیادی به همسرم پیشنهاد کردم منتها ایشان نپذیرفت و تنها یک مُهر کربلا پذیرفت!

هنگام خواستگاری، شعری بین ما رد و بدل شد که مصراع اول این ابیات سوال‌های من است و مصراع‌های دوم جواب‌های همسرم است:

زورق مضروب جسمم بسته جان شما/  بادبان روح من، برپا به ایمان شما

همسفر با من چرایید اندر این دریای درد/ درد، شعر عاشقان و عشق، درمان شما

صد بلا باشد در این ره باز تردیدی کنید/ کربلا مهرم بُوَد هستم به پیمان شما

گر برد موج فنا بی رحم در گردابتان/ در فنای فی اله‌ام دامان رحمان شما

چون هنرمندم شریکم گشته‌ای در این مسیر/ از میان صد هنر احسن به ایمان شما

از کجا دانید خواهان چه هستم در نهان/ هر که گوید راز من گوید ز پنهان شما

*بسیار عالی است. فرزندانتان مشغول چه کاری هستند؟

-دو پسر داریم که پسر کوچکم ازدواج کرده و کانادا زندگی می‌کند فوق لیسانس فلسفه سیاسی دارند و اکنون در حال کار پژوهشی در دانشگاه بریتیش کلمبیا هستند. اما فرزند دیگرم «محمود» کارگردانی سینما در دانشکده هنر خوانده و در جشنواره‌های داخلی و خارجی زیادی موفق بوده، فیلم کوتاه هم زیاد ساخته و تهیه کننده است و الان هم فیلم بلندی درباره من ساخته است.

 *ماشاءالله در تربیت بچه‌ها چیزی کم نگذاشتید

-خیر همت خودشان بالا بوده وگرنه ما کاری نکردیم.

*جناب نوری نخستین چیزی انسان در این فضا می‌بیند تلفیق رنگ‌ها و صمیمت اعضا و گل‌های قشنگ در حصار دیوارهاست، همسرتان که فلسفه خوانده‌اند اما خودتان چطور به وادی هنر آمدید، بیشتر از خودتان بگویید و از کی وارد مبارزات انقلابی شدید؟

-بنده غلامحسین نوری مشهور به حسین نوری متولد 1333 مشهد هستم، تحصیلات ابتدایی‌ام را همانجا گذراندم و هنگام تحصیل نقاشی را به طور حرفه‌ای نزد اساتیدی نظیر استاد ظریف تبریزی از نگارگران آستان قدس رضوی آموزش دیدم، همزمان موسیقی را هم تجربه کردم ساز آلتو و ترومپت می‌نواختم، هنر تئاتر را به صورت حرفه‌ای کار کردم آن گروه‌ها اکنون در ایران نامی دارند، از بچگی خیلی تر و فرز بودم ژیمناستیک کار می‌کردم به صورت بورسیه به هنرستان فنی فرح اعزام شدم.

*نمایشنامه‌ای طنز سیاسی مرا به بازداشت رساند

هنرستان زیر نظر ساواک و گارد شهربانی و مسئول اصلی‌اش اشرف پهلوی و رییسش نیز از وابستگان فرح بود آنها هم به خاطر جشن‌های شاهنشاهی بچه‌ها را تعلیم می‌دادند ما هم تئاترهایی در استادیوم امجدیه سابق (شیرودی کنونی) اجرا می‌کردیم. تا اینکه به دلیل نگارش یک نمایشنامه طنز سیاسی در زمینه حقوق بشر و نقض آن در ایران و اجرای آن شناسایی شدم و دیگر شروع به مبارزات مخفیانه کردم.

*یعنی به گروه‌های سیاسی پیوستید؟

-خیر بنده به خاطر نوشتن همان نمایشنامه طنز سیاسی بازداشت و شکنجه شدم، از ناحیه دست، پا و حنجره آسیب دیدم تازه بعد از هفت ـ هشت سال صدای من باز شد وگرنه تا قبل از آن همسرم صدایم را دوبله می‌کرد، الان هم صدایم خش دار است ولی باز بهتر از قبل هستم. خلاصه دیگر قلم را نتوانستم به دست بگیرم و با دهان نگه می‌داشتم.

در سال‌های 60، نمایش‌های «ایستگاه برزخ»، «لذت دیوانگی»، «شاهدان محراب»، «راهیان عشق» و «خرقه ارغوانی» را نوشتم و به روی صحنه بردم. در جشنواره سراسری تئاتر سوره سال 69، نمایش «همراه» ممتاز شناخته شد و در جشنواره سراسری فجر 70 نیز، اثر دیگرم «دلدار» بهترین کار متناسب با فرهنگ اسلامی شناخته شد. د«شیدایی»، «سودایی»، «سائر»، «سیرک» و «فستیوال آخر» از دیگر نمایشنامه‌هایی است که آنها را نوشته و به روی صحنه بردم از جمله فیلمهای مستند و تله تئاترهای متعددی را کارگردانی کرده و مشغول کارگردانی فیلمی سینمایی با محوریت شخصیت خودم شدم.

*چه سالی بازداشت شدید؟

-بین سال‌های 50 و 51 بود.

*کجا؟

-اردوگاه منظریه تهران بودم.

*شکنجه‌گرتان را می‌شناختید؟

-بله داریوش دهقانی آذر که زمان انقلاب اعدام شد.

ناشیانه شکنجه شدم!

*بعد از اولین شکنجه آسیب دیدید؟

-بله البته اینها شکنجه‌گر حرفه‌ای نبودند ناشیانه شکنجه کردند به خاطر همین در همان اولین بار آسیب به نخاع من وارد کردند و از ناحیه سر و اعضای داخلی دچار مشکل شدم بار دوم که شکنجه شدم چند سال در بیمارستان تحت نظر بودم.

*در آن دوره به خانواده ملحق شدید؟

-خیر، ارتباطم را با خانواده قطع کردم نمی‌خواستم آنها را دچار مشکل کنم بهرحال دکترها از وضعیت من بسیار ناامید بودند با اینکه مرا مرخص کردند ولی تحت نظر بودم، نقاشی می‌کردم و اوایل قلم را بین دو انگشتم می‌گرفتم که می‌افتاد و بعد با زانو و سپس با دهان نقاشی کردم.

*با این مشقّتی که در نقاشی کردن داشتید با چه اراده‌ای کار را ادامه می‌دادید؟

-من منتی سر خدا ندارم که بگویم مثلاً بخاطر خدا بود از بچگی اعتقادم به خدا مشخص بود ، ماجرایی هم باعث شد که در شانزده سالگی پی به حقیقت خدا ببرم یک زمانی در قبرستان پشت هنرستان ما که در باغ‌های ونک برای ارمنی‌ها بود، می‌رفتم و غروب خورشید را تماشا می‌کردم چند وقتی هم آنجا به عنوان کارگر ساختمان کار می‌کردم که یک بار مهندس ساختمان ما که مرد بسیار مهربانی بودند، گفت، خدا وجود ندارد، شما ثابت کنید که خدا وجود دارد!

من و دوستانم هم با ناراحتی از محل کار رفتیم، یک مرتبه هوا ابری شد و روی تپه بلندی همانطور که راجع به خدا صحبت می‌کردیم من رو به قبله به زمین افتادم و گفتم خدایا می‌دانم که تو هستی، دوستانم هم همین کار را کردند، فردا که مهندس را دیدیم، ادلّه خودم را برای اثبات وجود خدا آوردم او هم خوشحال شد و گفت که مرا داشتید ناامید می‌کردید، تصور کردم که نظرتان راجع به وجود خدا تغییر کرده است، چطور ممکن است که با این همه دلیل خدا وجود نداشته باشد.

در نهایت این را بگویم که در این سال‌ها با کار نقاشی سه نمایشگاه قبل از انقلاب گذاشتم و بیش از صد نمایشگاه داخل و خارج کشور و دیگر کشورها نیز برگزار کردم، همسرم همیشه همراه من در تمام کشورها و کارها بوده، ایشان همیشه قدر وقت را می‌دانستند و مرا نیز همراهی کردند و بنده بسیار از ایشان سپاسگزارم.

*لطفاً درباره مستند زندگی خودتان توضیح دهید؟

-متأسفانه مستندی که من و فرزندم این اندازه برای آن وقت گذاشتیم و در کشورهای مختلف آن را تهیه کردیم حتی حدود 500 میلیون تومان برای ما هزینه داشت به دلیل دزدیده شدن کیس رایانه ما از دست رفت و کپی دیگری که از آن داشتیم نیز باز در همان سیستم ذخیره شده بود و ازاین بابت بسیار ناراحت هستیم.

*بسیار متأسف شدم امیدوارم که هر طور شده این مستند در اختیارتان قرار بگیرد و حتی شاید چنین اطلاع‌رسانی در مصاحبه باعث شود که این مستند برای شما پیدا شود، جناب نوری دیگر بیش از این نمی‌خواهیم شما را خسته کنیم وگرنه سؤال زیاد است ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

-من هم از شما و دوستانتان در خبرگزاری ممنونم.