تاریخ : 1394,یکشنبه 06 ارديبهشت18:47
کد خبر : 34113 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

هرکس یاد ماست، باماست



قنبر- سلام شهید سعیدم ...عزیزم هادی کجباف!
نیمه های شب یکی از همرزمان دوران دفاع مقدس تو ، عکس پیکر غرق در خون تو را به دست پلید داعشی های ملعون برایم ارسال کرده بود و من آن را بعد اقامه نماز صبح رویت کردم ... ای خدا ای خداااااااااا
تمام وجودم غرق در ماتم شد و من برای کاهش رنج این اندوه عظما از دلم ، حکایت را با دل سنگ صبورم ، فاش نیوز در میان گذاشتم . با این حال تاثیر چندانی در تاثر روحی من نداشت . متحیر بودم . فکر می کردم امروز به چه طریقی می توانم از توانایی و فرصتی که خدا و شهدا در اختیارم گذاشته اند در جهت زنده نگه داشتن یاد و نام  تو استفاده کنم چون نمی دانم فردایم چگونه رقم می خورد به دست ... !
با همین فکر ، کتاب نهج البلاغه را بدست گرفتم . خطبه 12 فرمایشات امیرالمومنین ع راه درست را به من نشان داد . پس از پیروزی در جنگ جمل در سال 36 هجری یکی از یاران امام ع عرض کرد : یا علی ع دوست داشتم برادرم با ما بود و می دید که چگونه خدا تو را بر دشمنانت پیروز کرد !
امام ع پرسید : آیا فکر و دل برادرت با ما بود ؟
- عرض کرد : آری یا علی ع ... امام فرمود :
 پس او هم در این جنگ با ما بود .. بلکه با ما در این نبرد شریکند آنهایی که حضور ندارند و در صلب پدران و بطن مادرانشان می باشند ولی با ما هم عقیده اند ...
و حتی کسانی که بعد از زمانی متولد می شوند و به واسطه آنها دین و ایمان تقویت می شود نیز در پاداش این جنگ با ما شریک هستند ..
هادی جان ...دانستم بهترین راه برای قدردانی از ایثار تو این است که ما باید در تربیت و پرورش نسلی کوشا باشیم که نه تنها امروز بلکه بعد سالها از شهادت تو به فرمایش مولا علی ع راه تو را ادامه بدهند و عشق و ارادتشان به اسلام واهلبیت آنچنان باشد که از بذل جان برای حفظ آنها در هر کجای این سرزمین باشند ، دریغ نکنند عین خودت ....
و من اینک باور دارم تو شهید سعیدی هستی که با تربیت شایسته پدر و مادرت ، پیش تر از این در جنگ جمل در رکاب مولایمان علی (ع)  به فوز عظیم شهادت نائل آمده بودی ... روحت شاد و راهت پر رهرو باد ....

پرنده ! دعا کن که طاقت ندارم‏
براى پریــــدن شهامت نــــدارم‏
چگونه  نمانم که حتى کمى هم‏
به چشمان پاکـــت شباهت ندارم‏
صدا مى‏زنى نام مــــن را ولیکن‏
زبانـــــى براى اجــــــابت ندارم‏
ببین از تو پنهان نباشد که حتى‏
بـــــراى پریـــــــدن لیاقت ندارم‏
دعا کن که من دیگر آتش بگیرم‏
دعا کن پرنده ! که طاقت ندارم‏
چــــگونه بگویــــم برایت برادر
مجــــالى براى شهـــادت ندارم !!!!