تاریخ : 1394,چهارشنبه 30 ارديبهشت12:45
کد خبر : 34605 - سرویس خبری : زنگ خاطره

افتادیم لب شط


افتادیم لب شط

م.ر. ک.جانباز

م.ر. ک.جانباز- آبان ۵۹ بابچه های دبیرستان البرز رفتیم سپاه، گفتیم ما آماده ایم برای اعزام به جبهه!! ما رو یه راست بردن منجیل زیردست تکاورای جنگ بلد !!! یه دو ماهی حسابی تو اون باد و هوای سرد منجیل ازما بچه ننه ها نیمچه رزمنده ای ساختند؛ بعد بدون دادن مرخصی یه راست رفتیم آبادان؛ ما هنوز صدای توپ وتانک و موشک نشنیده بودیم ... هنوز تا کارمون گیر می کرد ؛؛؛ می گفتیم؛؛؛ مامان.. مامان ...آره درسته سنمون دیگه واسه مامان مامان گفتن زیادی بزرگ بود ولی واسه مامانا پسراشون همیشه بچه ان ؛؛؛ تا رسیدیم آبادان هواپیما و توپ بود که نقل و نبات معرکه شده بود؛ رفتیم فرماندهی فورا" ما رو تقسیم کرد. من و سه تا از همکلاسی ها افتادیم بهمن شیر لب شط !!!

 آی این عراقی ها دادار دودور راه انداخته بودند؛؛ آی آتیش می ریختن ؛؛؛ آی صدای وز ؛ وز ؛؛ وزوز گلوله ما جنگ ندیده ها رو ترسونده بود ؛؛؛ اینجاست که میگن مرد اونی که شلوارشو ......! مخلص کلام شب وزوز نداشتیم ما با ژسه و ام یک و تیربار ژسه و چند تا نارنجک و سرنیزه !!!!! اونا هر کدومشون با یه کوه مهمات و تانک ... آی بسوزه پدر تانک ... آی بسوزه .... وقتی گلوله توپش می خورد به لبه شط !!! ماهی و گل و تنه نخل و چی بگم؟؟؟ اگه از دست ترکشش ؛؛ یا موجش درمی رفتی از دست تنه نخل و گل نمیتونستیم دربریم ... با این وضعیت شبهاش هم کماندوهای گارد صدام از شط و اطرافش تک میزدن و مارو عقب میروندن .. . بعضی از شب ها میرفتن درست پشت سرمون جاده رو میبریدن تا صبح ... اونوقت صبح زود ما می رفتیم و جاده رو می گرفتیم ...

 حکایت ما حکایت غریبیه ... کلا" ما شدیم غریبه .... به بهشت که نرفتیم !!!! میگن شما جانبازا به جهنمم... !!!  پس ما جامانده بهشتیم و رانده جهنم ؟؟؟؟  والسلام