ای زمین و آسمان عرصه شهودتان
مرگ هم نمی کند رخنه در وجودتان
رفته اید و مانده ایم، رسته اید و بسته ایم
خالی از طراوت است شهر در نبودتان
سوختید و ساختید ،لاله گون گداختید
دیده می شود هنوز شعله صعودتان
در هوای پُر هوس سینه شد پر از نفس
پاک و تازه می شود در پی ورودتان
گم شد دلم در این، شهر پر ز شور و شر
گوئیا نهفته در ،سینه ی کبودتان
در میان اشک و آه این بود سرودمان
بچه های فاطمه ،تا ابد درودتان!
بهروز ساقی