تاریخ : 1394,شنبه 06 تير12:18
کد خبر : 35524 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

هویت مطلوب از دیدگاه مطهری


هویت مطلوب از دیدگاه مطهری

م.ر.ک.جانباز

 جانباز م.ر.ک. -  استاد مطهری پس از نقد دیدگاه‌های موجود در مورد هویت‌های جمعی و از جمله عناصر هویت ملی خود درباره‌ی هویت مطلوب انسانی در ابعاد فردی. جمعی و ملی آن را مطرح می‌کند. هر چند که مطالب مربوط به هر قسمت در بخشی از آثار ایشان آمده و در این نوشته تلاش شده تا حد امکان به صورت مستقیم ارایه شوند.
به هر صورت برای تبیین و فهم دیدگاه مطهری درباره‌ی هویت ملی، باید بحث را از پایه‌ای‌ترین مقوله در این مبحث یعنی هویت فردی آغاز کرد. پس از آن نوبت به هویت جمعی که اشکال مختلفی دارد می‌رسد و سرانجام به بحث اصلی مقاله که هویت ملی است، می‌رسیم. 2 ـ 1‌ـ هویت فردی هویت فردی در نظر مطهری، در چارچوب دین و اندیشه‌های دینی معنی دارد؛ یعنی، مطهری، هویت‌یابی واقعی برای انسان را، تنها در تکامل و تعالی انسان به سوی اهداف متعالی می‌داند وی با طرح موضوع انسان کامل، در بیش‌تر مباحث خود در تلاش است تا ویژگی‌ یک انسان مطلوب و کامل را از دیدگاه دین اسلام بیان نماید، به همین منظور ویژگی‌های انسان کامل را از نظر مکاتب دیگر نیز مورد نظر دارد. البته وی وجود جهان‌بینی و ایدئولوژی را برای انسان، برای هویت‌یابی دین لازم می‌داند (مطهری، 1367: 119 ـ 114).

وی با توجه به ابعاد گوناگون انسان معتقد است: انسان با همه‌ی وجوه مشترکی که با سایر جاندارها دارد، فاصله‌ی عظیمی با آن‌ها پیدا کرده است. انسان موجودی مادی و معنوی است؛ یک سلسله تفاوت‌های اصیل و عمیق با آن‌ها دارد که هر که یک از آن‌ها بعدی جداگانه به او می‌بخشد و رشته‌ای جداگانه در بافت هستی او به شمار می‌رود. این تفاوت‌ها در سه ناحیه است: 1ـ ناحیه‌ی ادراک و کشف خود و جهان 2ـ ناحیه‌ی جاذبه‌هایی که بر انسان احاطه دارد 3ـ ناحیه‌ی کیفیت قرار گرفتن و تحت ‌تأثیر جاذبه‌ها و انتخاب آن‌ها (مطهری، 1372 الف: 16). همین انسان، در نظر مطهری، دارای ویژگی‌های متعالی نظیر: خیر اخلاقی، جمال و زیبایی دوستی، تقدیس و پرستش می‌باشد، و نیز چیزی که در نظر مطهری اهمیت زیادی دارد، نقش مؤثر انسان در ساختن آینده‌ی خویش است؛ یعنی، انسان نقش فعال‌تر، مؤثرتر و گسترده‌تری در ساختن آینده‌ی خویش دارد.

نقش انسان، هم آگاهانه است و هم آزادانه؛ یعنی، انسان هم به خود و محیط خود آگاه است، و هم آن که با توجه به آینده، به حکم نیروی عقل و اراده می‌تواند آزادانه آینده‌ی خویش را به هر شکل که خود بخواهد انتخاب کند (مطهری، 1372الف: 32). مطهری ضمن این که عواملی چون وراثت، محیط طبیعی و جغرافیایی، محیط اجتماعی و تاریخ و عوامل زمانی را محدود‌کننده‌ی دایره‌ی عمل و در نهایت تحدید‌کننده‌ی هویت انسان می‌داند، بر آن است که در عین حال او قدرت طغیان علیه این محدودیت‌ها را دارد، و می‌تواند خود را از قید حکومت این عوامل رها سازد. بنابراین، در نظر ایشان: انسان در عین این که در اجتماع زندگی می‌کند، تحت‌تأثیر برخی قیود اجتماعی است، به علت داشتن قدرت، اختیار و عقل، می‌تواند اصالت و هویت خود را حفظ کند (صص 39 ـ 36). در نظر مطهری، در انسان آگاهی‌هایی وجود دارد، که باعث پیشرفت و تکامل او به سوی سعادت است؛ آگاهی‌هایی چون: خودآگاهی نظری، جهانی، فلسفی، طبقاتی، ملی، انسانی، عرفانی و پیامبرانه که شکل‌دهنده‌ی آگاهی هویتی او هستند. او در این باره می‌گوید: «دعوت به خود آگاهی و این که خود را بشناس، تا خدای خویش را بشناسی، خدای خویش را فراموش مکن که خودت را فراموش می‌کنی، سرلوحه‌ی تعلیمات مذهب است» (ص 55).

بنابراین، در نظر مطهری، هویت فردی انسان، به عنوان موجودی اجتماعی و متمایز از موجودات دیگر، در قابلیت‌ها، آگاهی‌ها، و کمالات انسان نهفته است. یعنی، با توجه به عقل، اختیار و علم و در نهایت تلاش انسان برای وصول به حق تعالی می‌توان برای انسان، هویت مطلوب فردی تعریف کرد که در آن دین و ایمان دینی دارای جایگاهی اساسی است. 2 ـ 2 ـ‌ هویت جمعی مطلوب مطهری مطهری هویت فردی را در چارچوب جامعه و امت جست‌وجو می‌نماید. وی از میان نظریات اصالت جامعه یا فرد، نظریه‌ای را قبول دارد که در آن هم به اصالت فرد و هم جامعه تأکید دارد و بر آن است که بنابراین نظریه، در اثر تأثیر و تأثر اجزا، واقعیت جدید و زنده‌ای در جامعه پدید آمده است (مطهری، 1372 ب: 29)، و در آن روح جدید، شعور، وجدان، اراده و خواست جدید پدید آمده است که علاوه بر شعور، وجدان، اراده و اندیشه فردی افراد، بر شعور و وجدان افراد نیز غلبه دارد (ص 29). وی با اشاره به آیه‌ی «زیّنّا لکلّ اُمّه عملهم» (عمل هر امتی را برای خود آن‌ها زیبا قرار دادیم) (انعام: 108)، بر آن است که این آیه دلالت می‌کند که یک امت، شعور واحد، معیارهای واحد و طرز تفکر خاص پیدا می‌کند و فهم و شعور و ادراک هر امتی مخصوص خود آن است، و قرآن نیز برای امت‌ها سرنوشت مشترک، نامه‌ی عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قایل است و به بیان دیگر: قرآن زندگی جمعی و اجتماعی را دارای نوعی حیات می‌داند و به آن اهمیت زیادی می‌دهد تا آنجا که به گفته‌ی مطهری، از نظر قرآن نه تنها افراد هر کدام کتاب و نوشته و دفتری مخصوص به خود دارند، جامعه‌ها نیز از آن جهت که در شمار موجودات زنده و شاعر و مکلف و قابل تخاطب هستند (ص 31). از این رو وجود درد مشترک یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های هویت جمعی و هویت‌یابی جامعه‌ها است.

3 ـ هویت ملی، عناصر و مؤلفه‌های آن از دیدگاه مطهری طرح مباحث مربوط به هویت در سطح فردی و جمعی و عوامل و عناصر آن، به مثابه‌ی مقدمه‌ای برای ورود به بحث هویت ملی در دیدگاه مطهری است. به عبارتی میان این سطوح هویت نوعی پیوستگی اندام‌وار وجود دارد. در شکل‌گیری و پیدایش هویت ملی عواملی چون؛ شکل‌گیری ملت و عوامل آن، نژاد، جغرافیا، زبان، سنت‌ها از دیدگاه‌ استاد مطهری مهم ارزیابی شد که هر یک به تفصیل بررسی می‌شوند. 3 ـ 1 ـ درد مشترک و ملیت مطهری یکی از عناصر مهم سازنده‌ی هویت ملی را ملیت می‌داند که وجود درد مشترک در ملت‌ها عامل شکل‌گیری آن است. از دیدگاه مطهری پیدایش ملیت و نقطه‌ی بروز آن مصادف با ظهور ناسیونالیسم است. او می‌گوید: پیدا شدن و تولد ناسیونالیسم ملت‌ها کاملاً مصادف با زمانی بوده است که توده‌ی مردمی یک احساس درد یا خلأ عمومی و مشترک کردند و در ایران ناسیونالیسم یا احساس جمعی ملیت از زمانی متولد شد که نهضت تحریم تنباکو به راه افتاد؛ یعنی، آن زمانی که جماعتی از مردم ایران احساس درد استعمار کردند. پس می‌توان گفت: احساس ملیت یا وجدان جمعی در میان مردم زمانی متولد می‌شود که درد و طلب مشترکی در آن جمع به وجود آید (مطهری، 1372 ج: 33).

ماهیت این درد مشترک در دیدگاه مطهری، درد از ظلم و تجاوز و استعمار و طلب عدالت و آزادی است؛ یعنی، عامل مشترک در همه‌ی دردها و آرمان‌های ملی که موجد ملت‌های جهان شده همین احساس وارده نفی ظلم و طلب عدالت است (ص 33). به همین جهت، جنبش‌ها و حرکت‌های حاصل از درد و طلب مشترک، همواره داعیه حق‌پرستی، عدالت‌خواهی و آزادگی، حکومت، بهره‌وری جدید و تصاحب منافع و مطامع خود را دارند، که در نظر مطهری، این امر ریشه در مذهب و جهان‌بینی آن‌ها دارد. بنابراین، از دیدگاه وی، وجود درد و طلب مشترک، عامل اصلی سازنده ملیت است و می‌تواند عامل تشکل، وحدت و هویت‌یابی آن‌ها شود؛ و ملتی که پویا و زنده نگهداشته شده است، به عوامل دیگری چون: زبان، سنن، نژاد و شرایط جغرافیایی معنا و هویت می‌دهد. لذا، وی می‌گوید: بدیهی است که این عوامل اساسی و جوهری، یک‌بار که در مردمی القا شد، و احساس و وجدان مشترکی پدید آمد، روح و زیربنای ملیت آماده می‌شود، و این روح و زیربنا نیازمند قالبی است که همان حدود و ثغور مادی و طبیعی و قراردادی یک ملت را می‌سازد (ص 36). لذا، می‌گوید: برای ما ایرانی‌ها نیز از طرف دیگر مسأله‌ی ملیت یک موضوع روز است، ما اگر چه ملیت و وطن‌مان در معرض هجوم و تجاوزی قرار نگرفته است، مع‌ذالک اختلاف و تناقض در تلقی افراد نسبت به ملیت ایرانی وجود دارد (ص 18). این تناقض، در نظر ایشان، درباره‌ی تلقی ملیت مربوط به دوران پیش از ورود اسلام با دوران بعد از آن است، و پرسش اساسی درباره‌ی ملیت ما این است که: آیا ایرانیان ملتی باستانی و پیش از اسلامی هستند یا اسلامی؟

چه ملت‌هایی نسبت به ما خودی و چه ملت‌هایی بیگانه هستند؟ مطهری با طرح این پرسش‌ها و بحث درباره‌ی تاریخچه‌ی ناسیونالیسم، به تعریف احساس مشترک یا وجدان مشترک و شعور جمعی در میان عده‌ای از انسان‌ها، که یک واحد سیاسی یا ملت را می‌سازند» (ص 22). وی از احساس ملی یا ناسیونالیسم، به وجدان جمعی تعبیر می‌کند که در درون افراد جامعه حضور دارد و باعث ارتباط و دلبستگی میان آن‌ها و تاریخ گذشته‌ی ایشان می‌شود. 3 ـ 2 ـ زبان، نژاد، سنن، اقلیم و جغرافیا مرحوم مطهری علاوه بر درد مشترک زبان، نژاد، سنن و جغرافیا را نیز جزء عناصر قوام‌دهنده‌ی ملیت برمی‌شمارد؛ او در مورد زبان، عقیده دارد که اگر به گذشته‌ی ملت‌ها مراجعه کنیم، عامل زبان مشترک نه یک عنصر سازنده است، بلکه محصول ملیت است. به عبارت دیگر، در نظر او هر چند زبان افراد در تشکیل ملیت نقش مهمی را دارد، اما زبانی که حاصل تکون یک ملیت است با زبان فردی و ابتدایی آن‌ها تفاوت زیادی دارد. لذا، می‌توان گفت زبان ملت‌ها، پس از جمع شدن و پیوند یافتن آن‌ها در سرزمین معینی، تکامل پیدا می‌کند و دچار تحولات زیادی می‌شود. مطهری با اشاره به تحقیقات تاریخی و جامعه‌شناختی بر آن است که همه‌ی نژادهای بشری، در صورت فراهم شدن شرایط اجتماعی لازم و کافی، می‌توانند به شرایط مطلوب زندگی دست یابند، و برای اثبات نظر خود، به وضعیت اعراب قبل و بعد از اسلام اشاره می‌کند که با توجه به شرایط محیطی، اعتلا یافته یا انحطاط پیدا کردند و به این نتیجه می‌رسد که: «مختصات نژادی، اصالت دایمی و لایزال نداشته بلکه تحت شرایط اجتماعی و اخلاقی دیگری، می‌توان آن‌ها و نقش و اثر آن‌ها را تغییر داد» (ص 23). لذا، عوامل نژادی می‌تواند هم عامل پیشرفت یک ملت، و هم عامل عقب‌ماندگی آن گردد؛ هر چند مطهری اعتقاد دارد که خصوصیات نژادی، اغلب پیش از آن که عامل ربط‌دهنده و پیوند شونده و مایه‌ی استحکام وجدان جمعی و همبستگی ملی گردند، یا جدایی و تنافر می‌آفریند یا ملیتی را ضعیف و ناپایدار می‌سازد (ص 23).

نظر مطهری درباره‌ی سنن هم، شبیه زبان و خصوصیات نژادی است، و لذا، سنن هم در نظر وی محصول فعالیت ارادی و آگاهانه‌ی انسان‌های گذشته هستند تنها در صورت موجودیت ملیت و وجدان جمعی امکان انتقال نسل به نسل و بقای آن‌ها موجود است؛ تا ملیت و وجدان جمعی نباشد، سنت‌های فرهنگی منتقل نمی‌گردد. پس سنت‌های ملی موجود هم، خود محصول ملیت است و حیات و فعالیت‌ آن‌ها، نه مایه و پایه‌ی آن (ص 24). از دیدگاه مطهری تأثیر شرایط اقلیمی و طبیعی نیز، در ملیت‌ها ـ در طول تاریخ ـ دچار تحول بوده است؛ بدنی صورت که در اولین مراحل تکوین و تکامل جامعه‌ی انسانی، وابستگی‌های افراد به هم، ناشی از غرایز درونی یا عوامل طبیعی و محیطی بود. این عوامل، در اجتماعات اولیه در بافت وجدان جمعی عاملی اساسی بودند، ولی در جوامع تکامل یافته که عناصر دیگری بر روی روابط وجدانی و اجتماعی افراد انسانی اثر می‌گذارند، نقش شرایط اقلیمی و طبیعی ناچیزتر می‌گردد، و با گسترش روزافزون جوامع انسانی بسیار کم رنگ می‌گردد. بنابراین، استاد مطهری با بررسی نقش عناصر سازنده‌ی هویت ملی؛ یعنی، زبان، خصوصیات نژادی، سنن و فرهنگ‌ها و شرایط اقلیمی، بدین نتیجه می‌رسد که هیچ کدام از این‌ها در ساخت ملیت نقش اساسی و پایدار نداشته، و لذا اصالت ندارند. تنها می‌توان گفت آن‌ها در پیدا شدن شعور ملی نقش لحظه‌ای و موقتی دارند که نمونه‌های آن را در مبارزات طبقاتی و مذهبی ملت‌های جهان می‌توان سراغ گرفت. حتی امروزه، مفهوم استقلال سیاسی براساس مرزبندی‌های جغرافیایی نیست، بلکه براساس دسته‌بندی‌های جهانی یا منطقه‌ای و منافع و مصالح ملی است که در آن عواملی چون: زبان، سنن، نژاد و غیره نقش چندانی ندارند (ص 26 و 27). بنابراین، به بیان مطهری: «عوامل متعارف زبان، فرهنگ و سوابق تاریخی و نژادی، گر چه در مبادی تکوین یک ملت مؤثرند، ولی نقش اساسی و همیشگی ندارند. بدین جهت است که گفته می‌شود نقش این عوامل اصالت ندارند و تنها جنبه عرضی دارد» (ص 31).

از این نظر مطهری به این نتیجه می‌توان رسید که در دیدگاه وی، عوامل فوق جزو عناصر اصلی سازنده‌ی هویت ملی هیچ ملتی نمی‌باشد، زیرا نمی‌توانند نقش اساسی و دایمی از آن خود داشته باشند، و تنها به عنوان عوامل کمکی در هویت ملی و تقویت ملیت نقش دارند. 3 ـ 3 ـ دین مهم‌ترین مؤلفه ملیت و هویت ملی با ملاحظه‌ی دیدگاه‌های مطهری و نظر قرآن درباره‌ی عوامل سازنده‌ی ملیت، به این نتیجه می‌توان رسید که از نظر وی، برای یافتن مقوم اصلی ملیت و هویت ملی، باید بر عنصر مهم‌تر و اصلی‌تری چون دین و مذهب تکیه کرد. مطهری در تبیین این عنصر در هویت ملی ایرانی، رهیافتی دو پایه دارد. از یک سو، به تبیین دیدگاه اسلام براساس مبانی قرآنی در مورد پدیده‌ی ملت و ملیت می‌پردازد و از سوی دیگر با نگرشی تاریخی توجه ایرانیان به اسلام و نقشی را که اسلام در خودیابی ایرانیان داشته‌اند، برجسته می‌سازد.

به همین خاطر، برای بررسی ماهیت هویت ملی ایرانی، به قرن‌ها پیش؛ یعنی، ورود اسلام به ایران توجه کرده و هویت ملی ایرانی را در ارتباط مستقیم با مسلمان شدن ایرانی‌ها مورد بررسی قرار می‌دهد: بنابراین ابتدا به بررسی دیدگاه او درباره‌ی رابطه‌ی اسلام و ملیت می‌پردازیم و سپس به اهمیت تاریخی اسلام در شکل دادن به هویت ایرانی از دیدگاه ایشان اشاره می‌کنیم. 3 ـ 3 ـ 1 ـ رابطه اسلام و ملیت از دیدگاه مطهری مطهری با اشاره به ماهیت جنبش‌های رهایی بخش اسلامی، ابتدا به تعریف ملت از نظر قرآن می‌پردازد: ملت در اصطلاح قرآن به معنای راه و روش، و طریقه‌ای است که از طرف یک رهبر الهی به مردم عرضه شده است؛ مثلاً در آیه‌ی «مله ابیکم ابرایهم»، ملت مورد نظر، راه و روش حضرت ابراهیم است. او به نقل از راغب می‌گوید: علت این که یک طریقه‌ی الهی ملت نامیده شده است این است که از طرف خداوند املا و دیکته شده است (ص 36).

پس از نظر قرآن، یک مجوعه‌ی فکری و علمی و یک روشی که مردم باید طبق آن عمل کنند، ملت نامیده می‌شود و لذا، ملت با دین یک معنا دارد، با این تفاوت‌که یک چیزی به اعتباری دین و به اعتباری دیگر ملت نامیده می‌شود؛ در اعتبار دوم، چون آن از طرف خدا به پیامبر املا می‌شود و پیامبر آن را به مردم ابلاغ می‌نماید و مردم براساس آن رهبری می‌شوند، ملت نامیده می‌شود (صص 56 و 57) که با توجه به این محتوا می‌توان ملت را با کلمه‌ی مکتب یکی دانست؛ زیرا مکتب هم، معمولاً به روش و مسلک نزدیک‌تر است. این تعریف از ملت، با تعاریف مصطلح علمی که در آن عناصر: تاریخ، زبان، قانون، سنن، جغرافیا و غیره دخیل هستند، تفاوت زیادی دارد؛ زیرا مبنای ملت در نظر قرآن رفتار براساس یک شیوه‌ی مشترک اعتقادی و دینی برای رسیدن به اهداف متعالی است، و اساس رهایی ملت‌ها و رسیدن آن‌ها به کمال، بر ایمان به حقانیت الهی استوار می‌باشد.

استاد مطهری، با استناد به آیات مختلف قرآن چون: «و همگی به رشته دین خدا چنگ زده و به راه‌های متفرق ـ مدعیان دین‌ساز نروید و باید آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید. خدا در دل‌های شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف خداوند همه برادر دینی یکدیگر شدید در صورتی که در پرتگاه آتش بودید و خدا شما را نجات داد چنین خداوند آیاتش را برای راهنمای شما بیان می‌کند، باشد که به مقام سعادت هدایت شوید. (آل عمران، 3) (1). و آیه‌ی «ای مردم ما همه شما را نخست از زن و مرد آفریدیم و آنگاه شعبه‌های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید و به واسطه نسبت به یکدیگر فخر نکنید که نسب مایه افتخار نیست بلکه بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند و خدا از حال شما کاملاً آگاه است» (هجرات، 49) (2)، بیان می‌کند که از نظر قرآن و اسلام، عوامل زبان، تاریخ، جغرافیا و سنن عوامل قوام‌‌دهنده‌ی ملت‌ها نیستند و در پیشرفت و پس رفت آن‌ها نیز نقش اساسی ندارند، بلکه بنای ملیت را و عامل سازنده‌ی وجدان مشترک را در ایمان به خدا و جهاد با نفس می‌داند (ص 40). و لذا، می‌توان گفت درد مشترک ملت‌ها در نظر قرآن درد رهایی از قید اسارت‌ها و بندگی‌های دنیایی و نیل به آزادگی واقعی است. بنابراین، بنای رهایی‌بخش انسان، بر ایمان به حقانیت و مظلومیت خود از یک طرف و ضعف و تزلزل و بطلان دستگاه‌های اربابی روزگار از طرف دیگر است. اسلام به پیروان خود می‌گوید که این اختلاف رنگ‌ها، نژادها و زبان‌ها که در ملت‌های روی زمین می‌بینی و آن‌ها را ملاک جدایی و تفرقه ساخته‌اند، چیزی اصیل و جوهری نیست. در مجموع آن مردمی عزیز و شریف‌ترند که در راه تکامل انسانیت قدم بردارند (ص39).

مطهری با توجه به مقیاس اسلام و قرآن درباره‌ی ملت و ملیت، به انتقاد از نحوه‌ی ملت‌پرستی عصر حاضر پرداخته و آن را خلاف تعالیم اسلامی، مانع بزرگ رشد جامعه‌ی مسلمانان، مانع وحدت اسلامی، عامل تقابل ملل اسلامی و تفرقه میان آن‌ها می‌داند، هر چند به نتایج مثبت احساسات ملی و ناسیونالیستی در استقلال‌یابی برخی ملل اسلامی توجه دارد، اما بر آن است، که ظهور و ترویج ناسیونالیسم، اندیشه‌ی استعمار برای ایجاد تفرقه میان ملل مسلمان و جلوگیری از وحدت و یکپارچگی آن‌ها بود، و بیان می‌کند که ما به حکم این که پیرو یک آیین و مسلک و یک ایدئولوژی به نام اسلام هستیم، یک ملت واحد اسلامی هستیم، که در آن عنصر قومیت و ملیت در معنای مصطلح، اهمیتی ندارد (ص 52). و ادعای جدا بودن خون‌ها و نژادها را خرافه‌ای بیش نمی‌داند؛ زیرا اختلاط ملت‌ها را در طول تاریخ به قدری زیاد می‌داند که اکنون دیگر نمی‌توان از نژاد خالص خاصی سخن به میان آورد. وی پس از بحث طولانی به دو نتیجه‌ی مهم می‌رسد: اول این که از نظر احساسات ملی و عواطف قومی هر چیزی که از وطن برخاست یا وارد یک سرزمین شد جنبه‌ی ملی پیدا نمی‌کند، بلکه باید دید آن ملت آن چیز را به رغبت پذیرفته‌اند یا به زور و اکراه، دوم این که در دین اسلام، ملیت و قومیت به معنای امروزی اعتباری ندارد، چون در این دین همه‌ی ملت‌ها و اقوام یکسان هستند و ملاک برتری آن‌ها ایمان و تقوای الهی است نه عوامل دیگر (صص66 و 67). 3 ـ 3 ـ 2 ـ

اسلام و هویت ایرانی در گذر تاریخ از نظر مطهری، مهم‌ترین حادثه‌ی تاریخ ایران، ورود اسلام و خدمات آن به ایران است. اسلام با ورود خود به ایران، ضمن از بین بردن تشتت آرا و تکثر عقاید مذهبی، وحدت عقیدتی و دینی را جای‌گزین آن کرد، که در آن فکر واحد، آرمان واحد و ایده‌آل واحد به وجود آمد. اسلام حصار سیاسی و مذهبی گرداگرد ایران را در هم شکست، تا امکان شکوفایی استعداد ایرانی فراهم گردد، به طوری که مطالعه‌ی تاریخ ایران نشان می‌دهد، چنان شور و هیجان علمی و فرهنگی در ایرانیان پدید آورد، که آن‌ها را در اوج قله‌های علمی و حتی مرجعیت دینی قرار داد (ص 360). بنابراین، می‌توان خدمات اسلام را به ایران، مواد مهمی چون شناسایی واقعیت ایرانی به خودش، شکوفایی نبوغ ایرانی، از بین رفتن خرافات ثنوی دینی و قراردادن ایرانی در اوج افتخارات جامعه‌ی اسلامی دانست. به گفته‌ی مطهری: «اسلام استعداد و نبوغ ایرانیان را هم به خودشان نشان داد و هم به جهانیان و به تعبیر دیگر: ایرانی به وسیله‌ی اسلام خود را کشف کرد، و سپس آن را به جهانیان شناسانید» (ص 363). از نظر مطهری در سال‌های پایانی سلسله‌ی ساسانی، هویت ایرانی علی‌رغم غنای فرهنگی و سوابق تمدنی ایران آن روز، دچار بحرانی بزرگ شده بود که تنها با ارمغان اسلام برطرف گردید و هویت جدیدی با معنای نوین به عنصر ایرانی بخشید. به عقیده‌ی مطهری عامل اساسی هویت‌یابی ایرانیان را می‌توان گرایش به اسلام و تشیع دانست، از نظر وی این گرایش دارای سه علت اساسی است: اول؛ خسته شدن مردم از حکومت ساسانیان، دومغ عدم کارآیی دین زرتشت و ادیان آن روز و سوم؛ جاذبه‌های معنوی و عظمت واقعی اسلام.

از این میان، عامل سوم، بیش از دو عامل قبلی دارای اهمیت بود؛ یعنی، اسلام به عنوان یک دین رهایی‌بخش با خصوصیات روحی و اخلاقی ایرانیان بسیار متناسب بود و سازگاری داشت. باید توجه داشت که استاد مطهری، در بیان علت گرایش ایرانیان به تشیع، تمامی عوامل ناسیونالیستی را رد می‌کند. لذا، داستان‌هایی چون ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو را کذب محض می‌داند و قبول ندارد که عنصر ایرانی برای مقابله به عرب‌ها تشیع را اختراع کرده باشد تا بتواند آیین کهن خود را در قالب تشیع زنده کند. در نظر دی، در میان اقوام مسلمانان، ایرانیان بیش از دیگران نسبت به خاندان نبوت علاقه و ارادت نشان داده‌اند، هر چند اکثریت مردم ایران از دوران صفویه به بعد شیعه شدند، اما این روشن است که ایران از هر جای دیگری برای تشیع مناسب‌تر بود؛ و لذا، به نظر مطهری «علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدن‌شان یک چیز است، ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گم گشته‌ی خویش را در اسلام یافت. مردم ایران که طبعاً مردمی با هوش بودند و به علاوه سابقه‌ی فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند. مردم ایران بیش از هر ملت دیگر به روح و معنای اسلام توجه داشتند؛ به همین دلیل، توجه ایرانیان به خاندان رسالت از هر ملت دیگر بیش‌تر بود و تشیع در میان ایرانیان نفوذ بیش‌تری یافت، یعنی، ایرانیان روح اسلام و معنی اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند، فقط خاندان رسالت بودند که پاسخ‌گوی پرسش‌ها و نیازهای واقعی روح ایرانیان بودند» (ص 136)، و نیز می‌توان گفت: ایرانی که قرن‌ها تحت ظلم و محرومیت بود، انتظار عدل و مساوات حقیقی را می‌طلبید و آن را در کسانی می‌دید که بدون هیچ‌گونه تعصب، اجرا می‌کردند و آن‌ها تنها خاندان نبوت بودند؛ یعنی، خاندان رسالت، پناهگاه عدل اسلامی به خصوص از نظر مسلمانان غیر عربی بودند.

بنابراین، در نظر استاد مطهری، علت حقیقی گرایش ایرانیان به اسلام و تشیع، جست‌وجوی عدل واقعی اسلامی، و یافتن آن در خاندان رسالت بود؛ زیرا، این خاندان تنها کسانی بودند که بدون ملاحظات قومی، خونی و غیره به اجرای عدالت می‌پرداختند. بنابراین، مطهری، عناصر اصلی هویت ایرانی را تنها در گرایش به اسلام و تعالیم اسلامی می‌داند؛ یعنی، عنصر ایرانی، وقتی به معنای واقعی دارای هویت شد که اسلام در قلوب آن‌ها رسوخ کرد، و از آن‌ها انسان‌هایی متعالی و رو به تکامل واقعی ساخت. لذا، از دید مطهری، در درجه‌ی اول، عامل هویت‌یابی ایرانیان را می‌توان گرایش آن‌ها به اسلام و سپس خدمات شایان آن‌ها به اسلام دانست. جمع‌بندی در میان گرایش‌های مختلف هویت ملی ایرانی، استاد مطهری در زمره‌ی علما و روشنفکران مذهبی است، که بر دو مؤلفه‌ی اسلامی و ایرانی هویت ملی تأکید دارد. در نظر استاد مطهری، تعریف و ماهیت ملی با تعاریف رایج محافل علمی تفاوت بارزی دارد. ایشان بر اهمیت و نقش مذهب به عنوان اصیل‌ترین عنصر در هویت ملی تأکید دارد، و بقیه عناصر را در قالب دینی و مذهبی معنا و هویت می‌دهد؛ پس در نظر وی عناصر غیر دینی نقش ثانوی دارند. این دیدگاه مطهری درباره‌ی هویت ملی، به نظر ایشان درباره‌ی ملیت نیز قابل تطبیق است؛ یعنی، از نظر او عناصر گوناگون ملیت چون: زبان، نژاد، سنن، جغرافیا و غیره اصالت دایمی نداشته، و در قوام ملیت نقش اساسی ندارند، بلکه آن‌چه عنصر قوام دهنده‌ی ملیت است، وجود درد مشترک در انسان‌ها می‌باشد که آن درد ظلم و بی‌عدالتی و طلب عدالت و آزادی است. و در نهایت این که از دیدگاه مطهری، ایرانیان با گرایش به اسلام، ضمن این که هویت گذشته‌ی خود را حفظ کرده‌اند، با جذب تعالیم متعالی و روح‌بخش اسلام، و با بهره‌گیری از ویژگی‌های اخلاقی فرهنگ ایرانی، به بارور کردن فرهنگ و تمدن اسلامی پرداختند و توانستند با تحکیم هویت ایرانی، به هویت دینی خود نیز معنای جدیدی بدهند


کد خبرنگار : 17