تاریخ : 1394,چهارشنبه 10 تير19:00
کد خبر : 35704 - سرویس خبری : ادبیات ایثار و شهادت

پدر نبود...


پدر نبود...

به دختران مظلوم شهدای مفقودالاثر

پروانه نجاتی
عاقد دوباره گفت: وکیلم؟...پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
 
گفتند: رفته گُل...نه...گُلی گُم...دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود
 
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی دردسر نبود
 
ای کاش نامه، یا خبری، عطر چفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود
 
عکس پدر، مقابل آیینه، شمعدان
آن روز، دور سفره به جز چشم تر نبود
 
عاقد دوباره گفت: وکیلم؟...دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
 
او گفت: با اجازه ی بابا بله، بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود!