تاریخ : 1394,یکشنبه 01 شهريور13:33
کد خبر : 36954 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

این سراب بهمنشیر است



جانباز شیمیایی 1- حالا آرام بخواب و به هیچ چیز فکر نکن. حتی روزهای جنگ را در آن گوشه آسایشگاه مرور نکن. بگذار خاطرات جنگ میان شلوغی روزگار گم شود. فراموش کن روزی برای این خاک چه کرده ای.
آرام بخواب.
آرام بخواب. کاش آلزایمر بگیری وکاش همه مان رزمندکندگان وجانبازان الزایمر میگرفتیم تا این روزهای ناسپاسی را فراموش کنیم . مربی یادت میاید چه میگفتی ما به فرمان امام امده ایم  وکسی حق ندارد برای دفاع از نظام از نبود غذا واب وغیره شکایت کند میگفتی راه شهادت همین است گله وشکایت بر نمیدارد همیشه کمتر از همه میخوردی وبرای شناسایی خودت میرفتی میگفتی شما ها امانت دست من فرمانده هستین.

 در روز عملیات چقدر ناراحت بودی. پاهایت قطع شد و موجی شدی وشهید نشدی. حالا درد همرزمانت را داری. از آن که ماها با تو در خط مقدم بود و شیمیایی شده وموج انفجاری است ولی مدرک همزمان ندارد و رزمنده دیگری که با شناسنامه برادرش آمده بود چون سنش کم بود و زخمی شده واز او نمی پذیرند.

 می گویند اسم شما اصلا "در لیست رزمندگان نیست. گناهش این بوده که در جبهه بوده ویا غضه برادران شاغل جانبازت را میخوری که چرا دانشگاه رفته اند و 23 سال خدمت صادقانه کرده اند وحالا هر سال بیمه شان پاسکاری می شود. می گویند چرا شاغل شدید؟ ولی حالا در کنج آسایشگاه رها شده ای و به عکس امام عزیز مینگری و گریه میکنی .

 کاش یادت برود پاهایت را کجا جا گذاشته ای. آن هم بدون پوتین چون بیت المال بود و نمیخواستی هدر برود. کاش یادت برود فرماندهان آن روزهای جنگ چه کسانی بودند و این روزها چه کسانی بر مسند آنان جا خوش کرده اندکه سال هاست سراغی از تو نگرفته اند. همیشه میگویی خدا را شکر میکنی که مسئولیتی نداری .
بخواب. حتی لحظه ای هم فاو و شلمچه را به خاطر نیاور. این سراب بهمنشیر است.