تاریخ : 1394,دوشنبه 02 شهريور20:52
کد خبر : 37001 - سرویس خبری : ادبیات ایثار و شهادت

در انتهای کوچه بی کسی


در انتهای کوچه بی کسی

جانباز بنده

جانباز بنده - در انتظار یک نگاه می مانی. وقتی که
در میان یک دنیا خشت اسیری.
وقتی که سفیر انفجار با تو می رزمد.
وقتی که آیه های یاس برایت می خوانند.
از من مپرس که حالت چگونه است؟
در انتهای کوچه بی کسی لب هایت گریه می کند.
تو با کوله باری از غم سال هاست که غصه پر غصه غم را می سرایی.
آیا کسی به سراغت آمد.
تا بوی روزهای گلوله و آتش را احساس کند؟
جانباز خسته اعصاب.
ان در میان این کوچه بن بست.
تا سالیان درازی باید.
لحضه های پرهیاهوی وداع یاران را ترانه سازی.
و شب ها تا به صبح سقف سنگی این بیقوله را
به نظاره بنشینی.
و لرزش ناجوانمردانه اندامت را
که چونان بیدهای مجنون می لرزد.
نثار اشک هایت گردانی.
شاید دوباره کسی یا نگاهی
خمیازه های درد آلود تو را درمان کند.