تاریخ : 1394,شنبه 18 مهر15:47
کد خبر : 38205 - سرویس خبری : زنگ خاطره

تو برنده بشو!


تو برنده بشو!

احمد میر داودی

عملیات کربلای 4 در پیش بود و بچه های گردان در حال گذراندن یک دوره آمادگی آبی – خاکی در پلاژ بودند . در همین حین اعلام شد یک مسابقه دو میدانی هم برای تقویت جسمانی رزمندگان برگزار می شود . کریم سرابی بیشتر از همه خوشحال بود . همه می دانستند او عضو هیئت دو میدانی اندیمشک است .

من هم برای شرکت در این مسابقه نام نویسی کردم . چون فوتبالیست بودم امید داشتم در این مسابقه مقام بیاورم . از طرفی وقتی خبر به بچه ها رسید همه می گفتند : تو بی برو برگرد اول می شوی و آن یک دست لباس نظامی کره ای را از آن خودت می کنی !

روز مسابقه در حال گرم کردن بدنم بودم که یکی از رزمنده ها که با هم خیلی دوست بودیم به طرفم آمد و آهسته دم گوشم گفت : احمد ! اگر اول شدی میشه لباسهایت را به من بدهی چون لباسهای خودم پاره شده است ؟

من جواب دادم : حالا زیاد به من امیدوار نباش . من می دانم چقدر سرابی در دویدن مهارت دارد . اما قول می دهم اگر من نفر اول شدم لباسها را به تو بدهم .

وقتی سرم را برگرداندم تا به سمت جایگاه شروع مسابقه نگاهی بیندازم ، متوجه شدم کریم سرابی پشت سرم ایستاده است . دقایقی بعد اعلام کردند کریم سرابی از شرکت در مسابقه انصراف داد .

با برگزاری مسابقه ، به یکباره دیدم سرابی با یک موتور به دنبال من افتاده و دائم مرا راهنمایی می کرد . من و یکی دیگر از بچه ها پیشتاز دونده ها بودیم  و فاصله مان با نفر سوم و بقیه بچه ها حدودا یک کیلومتر می شد .

سرابی همچنان با موتور پشت سر ما می آمد و به من دستورات فنی می داد . گاهی می گفت : آهسته تر بدو و گاهی هم داد می زد : گامهایت را بیشتر باز کن !

سرابی به نفر پشت سرم که رقیبم بود گفت : احمد دونده نیست ، تو جلوتر برو تا او پشت بادت قرار بگیرد !

در 100 متر آخر دیگر سفارش های سرابی به گوشم نمی رسید . حریفم دونده ای قهار بود و من خیلی تلاش کردم که در مقابل او کم نیاورم . اما در 50 متر آخر حریفم از من سبقت گرفت و من دیگر نتوانستم به او برسم . به ناچار نفر دوم شدم !

سرابی با ناراحتی به طرف نفر اول رفت و گفت : تو کار خیلی بدی کردی . در تمام طول مسیر در باد احمد قرار داشتی و استراحت می کردی . آنگاه با ناراحتی از او جدا شد . من تا به حال او را اینطور ندیده بودم .

خسته و نفس زنان در گوشه ای نشستم تا کمی استراحت کنم . از دور سرابی را دیدم که با یک دست لباس کره ای به طرف من می آید . وقتی به من رسید ، گفت : بگیر این لباسها حق تو است !

با تعجب گفتم : من که نفر دوم شدم ؟

او گفت : نفر اول عضو گردان ما نبود و در اصل تو نفر اول گردانی و لباس حق تو می باشد .


من با این پاسخ مجاب شدم و لباس را از دست او گرفتم . بلافاصله طبق قولی که داده بودم لباس را تقدیم دوستم کردم . چند روز بعد باز هم چشمم به سرابی افتاد . جلوی او را گرفتم و با اصرار از او خواستم برایم توضیح بدهد که چرا از شرکت در مسابقه منصرف شد؟

وقتی قسمش دادم او جواب داد : بخاطر اینکه تو برنده بشوی تا آن لباس را به دوستت بدهی !

گفتم : کریم تو می توانستی در مسابقه شرکت کنی بعد خودت لباس را به دوستم بدهی . او سکوت کرد و جوابم را نداد . اصرار کردم که علت را برایم بگوید . آن وقت بود که به عظمت روح او پی بردم . سرابی جواب داد : چون همه به تو امیدوار شده بودند لذا من نمی خواستم وجهه ی تو را پیش دوستانت کم کنم !

شهید کریم سرابی یکی از 7 غواص گردان حمزه سیدالشهدا ء اندیمشک ع بود که در عملیات کربلای 4 بال در بال ملائک به اعلی علیین عروج کرد .

# روحش شاد و راه سرخش پر رهرو باد #

راوی : احمد میر داودی

"تصاویر شهید سرابی ، آنکه سربند قرمز به گردن دارد"

 

 


کد خبرنگار : 17