تاریخ : 1394,دوشنبه 11 آبان22:00
کد خبر : 38727 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

فکری به حال این سرباز وطن کنید


فکری به حال این سرباز وطن کنید

حال او دست یاری به سوی همه ما دراز کرده است و با این شرایط سخت و دشوار که حتی غذاخوردن برایش مشکل است بیشترین دغدغه اش، نگرانی از آینده مبهمی است که پیش رو دارد. چرا که سال گذشته مادرش را از دست داده و تنها پدر پیرش که خرده کشاورزیست از او نگهداری می کند.

فاش نیوز - در یک بعد از ظهر پاییزی "تقی گنج لو اپراقی" که ساکن یکی از روستاهای دورافتاده شهر زنجان است به کمک یکی از همشهریانش صبح زود راهی تهران می شود. جلوی درب ورودی فاش نیوز به استقبالش می روم. با دیدن دستهایی که از مچ قطع شده و چشمانی که  هیچ جایی را نمی بیند اندوهگین می شوم. او با آن جسم ناتوان، خستگی راه و مشقتهای آن را پذیرفته و بدون کوچکترین توقفی خود را از روستای محل زندگیش به دفتر فاش نیوز رسانده تا از طریق  خبرگزاری ما، خواسته اش را به گوش مسوولان برساند. همکاران میهمان نواز ما، با چای و بیسکوییت از ایشان پذیرایی می کنند و او لحظاتی بعد زندگی سخت و ملال آورش را برایم تعریف می کند. او که متولد 1365 و ساکن روستای کوسج سفلی زنجان است در سال 84 به خدمت سربازی اعزام و در نیروی زمینی ارتش مشغول به خدمت می شود. دوره آموزشی خود را در لشکر پیاده سنندج و یگان خدمتی تیپ 164 پیرانشهر (غرب) می گذرانده که در تاریخ28/12/84 در حین آموزش مجروح  می شود.  به طوری که تعریف می کند: "دو روزمانده به عید نوررو، صبح هوا بشدت بارندگی بود به همین علت کلاس آموزش در داخل آسایشگاه تشکیل شد. در حین آموزش(ش.ه)  و در حال جا به جایی وسایل آموزشی بودم که انفجار رخ داد. گویی دنیا روی سرم آوار شد و چیزی نفهمیدم.

فردا در بیمارستان به هوش آمدم و متوجه شدم که بر اثر انفجار  دو چشمم نابینا و دو دستم از ناحیه مچ قطع شده است. مدت2ماه در بیمارستان بستری شدم که مدارک آن تماما موجود است. کمیسیون 120 ارتش مجروحیت مرا تایید کرده و شورای عالی پزشکی ارتش 96 درصد مجروحیتم را اعلام کرده. زمانی که  مدارک را برای بنیاد شهید استان زنجان ارسال کردیم آنها هم آن را به بنیادشهید مرکز (تهران) ارسال نمودند. مشکل اینجاست که کمیسیون احراز  بنیاد شهید مرکز، جانبازی بنده را نمی پذیرد".  
او می گوید: "ابتدا که به بنیادشهید مراجعه کردم به من گفتند: شما اول برادریتان را با ارتش ثابت کنید.  اینکه آنها شما را به عنوان یک جانباز می شناسند یا نه؟ که با پرونده ای که از مجروحیت من  در نیروی زمینی ارتش موجود بود ارتش جانبازی مرا تایید کرده است. حالا هم که  پرونده هایم را به بنیاد شهید تهران آوردم به مواردی استناد می کنند که در قانون اصلا" ذکر نشده است. همین دو سه سال پیش کسانی بودند که در شرایط من مجروح شده بودند مجروحیت آنان تایید و جانبازی آنان احراز شده است. درحال حاضر هم در قسمت ایثارگران ارتش و در کمیسیون مشترک ارتش و بنیاد شهید دو پرونده به بنده نشان دادند و گفتند این دو پرونده جانبازیشان احراز شده اما هنوز درصدشان را نداده اند".
 حال او دست یاری به سوی همه ما دراز کرده است و با این شرایط سخت و دشوار که حتی غذاخوردن برایش مشکل است بیشترین دغدغه اش، نگرانی از آینده مبهمی است که پیش رو دارد. چرا که  سال گذشته مادرش را از دست داده و تنها پدر پیرش  که خرده کشاورزیست از او نگهداری می کند.
اینک روی سخن با متولیان و مسوولان محترم و این است که در حال حاضر که این اتفاق ناگوار برای این جوان سرباز در حین خدمت افتاده، اگر جانبازیش هم پذیرفته نشود و فقط اورا یک سرباز مجروح هم به حساب آوریم یا حداقل به عنوان یک شهروند هم که باشد  موظفیم رفاه وآسایش حداقلی او را فراهم کنیم چه رسد به این که او با احساس وظیفه به خدمت نظام رفته و براثر حادثه ای که درهمین رابطه برایش پیش آمده دچارمجروحیت ومعلولیت گردیده است.

گفت و گو از صنوبر محمدی


کد خبرنگار : 17