تاریخ : 1394,یکشنبه 01 آذر13:20
کد خبر : 39475 - سرویس خبری : باغ بهشت

به یاد شهید ابوالفضل کیومرثی


به یاد شهید ابوالفضل کیومرثی

شهید ابوالفضل کیومرثی در خانواده ای کشاورز و زحتکش در سال 1334 به دنیا آمد و تحت تعالیم و رهنمودهای حکیمانه پدر و مادر خود چگونه زیستن را آموخت و مراحل رشد را طی کرد.

شهید ابوالفضل کیومرثی در خانواده ای کشاورز و زحتکش در سال 1334 به دنیا آمد و تحت تعالیم و رهنمودهای حکیمانه پدر و مادر خود چگونه زیستن را آموخت و مراحل رشد را طی کرد. دوران ابتدایی را در دبستان میرزای قمی تحصیل کرد اما در سن ده سالگی درس را رها و پا به عرصه کار و تلاش نهاد. او در سن نوجوانی اهل نماز و تهجد و نماز شب و عبادت فراوان بود صبح های جمعه پاتوقش مسجد مقدس جمکران بود و شب های جمعه دعای کمیلش ترک نمی شد.  صفوف نماز جماعت مسجد حضرت قائم حضور او را در نماز جماعت همیشه  شاهد بوده است. او انس عجیبی با مجالس مذهبی داشت و به قول پدرش:"ابولفضل دو ماه محرم و صفر اصلا خانه را نمی دید و همیشه در مراسم سینه زنی شرکت می کرد و به عزاداری می پرداخت."

او از زمره آمرین به معروف و ناهین از منکر بود و هرگاه منکری را می دید فرد خطاکار را راهنمایی می نمود و از انحراف او جلوگیری می کرد و هرگاه به جوانانی می رسید که آنگونه که شایسته است طی طریق نمی کردند آنان را با بیانی زیبا و شیرین ارشاد می نمود.

اگر فردی را محتاج کمک می یافت دلسوزانه به کمکش می شتافت و بدون ریا و خالصانه او را یاری می کرد.گرچه تا سوم رابتدایی بیشتر درس نخوانده بود اما علاقه زیادی به مطالعه داشت و با مطاله کتاب های مذهبی عطش خود را فرو نشاند.

او به امور خانه می رسید و اهل خانه را یاری می رساند و یار و یاور خوب و وفاداری برای همسرش بود.

او از پیشتازان شرکت در تظاهرات ها بود . خیابان چهارمردان قم شاهد دلاورمردی های ابولفضل بود و کتک خوردن آن عزیز را هم نظاره کرده و هنوز خاطره حماسه آفرینی های جوانان را در سینه دارد و به یادگار نگهداشته است.

تا زمانی که بعد از ورود امام به ایران در قم تشریف داشتند ایشان از مریدان و خدمتکاران بیت امام بودند و حدود یک سال و نیم در دفتر امام مشغول به خدمت بودند. پس از شروع جنگ با اجازه از حاج احمدآقا فرزند حضرت امام به صفوف رزمندگان می پیوندد . پس از مدتی مجروح و در بیمارستانی در تهران بستری می شود. در بیمارستان بود که واقعه هفت تیر به وقوع پیوست باشنیدند این خبر بسیار اندوهگین شد و به قول پدرش:"شبانه روز گریه می کرد و می گفت: من باید بمانم و بهشتی شهید شود ...او به آقای بهشتی علاقه خاصی داشت...

او همیشه به همه سفارش می کرد باید به حرف های امام گوش داد که هرچه داریم از اوست، باید حامی روحانیت بود و صحنه مبارزه را نباید ترک کرد.

وقتی برای بار دوم و پس از بهبودی عازم جبهه بود تقریبا می دانست که سفر آخر است و با همه وداع کرد...او در جبهه نیروی فعال و پرکار و و همیشه حاضر در صحنه بود و همیشه علاقه داشت در خط مقدم جبهه باشد ...او در جبهه تک تیرانداز بود و عاشقانه هفت ماه در جبهه ها بسر برده بود.

 در روز نوزدهم تیرماه 1360 سرش مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و چهره اش با خون سرش خضاب شده و میهمان امام علی (ع) می شود. پیکر پاکش در گلزار شهدای شیخان قم به خاک سپرده می شود.