تاریخ : 1394,سه شنبه 01 دي15:00
کد خبر : 40476 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

سفربه بیمارستان صحرایی امام حسن (ع)درسال 66


سفربه بیمارستان صحرایی امام حسن (ع)درسال 66

از دور به شکل تپه ی بزرگی از خاک به نظر می رسید. اما نزدیکتر که شدیم از آنچه که می دیدم حیرت کردم. چه عزمی!؟ چه همتی برای ساخت این ساختمان صرف شده بود!

فاش نیوز - از دور به شکل تپه ی بزرگی از خاک به نظر می رسید. اما نزدیکتر که شدیم از آنچه که می دیدم حیرت کردم. چه عزمی!؟ چه همتی برای ساخت این ساختمان صرف شده بود!

 ما برای بازدید از بیمارستان صحرایی " امام حسن مجتبی (ع) " رفته بودیم. یک ساختمان بزرگ با هشت در ورودی. اما به سمت هر دری که می رفتیم مسدود بود یا آبگرفتگی مقابل درها مانع از ورود ما به ساختمان می شد. با ناامیدی دور تا دور ساختمان را گشتیم . باور داشتم جوینده یابنده است و ما یافتیم یکی از راه های ورود به ساختمان را.

وقتی پا به درون ساختمان گذاشتم، حس عجیبی وجودم را فرا گرفت. بغضی کشنده به گلویم فشار می آورد و من برای رهایی از آن تند تند صلوات می فرستادم. همین قدر بگویم به محض اینکه پایت را درون ساختمان بگذاری، صدای همهمه ای به گوشت می رسد. صدای ناله های ضعیف یا مولا ... یا زهرا (س)!

از سمتی که وارد شدیم، چند اتاقک کوچک حمام وجود داشت. قطعا" صدای رزمنده هایی که شیمیایی شده بودند را آنجا می شنوی! بدن آنها را باید با آب فروان می شستند تا مواد شیمیایی از سطح بدن آنها پاک شود. آن طرفتر چند راهروی تو در تو بود. بیشتر دقت کنی تمام راهروها را پر از رزمنده های مجروحی می بینی که در اطرافشان دکترها و پرستارها با دستها و لباس های خون آلود از این طرف به آن طرف می دوند و برای هر مجروحی متناسب با جراحتش خدمات درمانی ارائه می دهند. فکر کنم تو هم طاقت دیدن این صحنه را نداشته باشی وقتی که پزشک ملحفه را روی صورت مجروح می کشد به نشانه این که روح مجروح بال در بال ملائک، به عرش اعلی عروج کرده است!

نفسم به شماره افتاده بود اما باید جلوتر می رفتم. درب اتاق رادیولوژی نیمه باز بود. گرچه اتاق کاملا" تاریک به نظر می رسید اما شک ندارم بازهم می توانی نور سبز وجود یک رزمنده مجروح و خونین را بر روی تخت رادیولوژی ببینی. من دلم می خواست در این فضا بیشتر بمانم. اما از پشت سرم صدای چرخ های یک تخت روان را حس کردم که به سرعت به سمت راهروی مقابل می رفت. بر روی آن مجروحی قرار داشت. چند تخت دیگر هم وارد سالن شدند. پشت سر آنها حرکت کردم. آنها مقابل درهایی که نوشته بود اتاق عمل متوقف شدند. ای خدا ... ای خدا !

من صدای ناله های ملکوتی مجروحی که زیر تیغ جراحی قرآن می خواند را به وضوح می شنیدم. همان برادر مجروحی که دکترها نمی توانستند او را بی هوش کنند!

دست و پایم سست شده بود . همانجا پشت در یکی ازاتاق عمل ها ایستادم و شروع به خواندن آیه امن یجیب ... کردم برای شفای دلم. ای کاش همان جا زمان برایم متوقف می شد اما دوباره به فضایی برنمی گشتم که من هسم و روزمرگی های جاهلانه و تکرار جمله شهدا شرمنده ایم!

لازم به ذکر است بیمارستان امام حسن مجتبی (ع) در هفت کیلومتری جنوب شرقی شهر بستان در نزدیکی پل سابله قراردارد. واحدمهندسی قرارگاه خاتم الانبیاء این مرکز درمانی را که شامل بخش های متعدد یک مرکز درمانی تخصصی و فعال بود، سال 66 برای تسریع در مداوای مجروحین مناطق فکه ، چزابه  و جزایر مجنون احداث کرده بود.
گزارش از جعفری


کد خبرنگار : 17