تاریخ : 1394,یکشنبه 04 بهمن16:44
کد خبر : 41840 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

مگه مجبوری رئیس باشی؟!



جانباز شیمیایی 1- ایثارگران خودشان هم دیگر به فکر خودشان نیستند.

 حدود 8 ماهی ست سر وکارم با یک اداره افتاده تا مشکلی از بنده حل نمایند. 8 ماه یک عمر است. تا چند روز پیش حسابی مستاصل شدم اخر همسر بینوایم دنبال این امور است ومن شرمندگیش را میکشم. چند روز پیش آمد ناراحت وگفت دیگر خسته شده ام کاری انجام نمی دهند. حال وروز بنده را آن لحظه در نظر بگیرید.

 حسابی بهم ریختم وزنگ زدم به رئیس اداره تا مشکل را بگویم گفت وقت ندارم خلاصه با تجربه 21 مسئولیتی که داشتم با روابط عمومی ام به حرف هایم گوش کرد. گفتم شما در اداره ای ومنشی تان گفته نیستید گفت منشی ام کار داشته میخواسته زود برود !! نگفت اشتباه شده !!وپشت تلفن از کلاه بردار گرفته تا هرچه بگویم کم گفته ام بارم کرد.

زنگ زدم حراست عذرخواهی کرد وگفت ایشان خودشان جانبازند!!! فردا صیح با این حال نزارم که به زور از جایم بلند میشوم رفتم خدمت این رئیس. یک ساعتی پشت در اتاقشان منتظر ماندم. جلسه داشتند البته من معنی این جلسات را خوب میدانم !!وهمیشه به بهانه هایی از جلسات در می رفتم

 در باز شد آدمی دیدم بسیار عصبانی وکلافه وسر ارباب رجوع داد میزد ومی گفت من قاطی کرده ام با من حرف نزنید. نامه بنده را نگاه هم نکرد وموکول کرد برای بعد. هر لحظه ممکن بود حالم بد شود. سوار آژانس شدم تا برگردم. پیش خودم فکر کردم این بیچاره از من هم موجی تر است. کاش لااقل آرامبخش می خورد و می آمد سر کار.

 من با 26 سال سابقه و21 سال مسئولیت موقعی که از حالت اشتغالم استفاده کردم تا دیگر کار نکنم همه نیتم این بود که با مردم و جانبازان برخورد بدی نداشته باشم. از شورای امنیت شهر، از بنیاد دوستان جانباز ونهاد انقلابی چقدر نامه زدند که من نروم ولی وقتی دیدم دستورات رئیسی را باید اجرا کنم که بیشترش خلاف قانون و به ضرر مردم است تاب نیاوردم. حالا که در خانه ام هم از مردم تا دوستان جانباز وغیره از من سئوال دارند ومشکلی کوتاهی نمی کنم. تازه من در استان نمونه شدم به خاطر برخورد خوب با ارباب رجوع.

 این دوست جانبازم که کارم را و کار خیلی ها را راه نمی اندازد فکر فردایش را نمی کند. حق الناس شوخی نیست وقتی انسان توان انجام کاری را ندارد آیا مجبورش کرده اندکه رئیس باشد وناله ونفرین مردم را پشت سرش داشته باشد؟ با جانبازی دیگر چنان بد صحبت کرد که پیرمرد بود و با عصبانیت محکم به میزش ضربه زد. کاش فکر آخرتمان باشیم. این میزها واین دنیا را باید بگذاریم وبرویم و عاقبتمان یک متر خاک گور است.


کد خبرنگار : 20