م.ر.ک.جانباز- دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب میزدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بیخواب میزدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب میزدم.
خوش به حالتان شیرمردان نایاب شده خوش به حالتان .
چند روز پیش با حاج خانم برای خرید به مجتمع خریدی رفتیم. حقیر که وسعت دید واضحی نداشتم با نوه هایم بر روی نیمکتی داخل مجتمع تجاری نشسته بودم. حاج خانم صدایم کرد حاجی یه دقیقه بیا!!! آهسته به راه افتادم تا همراه ایشان منظره ای که ایشان را متعجب و حیران کرده بود را ببینم .
مغازه ای را نشانم داد که تابلویی به این مضمون داشت: لوازم آرایشی خانم ها و آقایان !!!
به اتفاق رفتیم داخل مغازه ؛ پر بود از پسر بچه های پانزده ساله تا مردان سی چهل ساله ....
ریمل ؛رژ ؛ وکس ؛ و غیره و سه تا فروشنده مرد وقت نداشتن تا جواب بعضی از آقایون رو بدن .
دختری از طرف دیگه مغازه به قصد دستان داختنم گفت: حاجی ریمل و مداد جدید پسرونه آوردیم با میکاپ های فرانسوی !!!!! میخواین امتحان کنین ؟؟
نگاهی به او انداختم و گفتم نه بابا جان! شما به خانمای داخل مغازه ات برس که یه وقتی از بزک دوزکشون جا نمونن...
وقتی اومدم بیرون دلم واسه ایرانم سوخت ... دلم واسه شیر مردای دهه شصت سوخت .... یهویی دلم واسه عطر گل محمدی بچه ها؛ تو شب های عملیات تنگ شد . ..
دلم واسه خون های سرخ ریخته شده خیلی خیلی سوخت .... دلم واسه لب تشنه بچه های کانال کمیل سوخت .....دلم واسه شهدای گمنام کربلای چهار ایران سوخت .... دلم واسه خداحافظی عاشقانه بچه ها تو شب های عملیات سوخت ... دلم واسه وصیت نامه های خونین شهدا سوخت ....
کلا" دلم واسه کل دهه شصت و سوختن و ساختن خودمون سوخت .
راه شهدا و ایثارگران کجا .... بیراهه امروزی ها کجا .... خوش به حال شهدا که امروزها را ندیدند .