تاریخ : 1395,دوشنبه 13 ارديبهشت15:22
کد خبر : 45020 - سرویس خبری : ادبیات ایثار و شهادت

ظهورانه «غافله سالار عشق»


ظهورانه «غافله سالار عشق»

منصور نظری

منصور نظری - ظهورانه «غافله سالار عشق» تقدیم به علمداران لشکر فاطمیون، شهدای مدافع حرم عزیز حسنی،  ایوب رضایی، غلام یحیی رحمانی و شهدای  دلیرمرد تیپ زینبیون شهید صابر حسین، شهید محسن علی، شهید سید حسین مظفر، شهید سید غلام و شهید نقیب علی که امروز در شهر مقدس قم عاشقانه تشییع شده و به خاک سپرده می‌شوند

دل از لاله پریشان زِ تنهاییِ یاسی - به پا کرده به دل‌ها چنان شورِ حماسی

که هر گوشۀِ عالم به پا کرب و بلایی ست - وَ عالم همه بی‌تابِ مُنجیِ نهایی ست

 

به اولادِ گل یاس، دهد تا که به جان پاس -  به خون غرقه حرم را طواف آمده عباس

زِ بَس لاله دمیده زِ خونِ ‌دلِ عاشق – شده دشتِ حلب چون غزل زارِ شقایق

 

به باغی همه گُل‌ها پریشان دلِ نرگس - زِ عطر خوشِ زهرا، ظهورانه رسد حِس

سحر دف زن و تنبور، زند حادثه را شور - به پا گَشته غباری به نزدیکیِ آن دور

 

سواری رسد از راه، علی سیرت و صورت – خدا آینه‌ای را، نه یک‌ذره کدورت

دل‌آشوبیِ عالم به او دارد اشارت – قریب آمده او را سحرگاهِ بشارت

 

نه دور آنکه بگیرد جهان را دَمِ عیسا- سَحَر خواند اذان را مسیحا به کلیسا

 نمانَد به ابد تا شبِ حادثه باقی -  رسد در پِیِ مهدی، مسیحا به تَلاقی  

 

به میخانۀِ زهرا قمر آمده ساقی - برآشفته زِ مستی، یمانی و عراقی 

 در این باغِ شقایق، غریبانه زِ داغی - غمِ یاسِ کبودی به دل دارد عَقاقی

 

 بخیزید، بخیزید زِ جا لشکرِ عُشاق- که دارد خبری داغ، طربناکیِ این باغ

بِشورید بِشورید که هنگامۀِ شور است – وَ کامِ همه هستی، عطشناکِ ظهور است

 

هلا اهل دوعالم ظهورش چه قریب است – جهان مستِ شمیمِ ظهورانۀِ سیب است

ببینید ببینید پریشانیِ هستی- قمر، باده، غزل، نِی، علمداری و مستی

 

بگیرید بگیرید بر این غلغله دستی - که هنگامِ وفا شد به آن عهدِ الستی  

برآیید برآیید زِ خویش و دگر آیید- زِ اسرار الهی همه باخبر آیید  

 

بگیرید بگیرید علم را چو قمر دوش – اَهورانه بخوانید ظهورانۀِ چاووش

بگویید بگویید که یوسف رسد از راه – شبستانِ علی را چه اثنی عشری ماه

 

قدح نوشِ شهادت به میخانۀِ عشقَش- سیه مست و قمرگون، سپاهِ به دمشقَش

علم بر سر دوش و کفن بر تن و چون ماه – بگِردید حرم را شما مَحرمِ درگاه

 

بتازید بتازید به سَر دشمنِ دون را – به مستی بِسُرایید غَزلوارۀِ خون را

به پا کرب و بلا را به نَظّاره نمانید - ز اولادِ سعودی حرم را بستانید

 

بتازید ز جولان بر آن فاسدِ ملعون  - بگیرید فلسطین ز خونخوارۀِ صهیون    

علم چون یَلِ خیبر به میدان بِفَرازید - به اولادِ یهودا دلیرانه بتازید

 

و این غُدۀِ چرکین ز بیخش به دَر آرید -  وَ از قبلۀِ اول، رهایی خبر آرید

سپاهی همه حیدر از او حادثه ترسا - زِ صهیون بِسِتاند به خون مسجدُالاَقصی

 

به جنگی که جهانی در او آمده درگیر- تو اِی شیعۀِ حیدر، دلیرانه سپر گیر

قمرگونه فرازید، علم‌ها به خراسان – بگیرید حرم را ز حُرمَت نَشِناسان

 

ظهورانه بدانید که این جنگِ جهانیست – وَ بی‌تابیِ عالم بر آن سرِّ نهانیست

وَ این وعدۀِ حق را رَهی غیرِ وفا نیست -  وَ مردانِ خدا را نه جایِ نگرانیست

 

که عالم نپذیرد چنین خاتمه جویی- مگر آنکه بیاید مَهِ فاطمه رویی

وَ سازد همه عالم، فریبا زِ عدالت - بشورد رُخِ عالم زِ زنگار جهالت

 

در این آمده برپا به‌حق جنگ جهانی -  بیا پیر خراسان به یاریِ یمانی

علم بر سر دوش و به کف تیغ دو دَم گیر – به عباسیِ زینب، مدافع به حرم میر

 

دل‌آشوبی عالم، نشان از خبری اَست – که بی ساغر و بی مِی نگردد نفسی مست

خبر حاملِ نور است، طربناکِ زِ شور است – خبر مژده به عشاق که این عصرِ ظهور است

 

نشان‌ها همه یک‌یک تجلی‌گرِ رازند- همه منتظرانِ ظهورش زِ حجازند

و این وعدۀِ حق است که در او خِللی نیست – سعادت به دوعالم به‌جز عشقِ علی نیست

 

 و این شام ضلالت به پایان رسد آری - وَ این کُهنه زمستان شود فصلِ بهاری

خدا وعدۀِ خود را رساند به تَحقُق - وَ گیرد همه عالم تو را شیعه تَعلُق

 

چه دل‌ها نگران و نظرها که پریشان- چه خون‌ها که روان از، رُخِ فاطمه کیشان

حلب غرقۀِ در خون به  جنگی غضب‌آلود -   وَ شاید که نشانی بر آن  لحظۀِ موعود

 

زِ شش‌گوشه عالم به پا گشته خُروشی - مَهی می‌رسد از رَه، علم بر سَرِ دوشی

 خوش آن دم که ظهورش شود نغمه گرِ عشق – وَ آن صِیحه بگوید ز مهدی خبرِ عشق

 

خوش آن دَم که به کعبه نِهَد پا به تَرنُم  - خوش آن دَم که تَراوَد غدیری دگر از خُم

خوش آن دَم که بگوید بِدان نغمۀِ داوود -  هَلا اهلِ دوعالم، اَنَا المَهدی موعود(عج)

 

منم مُنتقمِ یاس، منم وارثِ عباس  - منم آنکه جهانی بر او کُشـتۀِ احساس

چه کس یارِ من آید در این غُلغلۀِ عشق؟ -  زِ مینای شهادت کُند نوشِ مِیِ عشق

 

در این کرب و بلایِ به پا گشته به هستی - کُند نوشِ بلا کَس زِ مینای الستی؟

جهان در تب‌وتابی غریبانه گرفتار – کمین کرده سحر را بُلندایِ شبی تار

 

 به برجِ قمر عقرب،  شبِ از کینه مه‌آلود- وَ بتخانه دوباره شده کعبه زِ نمرود

 ز غیرت به رگِ حق، غزل آمده جوشان  -  زده حلقه حرم را، عَلَم بر سَرِ دوشان

 

 برآشفته سحر را شمیمِ خوشِ باران – غزل کرده شکوفه  به گیسویِ بهاران 

وَ کَم‌کَم سحر آید شبِ منتظران را  - وَ آرَد خبری خوش؛ غزل راحتِ جان را

 

خدا را که تواند بپوشد دگر این راز - که جان در قفسِ تن به شوق آمده پرواز

بر این سِرّ نهانی، تحمل نه توانی - قلم را بِبُریدش  سر و دست و زبانی

 

که یک‌بارِ دگر شد به عالم عَلَمی سبز- و دل‌هایِ مُسَخَّر به غوغایِ غمی سبز

 هَلا اهل دوعالم، خبر می‌رسد از دور -  به دُل دُل بِنِشَسته، سراپا قمری نور

 

وَ ناگه رسد از راه، سَحَر را به طلیعه – مَهِ فاطمه رویی به آقاییِ شیعه

سحرگاهِ ظهورش، دل‌انگیز و طربناک -  وَ چشمان خدا هم از آن حادثه نمناک

 

خوش آن دَم که ظهورش، جهان پُرتَپش آرَد - به نوشِ مِیِ کوثر به عالم عطش آرَد

خوش آن دَم که بگوید بِه آن نغمۀِ داوود -  هَلا اهلِ دوعالم، اَنَا المَهدیِ موعود (عج)

به امید ظهور حضرت یار

سحرگاه 13 اردیبهشت 1395 – منصور نظری


کد خبرنگار : 17