تاریخ : 1395,یکشنبه 19 ارديبهشت14:02
کد خبر : 45207 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

حکایت درد ودرصد!


حکایت درد ودرصد!

همرزمان دیرینم! ما برای حداقل نمره قبولی نزد مولایمان پا به میدان های نبرد نابرابر گذاشتیم؛ ولی بعد از جنگ در کمال ناباوری ما را با رسم جوانمردکشی سلاخی کردند.

م.ر.ک.جانباز

م.ر.ک.جانباز -  همرزمان دیرینم! ما برای حداقل نمره قبولی نزد مولایمان  پا به میدان های نبرد  نابرابر گذاشتیم؛ ولی بعد از جنگ در کمال ناباوری ما را با رسم جوانمردکشی سلاخی کردند. در سال های دفاع مقدس  به ما پلاک دادند تا چنانچه در تنگاتنگ کار زار به هر عللی مفقود ویا غیر قابل شناسایی شدیم ملاک هویتمان شماره های آن پلاک باشد.

سالها بااین شماره ها ما را می شناختند تا نبرد مدافعان  تمام شد. بعد از جنگ شماره دیگری بما دادند "درصد"؛ حال همان جوانمردان از جان گذشته را با درصد می شناسند. و حداکثر و اقلی برایش گذاشته اند. چنانچه زیر اقل باشی شما را داخل بازی خود راه نمی دهند و یقینا" نخودی هم به حساب نخواهید آمد؛ مگر در جاهایی که نامتان به دردشان بخورد. درصد بالا ها هم در بازی الک و دولک مسؤلان نقش دولک را دارد و همیشه با چوب بزرگتر ضربتی به پشت آنها نواخته می شود تا همواره بدنبال قوانین و آیین نامه های نخود سیاه باشند و هرگز به مقصود و مقصد نرسند.

درصد بالاها به مراتب غیر قابل تصور، مورد بازی قرار می گیرند؛ از جسم گرفته تا نام و راه و رسم و عشق و وفاداریشان برای رسیدن به پول بیشتر سؤ استفاده می کنند و در آخر با یک پرچم و ده پانزده نفر آنها را تا محل دیار باقی مشایعت می کنند. و جز خانواده خود و سایت فاش نیوز در جای دیگری خبری از آنان منتشر نمی شود. واین سرانجام نمره و پلاک ها بود که به پاداش خدمت و جانثاریمان برای همین  مردم کشور و  همین مسؤلان در قاعده اصطلاحات انسانی و دنیای فانی برایمان قایل شده اند و بس.

درکشوری که هر سازمان و ارگان و موسسه و وزارتخانه اش قوانین خاص خودش را دارد، انصافا" جماعت خلق الله جانباز و رزمنده از کدامش می تواند باز خواست کند؟ مثلا" مدیر عامل فلان بانک دولتی هزار هزار میلیارد را بر میدارد و می رود در کشور یانکی ها خوش گذرانی و عیش و طرب؛ چکارش کردند. اصلا" چکارش می توانند بکنند. و دهها نمونه دیگر که خود می دانید و گفتن ندارد.

با معرفینامه بنیاد و کپی تفاهمنامه اش به بانک می روی برای گرفتن مبلغی وام جهت رفع مشکلاتت؛ اصل و کپی مدارک پدر جددت را هم می خواهند و دهها ضامن و چک و سفته و امضا و ذلیلی و خواری؛ آخرکار هم می گویند امسال اعتبار تمام شد، تا سال بعد و اگر شد تفاهم نامه ای دیگر .... باباجان مدیر عاملتان بانکتان را به تاراج و یغما برد؛ شما یک جانباز را با هزار بخیه و اخیه زیر گیوتین استنطاق و اسناد می برید برای یکی دو میلیون؟ جناب مظفرها کلاهتان را بالاتر ببرید، شاپو لبه درازی دارد و همین درازی لبه اش باعث شده آفت به خرمنتان بیفتد! رزمنده ایی با اسناد و مدارک می گوید: چهل ماه جبهه دارم و صورت سانحه در دو عملیات بزرگ، ولی مدارک همزمان بستری ام توسط مرکز درمانی آن هنگام امحا شده است ... بی نوا را تا سرحد جنون بالا و پایین می کشند  و با یک "هوک" راست و چپ "ناک دان" و "ناک اوتش" می کنند و هیچکس قدر جانفشانی او را در جبهه ها نمی داند و نمی خواهد بفهمد.

اما اگر آقازاده اش بخواهد سرباز شود نهایت خود زنی و ارتشا را انجام می دهد تا سرباز نشود و اگر هم شد، دژبان منزل پدر شود. بعد از جنگ فرمانده هان یا سیاسی شدند و غرق در جناح و حزب و غیره که یادشان رفت فرزندان این مرز و بوم با فرماندهی آنان شجاعانه به تیرهای دوشکازن عراقی لبخند می زدند. بعضی دیگر که برای ما  خاکیان دعا  می کنند و در پی افلاکیان و بهشتیان خلد برین شدند و دلسوزانه ازملکوت  خداوندی  به ما نظاره می کنند. نکته قابل توجه اینجاست که عده ایی  مدافعان حریم حریت و مملکت را نمی شناسند و  می فرمایند  به جا نمی آورم! سیاهی کیستی؟! و مغموم ایثارگر که  حیران و سر گردان، با تنی رنجور در  پی لقمه ایی نان....

مگر این بچه ها بمانند شما برای این کشور نجنگیدند؟ پس چطور شد شما در عرشید و بچه ها در مستاجری؟ خلاصه کلام اینکه ای زعیمان عالی قدر که اکنون ما برای شما نا شناخته تر از موجودات فضایی هستیم، پیشانی کبود  شما نیز به همان لحدی خواهد خورد که پیشانی ما خواهد خورد. گمان مبرید که کبودی پیشانیتان ضامن درد و فشار قبرتان خواهدشد. ما چند قطعه، چند ردیف، یا چند شماره آنطرف تر صدای الدخیل یا الله و یا رحیم  شما را خواهیم شنید. شک نداشته باشید. 

ما بوسه بر تربت سنگر زدیم، بوسه برپیشانی بند یا حیدر زدیم، به دل مهر امام و وطن داشتیم، به نوجوانی سودای کفن داشتیم. ما بودیم که به باران آتش تهیه دشمن لبخند می زدیم. ما بودیم که سوسنگرد و بستان و خرمشهر را شرمنده خون خود کردیم. ما بودیم که حصار زرهی آبادان و سایت اتمی را با داغی خونمان ذوب کردیم. ما با گام های استوارمان رمل های جنوب را تحقیر کردیم. ما بودیم که جانانه از تجزیه کردستان با خون خود جلو گیری کردیم. ما با خون خود لاله های وحشی خطوط یک هزار و دویست کیلومتری جبهه ها را آبیاری کردیم. ما عزتمند ترین رزمندگانی هستیم که وقتی  فراموشمان کردند، عرق شرم تاریخ را در آوردیم. شما نیک می دانید آنچه را که می بایست برای ایثارگران هشت سال دفاع مقدس می کردید نکردید که اینگونه ایثارگران از درد بی توجهی شما بر خود می پیچند و پورشه سواران بی درد در خیابان های بالای شهر مارپیچ می زنند. جفای شما به سپاهیان خمینی ره را تاریخ گواهی خواهد داد. نام و عزت و جاه ایثار و ایثار گر مستدام باد.


کد خبرنگار : 17