تاریخ : 1395,شنبه 25 ارديبهشت12:21
کد خبر : 45406 - سرویس خبری : ادبیات ایثار و شهادت

ترنم عشق


ترنم عشق

منصور نظری

به مناسبت میلاد امام عاشقان، امام سجاد علیه‌السلام ، «ترنم عشق»  تقدیم به عاشقان ولایت  

 سحر می‌آید از ره دشت جان را - بهاران پِی کند فصل خزان را

زند سر انتقام از خاکِ یاران – عطش لب می‌نهد بر لب زِ باران

به شب نوشان اَحلی مِن عسل عشق - چکد از لعلِ خونینِ غزل عشق

حلب دشت شقایق گشته از خون- به خاک افتاده خونین نعش مجنون

در این دشت شقایق، ماه بسیار – ز سِرّ عاشقی آگاه، بسیار

زهر سو گشته برپا این نفیر است - که اکنون عید عشاق قدیر است

نفس خُرم شود باد صبا را –رسد لشکر سلیمانی، سبا را

ز رُخ می‌افکند مَه پردۀِ راز – هویدا می‌شود آن فیضِ فیاض

شب عشق علی غرقِ ستاره – کند زهرا به سرمستی نظاره

شود تا آیه‌های عشق تأویل - به پَر قنداقه ای آورده جبریل

به آن قنداقه خفته کودک نور – مهی در پردۀِ دیدار مستور

منادی می‌دهد سر نغمۀِ عشق – که آمد آن حسینی زادۀ عشق

 بغل بگرفته زین‌العابدین را- فرو روح‌القدس آید زمین را

شب قدر است ، نازل می‌شود عشق – به نام فاطمه دِل می‌شود عشق

غزل پوشیده بر تن شهربانو – ملک بنشسته در پیشش دو‌زانو

 به دوش افکنده او را خرقۀِ نور – گرفته چون نگینی در برش حور

زند بوس از ادب بر خاک او را – برآورده حسینی آرزو را

ز خونِ آریایی در رگانش – سحر مهمان چشم مهربانش

گرفته در بغل نو زادۀِ عشق – خدا را ساجد سجادۀ عشق

کند پُر از مِیِ زهرا سبو را - بنوشِد آریایی شیر او را

حقیقت گویِ سجاد است آیت -  نسب دارد ز ایران هم ولایت

 کند خُنیاگری حور و ملک باز – که آمد آن حسینی زادۀِ ناز

به هستی پا نهاده زادۀِ نور – شده قلب حسینی از شرر طور

 ولایت را بهارِ باغ آمد - امیر وادیِ عُشاق آمد

اسیر کربلای عشق آمد – علمدار ولای عشق آمد

بخیزید ای سحرخیزان عاشق – که سر زد از فلق آن صبح صادق

هلا ای عاشقان شد عید میلاد –زده سکه مَلَک بر نام سجاد

علی گوید اذان در گوشِ جانش – ملک پوشیده بر تن ارغوانش

 روان از چشم خیسِ باده شبنم -  سبو بگرفته در کف تا خدا هم

  تبسم می‌کند چشمان لبخند - به خُم گردیده جوشان بادۀ قند

 به شورِ شادیِ میلادِ سجاد  - کشد سُرمه ملک در چشم فریاد

هلا ای عاشقان مژده شما را  - ولی عهدی دگر آمد خدا را

به سر بنهاده تاج عالم‌آرای- مَهی آید ز رَه باران سراپای

چکد از ابر رحمت صبح صادق – شکوفد خاک لیلا را شقایق

نفیر کُلنا عباس مستان- پریشان کرده خوابِ ظلم پستان

به سرها بسته نامِ یاس، لاله – به کف بگرفته از کوثر پیاله

بنوشد لاله آن ضرب یِکُم را  - سبو را نَه، قدح را نَه، که خُم را 

به یک ضربت که خُم نوشد خدا را ؟ – مگر آن عاشق فرق دو تا را

به مستی فاش و پیدا سِرّ هستی - نه مستی این‌که زهرا مِی‌پرستی

شب بزمِ خطر نوشانِ زهراست – ز خون پوشیده دشت و کوه و صحراست

به قتل شب کمربسته سحرگاه  -ز شب نوشی خُماران می‌رسد ماه

  در این جنگ سپیدی و سیاهی – به تن پوشیده جوشن باز ماهی

علم بر دوش رعنایی چو عباس – دهد تا پاسِ جان از خیمۀِ یاس

به شهر عاشقی، عُشاق، راهی – علم بر دوش می‌آید سپاهی

به دل آشوبِ عشقِ زینب او را – فکنده داغِ زهرا در تب او را

ز بارِ داغِ زهرا قد کمان او - نموده ترک جان و خان و مان او

علم بگرفته در کف در دمشق او -  مدافع گشته بر ناموسِ عشق او

چو عباس علی تن‌پوش دارد - ز غیرت خون به رگ در جوش دارد

به خون آغشته در دشتِ حلب او - شهادت را به جان دارد طلب او

وَ این انجامِ عُشاق قدیر است –  هر آنکه بر غم زهرا اسیر است

چنین بنوشته حق بر دفتر عشق - ندارد شیعه پایانی مگر عشق

در این آشفته برپا عالمِ هست – تمامِ عشق شیعه کربلایَست

خدا را عهد و میثاقی ولاییست - که در هر سرزمینی کربلاییست

تشیع را اساس و پایه عشق است – و اکنون کربلای ما دمشق است

به سر دارد هر آن شور ولا را – بیاید دشت سرخ کربلا را

به سر بندد نشانِ یاس را او – شعار کلنا عباس را او

علم بر دوش گیرد هرکه مرد است -  که زینب مانده تنها در نبرد است

حلب را گشته برپا کربلایی – علم گیرید عشاق ولایی

مبادا یک حسین دیگری باز -  صدایش گم شود در ساز و آواز

پنجم شعبان المعظم 1437 – منصور نظری


کد خبرنگار : 17