به مناسبت میلاد امام عاشقان، امام سجاد علیهالسلام ، «ترنم عشق» تقدیم به عاشقان ولایت
سحر میآید از ره دشت جان را - بهاران پِی کند فصل خزان را
زند سر انتقام از خاکِ یاران – عطش لب مینهد بر لب زِ باران
به شب نوشان اَحلی مِن عسل عشق - چکد از لعلِ خونینِ غزل عشق
حلب دشت شقایق گشته از خون- به خاک افتاده خونین نعش مجنون
در این دشت شقایق، ماه بسیار – ز سِرّ عاشقی آگاه، بسیار
زهر سو گشته برپا این نفیر است - که اکنون عید عشاق قدیر است
نفس خُرم شود باد صبا را –رسد لشکر سلیمانی، سبا را
ز رُخ میافکند مَه پردۀِ راز – هویدا میشود آن فیضِ فیاض
شب عشق علی غرقِ ستاره – کند زهرا به سرمستی نظاره
شود تا آیههای عشق تأویل - به پَر قنداقه ای آورده جبریل
به آن قنداقه خفته کودک نور – مهی در پردۀِ دیدار مستور
منادی میدهد سر نغمۀِ عشق – که آمد آن حسینی زادۀ عشق
بغل بگرفته زینالعابدین را- فرو روحالقدس آید زمین را
شب قدر است ، نازل میشود عشق – به نام فاطمه دِل میشود عشق
غزل پوشیده بر تن شهربانو – ملک بنشسته در پیشش دوزانو
به دوش افکنده او را خرقۀِ نور – گرفته چون نگینی در برش حور
زند بوس از ادب بر خاک او را – برآورده حسینی آرزو را
ز خونِ آریایی در رگانش – سحر مهمان چشم مهربانش
گرفته در بغل نو زادۀِ عشق – خدا را ساجد سجادۀ عشق
کند پُر از مِیِ زهرا سبو را - بنوشِد آریایی شیر او را
حقیقت گویِ سجاد است آیت - نسب دارد ز ایران هم ولایت
کند خُنیاگری حور و ملک باز – که آمد آن حسینی زادۀِ ناز
به هستی پا نهاده زادۀِ نور – شده قلب حسینی از شرر طور
ولایت را بهارِ باغ آمد - امیر وادیِ عُشاق آمد
اسیر کربلای عشق آمد – علمدار ولای عشق آمد
بخیزید ای سحرخیزان عاشق – که سر زد از فلق آن صبح صادق
هلا ای عاشقان شد عید میلاد –زده سکه مَلَک بر نام سجاد
علی گوید اذان در گوشِ جانش – ملک پوشیده بر تن ارغوانش
روان از چشم خیسِ باده شبنم - سبو بگرفته در کف تا خدا هم
تبسم میکند چشمان لبخند - به خُم گردیده جوشان بادۀ قند
به شورِ شادیِ میلادِ سجاد - کشد سُرمه ملک در چشم فریاد
هلا ای عاشقان مژده شما را - ولی عهدی دگر آمد خدا را
به سر بنهاده تاج عالمآرای- مَهی آید ز رَه باران سراپای
چکد از ابر رحمت صبح صادق – شکوفد خاک لیلا را شقایق
نفیر کُلنا عباس مستان- پریشان کرده خوابِ ظلم پستان
به سرها بسته نامِ یاس، لاله – به کف بگرفته از کوثر پیاله
بنوشد لاله آن ضرب یِکُم را - سبو را نَه، قدح را نَه، که خُم را
به یک ضربت که خُم نوشد خدا را ؟ – مگر آن عاشق فرق دو تا را
به مستی فاش و پیدا سِرّ هستی - نه مستی اینکه زهرا مِیپرستی
شب بزمِ خطر نوشانِ زهراست – ز خون پوشیده دشت و کوه و صحراست
به قتل شب کمربسته سحرگاه -ز شب نوشی خُماران میرسد ماه
در این جنگ سپیدی و سیاهی – به تن پوشیده جوشن باز ماهی
علم بر دوش رعنایی چو عباس – دهد تا پاسِ جان از خیمۀِ یاس
به شهر عاشقی، عُشاق، راهی – علم بر دوش میآید سپاهی
به دل آشوبِ عشقِ زینب او را – فکنده داغِ زهرا در تب او را
ز بارِ داغِ زهرا قد کمان او - نموده ترک جان و خان و مان او
علم بگرفته در کف در دمشق او - مدافع گشته بر ناموسِ عشق او
چو عباس علی تنپوش دارد - ز غیرت خون به رگ در جوش دارد
به خون آغشته در دشتِ حلب او - شهادت را به جان دارد طلب او
وَ این انجامِ عُشاق قدیر است – هر آنکه بر غم زهرا اسیر است
چنین بنوشته حق بر دفتر عشق - ندارد شیعه پایانی مگر عشق
در این آشفته برپا عالمِ هست – تمامِ عشق شیعه کربلایَست
خدا را عهد و میثاقی ولاییست - که در هر سرزمینی کربلاییست
تشیع را اساس و پایه عشق است – و اکنون کربلای ما دمشق است
به سر دارد هر آن شور ولا را – بیاید دشت سرخ کربلا را
به سر بندد نشانِ یاس را او – شعار کلنا عباس را او
علم بر دوش گیرد هرکه مرد است - که زینب مانده تنها در نبرد است
حلب را گشته برپا کربلایی – علم گیرید عشاق ولایی
مبادا یک حسین دیگری باز - صدایش گم شود در ساز و آواز
پنجم شعبان المعظم 1437 – منصور نظری