تاریخ : 1395,شنبه 25 ارديبهشت13:43
کد خبر : 45431 - سرویس خبری : اخبار

رزمنده‌ای که مدافعان دروغین را آشکارکرد


رزمنده‌ای که مدافعان دروغین را آشکارکرد

سید بعد از ورود به کشور به عنوان یکی از اعضای تیم استقبال کننده از آزادگان انتخاب شد و هماهنگی های لازم جهت ورود آزادگان به استان خوزستان را بر عهده گرفت. اودر کارخانه ی سیمان بهبهان مشغول به کار شد. در سال 68به همرا سایر ازادگان تازه آزاد شده به دیدار امام خمینی نایل شده دیداری که کمتراز دوماه قبل از رحلت حضرت امام بود. او همیشه از این دیدار به عنوان یکی از خاطرات شیرین زندگی خود یاد می کند

سید مسعود بلادی بهبهانی متولد ۱۳۴۲

تیپ بعثت

گردان رعد به فرماندهی شهید خیرالله جنت شعار

عملیات رمضان- محور کوشک

تاریخ اسارت: ۲۳/۴/۶۱

 

3y6g_1_(3)

نفر دوم ایستاده از راست سید مسعود بلادی تیرماه ۶۱ قبل از عملیات رمضان

سید مسعود قبل از عملیات رمضان دوبار دیگر به جبهه اعزام شده بود یک بار در پدافندی اروند رود در آغاز جنگ و بار دوم در ادامه ی عملیات آزاد سازی بستان در عملیات غرب پل سابله که در دومی مجروح شده و دو ماه در بیمارسان گلستان بستری بود. قبل از عملیات رمضان در حالیکه هنوز به جبهه اعزام نشده بود شبی بعد از بازگشت از بسیج در خواب می بیند که در بیابانی افتاده در حالی که زخمی و غرق در خون است.

و در همین حالت سربازان دشمن به طرف او می آیند اما به محض اینکه سرباز دست او را می گیرد از خواب بیدار می شود!! سید آن شب دوبار دیگر تا قبل از اذان صبح همین خواب را می بیند و بسیار متعجب می شود که تعبیر این خواب چیست؟؟؟ روز بعد سید در مسجد مساله را با امام جماعت در میان می گذارد.امام جماعت مسجد سید فقیه در بهبهان به او می گوید :«اگر قصد رفتن به جبهه را داری این بار منصرف شو!! چرا که تعبیر این خواب اسارت است.» سید که خودش هم همین برداشت را داشت ،می گوید :«آیا ابا عبدالله الحسین نمی دانست که رفتن به کربلا مساوی به شهادت خود یارانش و اسارت اهل بیتش خواهد شد؟

با این وجود چرا به کربلا رفت؟؟» امام جماعت مسجد چند بار این سخن را تکرار می کند که :«این بار انصراف بده تابعد!!» ولی وقتی سرسختی سید را می بیند بر پیشانی او بوسه می زند و او را به خدا می سپارد.اما انچه برای سید مبهم بود این مو ضوع بود که :«چرا وقتی سرباز دست او را می گیرد از خواب بیدار می شود؟؟؟؟»شاید تعبیر این قسمت خواب این بود که سید در حالت بیهوشی به اسارت در آمد. و شاید هم بتوان گفت اسارت برای همه ی ما نوعی شُک بود برای بیداری و شناخت بهتر دشمن و الله و اعلم.

سید در زمان اسارت نیز خوای دوستش شهید سید مصطفی رضوی را می بیند و گلایه می کند که :«ما از شهدا عقب مانده ایم» و شهید به او می گوید:«راحتان درست است،مطمئن باشید که با ادامه ی این راه به ما خواهید پیوست ،همه چیز برای شما مهیا است و ما منتظر شما خواهیم بود،اسارت شما به پایان خواهد رسیدو…»در زمان اسارت نوزده سال داشت در عملیات رمضان به شدت مجروح شده ، در این حالت با از خود گذشتگی مرحوم سید غالب تیمار نجات یافته و به اسارت دشمن در می آید. در بصره با وجود مجروح بودن به مناظره با افسر عراقی می پردازد.

معمولا افسران دشمن در ابتدای کار در بصره و یا العماره تلاس می کردند که خود را انسان هایی منطقی و خونسرد نشان دهند !! کاری که هیچ گاه تا انتهای بحث هایشان دوام پیدا نکرد.در بصره نیز یک افسر عراقی به خیال خام خود می خواست یک جوان رزمنده را با سخنان خام و نسنجیده ی خود مقهور کند !! او به سید گفته بود که :«شما چرا به جنگ ماآمده اید؟م سید جوان ما پاسخ می دهد که «شما به خاک ما تجاوز کرده اید و امام و پیشوای من فرمان داده که باید با شما بجنگیم تا پاسخ تجاوز شما را بدهیم» افسر عراقی می گوید که شما کافر هستید که فکر می کنید (امام) خمینی امام است و شما او را در کنار ائمه قرار می دهید ، مگر ما چند امام داریم؟ امامان شیعه دوازده نفرند نه سیزده نفر!!!

سید در پاسخ به توضیح این مساله می پردازد که امام خمینی امام مصوم نیستند بلکه پیشوایی هستند که در زمان غیبت امام زمان نیابت ایشان را بعهده داشته تا زمانیکه مهدی موعود ظهور کند و شما این را درک نمی کنید. افسر عراقی به تنگ امده و به سید توهین می کند و کم کم ژست منطقی بودن از بین می رود!! سید می گوید ما می دانیم برای چه می جنگیم اما شما هرگز نمی دانید هدفتان چیست و به همین دلیل سردرگم و شکست خورده اید. افسر عراقی با عصبانیت دستور می دهد سید را بزنند. و می گوید تو دیوانه ای!! سید می گوید:« این سخن شما را قبول دارم .ما همه دیوانه ایم، مجنون و عاشق، ما دیوانه ی دیدن روی امامان هستیم و شما نمی توانید این را درک کنید.» سربازان بعد از ضرب و شتم ،سید را به نزد دوستانش برمی گردانند اما این عمل دو بار دیگر تکرار می شود و افسر عراقی از سید می خواهد که نظرش را عوض کند اما سید بازهم برسخنان روز پیش خود تاکید می کند و افسر عراقی بازهم دستور ضرب و شتم صادر می کند!! آری منطق دشمن در مباحثه ها هموراه اینچنین سست و متزلزل بود چرا که به گفته ی سید مسعود آن ها نمی دانند چرا می جگند و ما می دانیم و این یعنی استواری و مقاومت.

سید در زمان اسارت در اردوگاه های مختلف موصل بوده است ؛ اگرچه از مجروحیت رنج می برده اما همواره در امور کاری اردوگاه فعالیت موثر داشت. روز ی با یکی از اعضای صلیب سرخ وارد بحث شد، که جالب و شنیدینی است.

او مامور صلیب سرخ را دعوت به سفره ی غذا کرد و مقداری از غذای خودش را به او داد، و از او خواست تا نظرش را بگوید. مامور صلیب از غذا تعریف کرد و سید گفت :«پس معلوم شد اوروپائیان آشغال خورند» این حرف بر مامور صلیب سنگین امد و گفت:«ما می دانیم این غذا ها مناسب نیست!! اما مجبوریم تایید کنیم!!!» اما حرف تو باعث شد که من کاری انجام دهم و حرفای نگفته را بگویم. مامور صلیب رفت اما خبر این ماجرا به آقای ابوترابی رسید و سید را صدا زد و خطاب به سید گفت:«سید جان چه کردی این چه کاری بود ؟» سید برای ایشان توضیح داد و این مرد خدا و انسان با تقوی با کمال تواضح و فروتنی فرمودند:« سید جان درست است که نیت تو خیر بوده اما اگر این شخص در جلسه ی ژنو چیزی بگوید و از کارش کنار گذاشته شود نسبت به ما و نظام ما و ایده ی ما بد بین می شود یا لااقل خانواده اش بدبین می شوند و ما این راه نمی خواهیم!! برو و او را نزد من بیاور» سید مامور صلیب سرخ را نزد آقای ابوترابی می اورد و آقا با فروتنی تمام میگوید:« این دوست ما را ببخشید ایشان نظر بدی نداشته اند. شما از حرفهایشان ناراحت نشوید و بگذرید!!» نماینده ی صلیب سرخ می گوید:« من تصمصم گرفته ام حقایق را بگویم . ما تا کی باید سکوت کنیم و ظلم های رفته بر شما را بیان نکنیم!!؟؟» مامور صلیب سرخ اردوگاه را ترک کرد و لی هرگز به نزد ما برنگشت در ملاقات بعدی از دوستش پرسیدیم که فلانی چرا نیامد و او گفت:«به دنبال اعتراضاتی که در مورد شما و و ضع اردوگاه های عراق مطرح کرد از کارش برکنار شد!!!!» و این نمونه ای از عملکرد مدعیان حقوق بشر در مورد کسی که ضایع شدن حق دیگران و پایمال شدن حقوق انسان ها را تحمل نکرد و زبان به اعتراض گشود!!!

آری یک جوان رزمنده بدون هیچ برنامه ریزی از پیش تعیین شده ای کاری می کند که چهره ی زشت و کریه مدافعان دروغین حقوق بشر روشن تر می شود. سید مسعود بخاطر شدت جراحاتی که از ناحیه ی سر داشت در سال ۶۷ چند ماهی بعد از قبول آتش بس به همراه تنی چند از مجروحین من جمله :«مرحوم حاج عباس روز خوش-احمد طیبی و ……» آزاد شده و به ایران برگشت.

 

rbs_img-20151228-wa0005

 سید مسعود بلادی هنگام ورود به بهبهان بعد از آزادی

او اسارتی توام با درد مجروحیت شدید را متحمل شد . مجروحیتی که باعث می شد هفته ای چند بار دچار تشنج شود. خداوندا این مجاهدت های همراه با درد و رنج را به کرم خود از این مجاهدان راهت بپذیر.

سید بعد از ورود به کشور به عنوان یکی از اعضای تیم استقبال کننده از آزادگان انتخاب شد و هماهنگی های لازم جهت ورود آزادگان به استان خوزستان را بر عهده گرفت. او در کارخانه ی سیمان بهبهان مشغول به کار شد. در سال ۶۸ به همراه سایر ازادگان تازه آزاد شده به دیدار امام خمینی نایل شده دیداری که کمتراز دوماه قبل از رحلت حضرت امام بود. او همیشه از این دیدار به عنوان یکی از خاطرات شیرین زندگی خود یاد می کند

سید هم اکنون یکی از کسانی است که همواره در جلسات هیات آزادگان به عنوان یک نیروی فعال شرکت می کند و از کوهنوردان بنام شهرستان بهبهان می باشد.

 

982l_img-20141117-wa0026

سید مسعود بلادی ۲۵ سال بعد از آزادی


منبع : آرادگان بهبهان