تاریخ : 1395,چهارشنبه 12 خرداد16:14
کد خبر : 45889 - سرویس خبری : اخبار

گزارش مصور از مراسم جانباز شهید طرفی


گزارش مصور از مراسم جانباز شهید طرفی

هفت روز است که به وصال محبوبت رسیدی و با تن آزرده بعد بیست و هشت سال چشم انتظاری برای پوشیدن خلعت سرخ و زیبای شهادت به جمع دوستان شهیدت پیوستی . شربت شیرین شهادت گوارای وجودت

فاش نیوز - جانباز نخاعی گردنی حاج اسماعیل شهابی طرفی عصر جمعه ۳۱ اردیبهشت که متبرک بود به نام و یاد مولایمان صاحب‌الزمان ارواحنا فدا به کاروان شهدای کربلای ایران پیوست.
 

آتشی در دل فروزان کرد و رفت
خاطری از ما پریشان کرد و رفت

چشمه ها از چشم ما جاری نمود
 ابر را در دیده باران کرد و رفت

آن صبور دردمند پر شکیب
 رازها در سینه پنهان کرد و رفت

برادر جانباز شهیدم ، حاج اسماعیل شهابی طرفی

هفت روز است که به وصال محبوبت رسیدی و با تن آزرده بعد بیست و هشت سال چشم انتظاری برای پوشیدن خلعت سرخ و زیبای شهادت به جمع دوستان شهیدت پیوستی . شربت شیرین شهادت گوارای وجودت . برادر جانباز شهیدم . امروز من دیگر می توانم هر چقدر دلم می خواهد از تو عکس بگیرم . گرچه تو نیک می دانی من همانی هستم که پیشتر از این در دل خود عکس تو را قاب گرفتم . اولش فکر می کردم تو پرستو شدی و پرواز کردی بدون آنکه فکر کنی چه بر سر من می آید . اما امروز که منزل به منزل همراه خاطرات تو حرکت کردم به حکمت این آشنایی کوتاه مدت پی بردم . حالا من هم یک دوست شهید دارم که می توانم از لحظه لحظه زندگانیش الگو بگیرم . ببخش که دیر آمدم . اگر دیر آمدم مجروح بودم . تو بیست و هشت سال با مقاومتی بی نظیر در مقابل سختی های عدیده ات کم نیاوردی و در حالی که دست و پایی برای خدمت در راه خدا نداشتی با زبانت دین حق را یاری کردی . زیباترین جلوه سربازی تو در راه اسلام این بود که دانستم در آن شرایط سختت باز هم دوستان و همرزمانت را تشویق می کردی برای دفاع از حرم اهلبیت کوتاهی نکنند . کم لطفی ها به چشمت نمی آمد و به خانواده ات توصیه می کردی فقط خدا را در نظر بگیرند .چقدر روح تو بزرگ بود برادر !

در طی راه اهواز – شوش توفیق پیدا کردم با دو تن از بستگان داغدارت که هنوز پرواز تو را باور نکرده اند ، گفت و گویی مختصر داشته باشم . آنها چیزهایی درباره تو می گفتند که به دانستنش سخت محتاج بودم . خواهرت که همسر یک جانباز شیمیایی است در تجلیل از یاد تو گفت : « زندگی یک جانباز نخاعی –گردنی خیلی سخت است . هم خودش رنج می کشد و هم خانواده اش . تا در آن شرایط نباشی با حرف و تعریف کسی قادر به درک آن نیستی . بچه هایش از همان دوران طفولیت با سختی پدر آشنا شدند . خیلی چیزها دلشان می خواست که بخاطر وضعیت پدرشان امکان تحقق نداشت . همه این مسائل در روحیه یک آدم اثر می گذارد . با این حال این بچه ها هر طور بود تا دم آخر پدر را در منزل خودش عین یک گل نگه داری کردند . کمترین کار بچه ها این بود که لحظه به لحظه پدر را جابه جا کنند تا دچار زخم بستر نشود . آنها باید طوری پدر را جا به جا می کردند که دست و پایش نشکند . حالا ببینید اگر کسی بخواهد با ملایمت و مدارا این مراقبتها را داشته باشد باید چقدر روحیه اش قوی باشد ؟ اما این بچه ها در عین مظلومیت خودشان و در حالی که خودشان به دلجویی احتیاج داشتند باز هم در مراقبت از پدر جانبازشان کوتاهی نکردند .»

حاج اسماعیل شهیدم ! عروس کوچکت نکات ارزنده ای را بیان کرد که حقیقتا چهره واقعی یک عامل به حفظ فرهنگ شهدایی را ترسیم می نمود . او وقتی مطالبی درباره کار من دانست با یک حالت خاص و مظلومانه ای گفت : « من میگم تو رو خدا برای جانبازان هر کاری که از دستتون بر میاد انجام بدید . هر چه ازتون می خوان کوتاهی نکنید . دلشونو نشکونید . پا به پای سختی هایی که می کشه صبورانه تحمل کنید و همراهشون باشید . اما عاشقش نشید . دل نبندید . بهش عادت نکنید .  چون به حال و روز الان من دچار می شید !»

پرسیدم : حال امروزت چطوره ؟

او گفت : «من الان احساس می کنم قلبم در حال متلاشی شدنه . یک هفته بی قرارم . اصلا فکر نمی کردیم عمو اسماعیل اینقدر زود از بین ما بره . اون بارها حالش بد شد . بارها زیر تیغ جراحی رفت . اما بازم برگشت . باور نمی کنم این قدر راحت جلوی چشمان ما پرواز کرد .»

پرسیدم : منظورت از اینکه عاشق جانبازا نشیم چیه ؟

عروست گفت : « شما دور اومدی تا انچه من می خوام بگم شما ذره ای از آن را با دیدن جانباز درک کنی و ببینی . من با افتخار اینکه عروس یه جانباز می شم پا به درون خانه عمو اسماعیل گذاشتم . نه ساله که این افتخار رو سرم جا داره . عمو اسماعیل خودش مرا انتخاب کرده بود . چون پدرم دوست صمیمی  و همرزمش بود . به همین دلیل وقتی به من گفتند عمو اسماعیل گفته دوست دارم لیلا عروسم بشه به احترامش نه نگفتم . در حالی که می دانستم پسرِ عمو اسماعیل بخاطر پدرش نتونسته بود به تحصیلاتش ادامه بده و بعد این هم باید تمام وقت در خدمت پدر باشه . من با تحقیقات زیاد فهمیدم بهرحال زندگی من هم  باید در خدمت عمو اسماعیل بگذره . با این حال پیشنهاد عمو اسماعیل را قبول کردم و حتی با اینکه یکسال و نیم از دوران تحصیلات من می گذشت ، به خاطر شرایط از آن هم صرفنظر کردم تا مثل بقیه اعضای خانواده در خدمت عمو اسماعیل باشم . عمو اسماعیل حق زیادی بر گردن تک تک ما داشت . باید هر کسی به اندازه توانش حق عمو اسماعیل ها را ادا کنه . وقتی پا به درون این خانه گذاشتم فهمیدم تک تک اعضای خانواده از هم عروسم و مادرشوهرم و خواهرشوهرم و داماد این خانواده و بقیه فامیل همه و همه سعی می کنند از یک حماسه بزرگ و مقدس به اسم حاج اسماعیل شهابی طرفی تا حد توانشون به خوبی مراقبت کنند . من هم به جمع این افراد که عاشقانه ایثار می کردند اضافه شدم . عمو اسماعیل مهربانی خاصی داشت که همه رو عاشق خودش می کرد . بی نهایت خاطره از خودش تو دل ما گذاشت و حالا که یه هفته میشه  عمو اسماعیل  از پیش ما رفته ، می بینم عاشقی چه تاوان سختی دارد !»

برادر شهید جانبازم ! حالا دیگر می دانم تو چرا هیچ وقت گنجینه دلت را از دوران دفاع مقدس به روی کسی نگشودی . چون فکر کنم ما حرمت تو را به قدر بچه هایت خوب نگه نداشتیم . هر چند که ادعاهای ما گوش فلک را پر کرده است . خیلی ممنون برادر که با اون نور معنویتت و مهربانی شهداییت باعث شدی در زمان کوتاه بیشتر مقام یک جانباز را درک کنم . انگار درک کرده بودی من دنبال انسان هایی می گردم که «حقیقتا» و در عین گمنامی و مهجوری از فرهنگ ایثار و شهادت مراقبت می کنند و تو همان حقیقت ناب دوران دفاع مقدس بودی که بعد پرواز مظلومانه ات به سرزمین نور ، چشم مرا روشن کردی که ببینم و بشنوم چطور « خانواده ات »ایثارگرانه بیست و هشت سال از تو مراقبت کردند . امیدوارم این دوستی برقرار بماند و قدرش را خوب بدانم .الهی آمین

 یادآوری می شود همزمان با هفتمین روزعروج مظلومانه جانباز نخاعی-گردنی حاج اسماعیل شهابی طرفی ، مراسم یادبودی به همت بنیاد شهید اهواز در مسجد ارشاد برگزار گردید که تنی چند از مسئولین استان در این محفل ساده و بی ریا شرکت کردند. در این مراسم مداح اهلبیت حاج احمد طرفی با مرثیه سرایی شهدایی چشم و دل داغداران حاضر در جلسه را جلا بخشید و در ادامه برنامه حجه الاسلام حاج آقا بلک نیز درباره شان مقام جانبازان علی الخصوص جانباز شهید حاج اسماعیل شهابی طرفی مطالبی بیان کردند . لازم به ذکر است ساعت سه بعد از ظهر همان روز همراه با بستگان و دوستان شهید برای عرض ادب و ارادت بر سر مزار مطهر شهید شهابی طرفی به طرف شوش حرکت نمودیم . دقایقی بعد عده ای از همرزمان و مقامات مسئول از خطه شهیدپرور شوش نیز برای ادای احترام پروانه وار گرد مزار پاک شهید شهابی طرفی جمع شدند و حدیث فراق را با قطره قطره اشکشان نجوا کردند . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .

گزارش از خانم محمدی