بسم رب الشهدا و الصدیقین
به مناسبت یومالله پانزدهم خرداد قطعه شعر «پیر خرابات عشق» تقدیم به عاشقان رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران روحالله الموسوی الخمینی رحمةاللهعلیه
از چشم سحر، خونِِجگر آمده جاری
غم میچکد از گوشۀِ لبهایِ قناری
در سوگ غزل نوحهسرا آمده بلبل
پیراهن شب کرده به تن، سوسن و سنبل
دلهای شقایق ز غم آینه چاک است
سرسبزترین سروِ چمن خفته به خاک است
ای باد صبا مشکفشان از نفس تو
ای شیعه دلآشوب نوایِ جرس تو
ای طورِ غزل، غرقِ شرارِ قبسِ تو
دارد لبِ ترسایِ مسیحا هوس تو
ای عارفِ بر وادیِ دلها شده محبوب
تو پیرِ خراباتِ خمینی، غزل آشوب
تا آن ید و بیضاء تو در طور عیان شد
از معجزِ عشق تو دلِ پیر جوان شد
شد پِیک سبکبارِ سحر، خاطره سازت
بُردی ز کفِ حور و ملک، دل به نمازت
تا قرعۀ عشق ازلی خورد به نامت
شد مستی و پیمانه و مِی حُسنِ ختامت
ای زنده ز انفاسِ مسیحای تو اسلام
حق بسته به گیسویِ سمن بوی تو احرام
پیرانِ خراباتِ بلا آینهدارت
شد ختم به ساغر سحری خاتمه کارَت
ناکرده نظر جز به رخ دوست کَسی را
جُز عشق طهورانه نَه در دل هوسی را
در آن سحرِ رنگِ دلِ عاشقِ مجنون
کَز آن غمِ عظمایِ تو بود آینهها خون
ای روح خدا بارِ سفر بستی و رفتی
مستانه به الله تو پیوستی و رفتی
رفتی و شقایق ز غمت خونبهجگر شد
محزون و سیهپوشِ عزایِ تو سحر شد
ای سبزترین سروِ چمان در سحرِ باغ
دق کرده تو را قوم شقایق به تبی داغ
ای نوحهگرِ داغِ فراقِ تو شباهنگ
دل گشته غریبانه زِ هر لاله تو را تنگ
رفتی و دلآشوبِ فراق تو جهان است
صد قافله دل در پِیَات ای پیر روان است
ای چشم سحر همچو شقایق نگرانت
رفتی و نرفت از دلِ ما عشقِ گِرانَت
ما مستِ میِ پیرِ خراباتِ خُمینیم
خلق آمده از بهرِ لثاراتِ حسینم
در صبح ازل، عهد الستی چو ببستیم
با سَر به سَرِ نیزۀِ خونبار نشستیم
تا کرب و بلا قبلۀِ ششگوشِ حسینی
با قافلهسالارِ رَهِ عشق، خمینی
از وادیِ خون در طلبِ یار گذشتیم
پروانه به گِردِ حرم فاطمه گشتیم
ما حلقهبهگوشِ قمرِ حضرتِ یاسیم
از ظلمتِ زندانِ سِکَندَر مَهراسیم
ما شیعۀِ آن کُشتۀِ در کرب و بلاییم
افسادِ نمک را به جهان فاش نماییم
مردان مدافع به حرم گشتۀِ عشقیم
ما کرب و بلا رفتۀ از راهِ دمشقیم
بگذار که بر پیکرِ ما داغ گذارند
شلاق هزاران و هزاران بِشُمارند
تا شورِ شرابِ علوی در خُمِ عشق است
این لشکرِ عشاق روان سویِ دمشق است
ای کرب و بلا زنده زِ انفاسِ تو گشته – مست عالمی از عطرِ گلِ یاسِ تو گشته
ای فاطمیون لشکرِ عباسِ تو گشته
ای شیعه همه مستِ میِ خاصِ تو گشته
ای مرهمِ بر زخمِ دلِ خستۀِ یاران
ایکاش که میآمدی اِی پیر جماران
ای مستِ انالحق به سَرِ دار چو منصور
بازآ و علمداریِ ما کُن به شبِ شور
این قومِ شهادت به رَهِ یار طلب را
بازآ و علمدار بیا جنگِ حلب را
گردیده به پا از همه سو بانگِ لثارات
سرمستِ ظهور آمده جانها زِ اشارات
در جنگ جهانی که به پا بر سَرِ عشق است
ای روح خدا جایِ تو خالی به دمشق است
ای زلف غزل گشته پریشان فراقت
ای خرمن دلسوخته از آتشِداغت
بیتاب و عطشناکِ علمداریِ عشقت
گردیده روان فاطمیون سویِ دمشقت
ای پیر جماران شود ایکاش بیایی
این قلعۀِ خیبر ز یهودا بگشایی
این جنگ جهانیِ به پا گشته به شام است
یکبارِ دگر شیعه عطشناکِ قیام است
ما قومِ قمر رُخ که نگهبانِ دمشقیم
نوشیده زِ لبهای خمینی مِیِ عشقیم
مست از مِیِ آن نیمۀ خردادِ طَهوریم
ما لشکرِ مهدی به سحرگاهِ ظهوریم
شوریده و سرمستِ مِیِ پیرِ خُمینیم
لبریز ز فریادِ لثاراتِ حسینیم
ما وسمۀ خون بر رُخِ فریاد کشیدیم
طعمِ فرج از نیمۀِ خرداد چشیدیم
ای آنکه زِ رخسارِ تو حق بود هویدا
بازآ که نشانهایِ ظهور آمده پیدا
ای روحِ خدا باز بیا یاریِ ما کُن
این عالم آشفته پر از عطرِ خدا کُن
آن یوسفِ گمگشته که دلها وطنِ اوست
احوال جهان ملتهبِ آمدنِ اوست
هر ذره به شیدایی او مست و غزلگوست
این راهِ به حج بسته نشانی دگر از دوست
ای منتظرانِ خبرِ آمدنِ یار
تا صبح ظهورانۀِ او، راه نه بسیار
سوگند به چشمانِ به خون غرقۀِ شیعه
از آمدنِ یار عیان گشته طلیعه
عالم همه لبتشنۀ یک جرعۀِ نور است
ای منتظران مژده که این عصر ظهور است
پانزدهم خرداد 1395 –منصور نظری