قنبر ایرانپور- ای جا مانده از قبیله آفتاب ، ای طایر قدسی !
آن روز که چشمم به عارض مه جبینت افتاد ، دانستم که استغاثه های من بی اثراست. چرا که نور و شوق وصال در چهره ات هویدا بود!
وای از دل ناکامم ! که سعی من و دل بر روی سجاده اشک ثمری نداشت.
شهد شیرین شهادت گوارای وجودت باد. حقیقتا" چه خوش سرود رهایی سر دادی و سوار بر هودجی از نور، با مشایعت شادمانه ملکوتیان و یاران شهیدت، درماه میهمانی خدا به میهمانی شقایق های سرخ و همنشینی عرشیان در اعلی اعلیین رفتی.
تو بوی خوش وصل می دادی اما مشام متعفن اسیران روزمرگی ها چنان آلوده بود که تو را ندیدند و ازکنارت به راحتی گذشتند!
خوشا به حالت که اینک نامدارترین و والاترین انسان ها در آستان پاک الهی به دیدار تو می آیند و تو سرخوش از این ملاقات ها خواهی شد و از آن بالا بر حقارت روح ما خواهی خندید!
ای پرستوی مهاجر غریبم!
حدیث پرواز مظلومانه ات را هرگز از یاد نخواهم برد و هر شب به یاد روزهای سخت و مظلومیت های چندین ساله ات خون خواهم گریست.
اما بدان! جذبه مغناطیس نگاه های عارفانه ات در دل پریشان و سودا زده من چنان اثری گذاشت که سر شاخه های نیلوفر آرزها و آمالم از این جهان مادی فراتر رفت و تا بزم پاک تو صعود کرد.
ای غریق بحر لطف الهی!
به خدا قسم که حکایت مظلومانه تو شکوفه های ایمان و استقامت را در دلم شکوفا کرد و مرا در پیمودن راه تو ثابت قدم تر.
اینک از تو می خواهم به حرمت آستان الهی دعا کنی که چون تو نیکو طالع شوم و نامم در فهرست کاروان شهیدان راه اباعبدالله علیه السلام به نوکری ثبت شود!
خداحافظ عزیزم، خداحافظ جانباز شهیدم !