تاریخ : 1395,شنبه 16 مرداد15:52
کد خبر : 48192 - سرویس خبری : شعر

رفته باباجان من جنگ دمشق


رفته باباجان من جنگ دمشق

منصور نظری

بسم رب الشهدا و الصدیقین

به مناسبت میلاد فرخنده حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله علیها و روز دختر قطعه شعر «رفته باباجان من جنگ دمشق» تقدیم به دختران شهدای مدافع حرم

ای مؤذن شد سحرگاهان عشق – بر من امشب گو اذان وقت دمشق

روز دختر آمد و میلاد نور- در دلِ هر خانه‌ای جشن و سرور

خانۀِ ما هست اما سوت‌وکور- رفته بابایم سفر یک راهِ دور

خونِ دل دارم به لب از داغِ عشق - رفته باباجان من جنگ دمشق

رفته بابایم علمداری کند - بر حسین فاطمه یاری کند

رفته بابایم که جانبازی کند - حضرت زهرا ز خود راضی کند

رفته بابایم که عباسی کند - با سعودی جنگ احساسی کند

روزها و ماه‌ها بی او گذشت - ای‌دریغا زنده بابا برنگشت

آسمان چشم من ابری شده – سینه‌ام دریای بی‌صبری شده

در شب تنهایی و دلواپسی – گریه می‌نوشم ز جام بی‌کَسی

عطر زینب گیسوانم می‌دهد – هر سحر باران اذانم می‌دهد

همسفربا آه زینب در دمشق - ساکن ویرانه‌های شام عشق

چون کبوتر بچه‌ای بشکسته بال- با رقیه هم‌نشینم در خیال

تشنه‌لب بابای من جان می‌دهد- خاطراتم بوی باران می‌دهد

ای علمدارِ شقایق پوش من – ای دلیلِ گریۀِ خاموش من

ای شده مست از میِ زینب سلام - پاسبان خیمۀِ زینب سلام

ای تمام هستی و دنیای من - روز دختر شد بیا بابای من

ای به عباسیِ زینب مست عشق – از چرا رفتی مرا از دستِ عشق

غرق خون و پاره‌پاره پیکرت - آه باباجان چه آمد بر سرت

تیر و ترکش‌ها تنت را پاره کرد- دخترت را تا ابد آواره کرد

ای تمام آرزوهایم بیا - یوسف گم‌گشته بابایم بیا

بی تو بابا دخترت دق می‌کند - روز و شب بَس گریه هق‌هق می‌کند

نوبهار عمر من بی تو خزان – باد پاییزی به قلبم شد وزان

بی تو گُم شد خنده‌ها بر لب مرا –غصه مهمان می‌شود هر شب مرا

بی تو بابا دخترت افسرده شد- بر لبش گل خنده ها پژمرده شد

قامتم خم گشته از بار فراق – سینه‌ام می‌سوزد از غوغای داغ

گشته وقت کودکی مویم سفید- در غمِ دوریِ بابای شهید

یادگارِ آن عزیز رفته جنگ - قاب عکسش در بغل بگرفته تنگ

 خونِ دل از دیده بارم روز و شب - گشته بابایم شهید در حلب

های بابا دخترت تنها شده - هم‌کلام حضرت زهرا شده

ای که دیگر برنمی‌گردی تو باز - دل پریشان توام بابای ناز

یوسف زیبایِ زهرا کیش من - کاش می‌شد بازگردی پیش من

ای شهید راه عشق حیدری- ای حلب رفته به اذن رهبری

 می‌شود آیا مرا با خود بری - تا کنم آنجا تو را من دلبری

تا کُنم پاک از سر روی تو خاک – تا نهم مرهم تو را بر قلب چاک

ای که رفتی تا شوی عباس عشق – غرقه در خون آمدی باز از دمشق

ای فدای حضرت زینب شده - جانم از دوری تو بر لب شده

بی تو باباجان ندارم صبر و تاب - بی تو کاخ آرزوهایم خراب

تا همیشه دیده بر راه توام – هم‌نشین گریه و آه توام

آسمان قلب من را آفتاب- می‌شود بینم تو را بابا به خواب

کاش می‌شد تا به خوابم سر زنی -عاشقانه بوسه بر دختر زنی

کاش می‌شد بازگردی از دمشق -دخترت را در بغل‌گیری به عشق

کاش می‌شد شانه بر مویم زنی - عاشقانه بوسه بر مویم زنی

دل ندارد تاب مستوریِ تو - عاقبت می‌میرم از دوریِ تو

پیر کردی دخترت را ای پدر - بس که مانده بر رهت چشمم به در

دیر شد بابا بیایی، دیرِدیر - مادر و من از غمت گشتیم پیر

خانه بی تو سوت‌وکور و غم فزا - بی تو بابا روز دختر هم عزا

هست حتماً جایت آنجا خوب‌تر- از من و مادر نمی‌گیری خبر

 حتماً آنجا حضرت زهراست هم - روضۀِ کرب و بلا برپاست هم

خوش بمان بابا در آن وادیِ نور – وعدۀِ من با تو در صبح ظهور

در سحرگاه ظهورِ ماه عشق – یوسف ما می‌رسد از راهِ عشق

منتظر می‌مانم آن هنگامه را – ختم با او می‌کنم این نامه را

 سینه‌ها از غم لبالب گشته‌اند – غرقه خون چشمان زینب گشته‌اند

تا نمایی کار دنیا را دُرست - حضرت مهدی بیا دل تنگِ توست

به امید ظهور حضرت یار..

منصور نظری

 


کد خبرنگار : 23