آرزوهای دشمن را باید خنثی ساخت. انسان زمانی که با بصیرت به جنایات برجای مانده از بعثیها مینگرد برایش مسلم میگردد که در وجودشان اثری از وجدان نیست.
این جملات بخشی از سخنان شهید محمدمهدی ثامنی، خبرنگار شهید است.
محمد مهدی ثامنی دوران تحصیلی ابتدایی را در دبستان «فردوسی» آغاز کرد و کولهباری از آموختهها را در این مدرسه اندوخت. در این دوره، کودکی کنجکاو و تیزهوش بود. پس از آن، دوران راهنمایی را در مدرسه «صالحین» به کسب علم پرداخت و زمینههای اخلاقی ـ اجتماعی خود را تقویت کرد. آنگاه در دبیرستان زمینههای فکری و سیاسی خود را در کنار یادگیری ریاضیات گسترش داد.
بعد از کسب دیپلم ریاضیات در سال ۱۳۵۰، برای خدمت سربازی به اهواز اعزام شد و پس از اتمام دوره سربازی در سال ۱۳۵۲ به عنوان آموزگار پیمانی در آموزش و پرورش منطقه «فراهان» استان مرکزی مشغول به کار شد. ابتدا در روستاهای منطقه فراهان به عنوان معلمی دلسوز، علیرغم مشکلات فراوان و سختی تدریس در روستا، عاشقانه به زمزمه درس ایثار مشغول بود. اهالی این روستاها خصوصا روستای تلخاب، خاطرات بسیار از او در ذهن دارند و میگویند خانهاش در حاشیه روستا قرار داشت و کلاسهای آموزش قرآن و نهجالبلاغه برگزار میکرده است. در شهر و نزد خانوادهاش هم همواره در مساجد و پایگاههای مذهبی از جمله «مسجد الرحمن» تدریس قرآن و نهجالبلاغه داشت.
بعد از آن در روستاهای خنداب به کار پرداخت. خاطرات زیبایی از خدمت او در این منطقه نقل کردهاند. از آن جمله بیباکی و شجاعت او در فعالیت علیه رژیم پهلوی است؛ به طوری که یکبار شدیداً تحت پیگرد نیروهای ساواک قرار میگیرد و در روستای «گازران» خنداب از دست ماموران میگریزد و خود را به آب رودخانه میزند و در روستاهای پایین رودخانه با کمک دیگران به حالتی بیرمق از آب بیرون میآید.
در سال ۱۳۵۵ به استخدام رسمی آموزش و پرورش منطقه تفرش درمیآید و با پشتکار و اراده موفق میشود در سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تربیت معلم تهران در مقطع کارشناسی رشته ریاضی پذیرفته شود و به صورت مأمور به تحصیل راهی آن دانشگاه شود.
دانشگاه به عنوان پایگاه فکری دیگری در زندگی محمد مهدی بسیار مؤثر بود. او ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان فعالیت کرد و در جهت روشنگری علیه رژیم پهلوی بسیار کوشا بود.
از کارهای مهم او در آن دوران این بود که به همراه برادرش محمدکاظم و جمعی دیگر از همشهریانش به منظور کمک به زلزلهزدگان طبس، راهی آن دیار شد. از دیگر اقدامات محمدمهدی در آن دوران اقدام جسورانه و قابل ستایش او و جمع زیادی از دانشجویان بود که به سرنگونی مرکز فساد و لانه جاسوسی آمریکا انجامید. آنها با شجاعت و بیباکی، آشیانه کفر و ستم و مرکز فساد و تباهی را ویران کردند.
فعالیتها و روشنگریهای محمد مهدی همچنان ادامه داشت و به پیروی از رهنمودهای رهبر انقلاب برای تعلیم و تربیت و به شوق آموختن، به کردستان رفت. پس از مدتی به عنوان مسئول سیاسی، جذب استانداری کردستان شد. بعضی از همراهان و همسنگرانش در آن زمان از خلوص و روحیه دلاورانه محمدمهدی یاد میکنند و روزهداری و ایمانش را میستایند.
در آن زمان برادرش محمد کاظم نیز از طریق سپاه اراک با جمعی دیگر به کردستان اعزام میشود و در شهریور سال ۱۳۵۹ جنگ سختی بین آنها با گروههای ضدانقلاب در کردستان آغاز میشود و آنها با فرماندهی شهید صیاد شیرازی، در قالب ستونی از نیروهایی که از بانه به سردشت میرفت، حدود ۲۰ روز محاصره میشوند. در این درگیری تعدادی از آنها شهید شدند که از جمله آنها محمدکاظم و دوست و همشهری او غلامرضا فریدی بودند که این دو از اولین شهدای سپاه اراک محسوب میشوند.
وقتی محمدمهدی با اصرار بعضی از دوستانش برای تشییع پیکر پاک این دو شهید به اراک میآید در جمع همشهریان در خصوص شهادت و و مقام والای شهید سخن میگوید.
به این ترتیب کاظم و غلامرضا، نخستین گلهای سرخ، گلزار شهدای اراک را افتتاح کردند. محمدمهدی بعد از چند ماه حضور در کردستان با دعوت دوست و همکار فرهنگیاش شهید «رحیم آنجفی» که مسئول عملیات سپاه اراک بود جذب سپاه شد و به عنوان «مسئول روابط عمومی و تبلیغات» به عضویت شورای فرماندهی سپاه درآمد و نقش بزرگی در افشاگری فعالیتهای سیاسی گروههای ضدانقلاب داشت.
مدتی نمیگذرد که با شروع جنگ تحمیلی در قم به شهید «زراستوند» دوست صمیمیاش پیوسته و با هم به جبهه میروند و میدان جدیدی از دلاوری برایش مهیا میشود.
هنوز مدت زیادی از ورودش به منطقه جنگی نگذشته بود که در روز هشتم آذرماه سال ۱۳۶۰ در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد رزمندگان جان برکف اسلام «عملیات طریقالقدس» را با رمز یا حسین (ع) در محدوده بسیار وسیعی به قصد بازپسگیری شهر بستان از دست دشمن آغاز میکنند. محمدمهدی از جمله کسانی است که افتخار شرکت در این حماسه را داشت.
او که خود را خدمتگزار فرهنگی میدانست، توصیه میکند که: «ای مردم که هویت انسانی خود را باز یافتهاید، بدانید که دشمن لحظهای از توطئههای گوناگون علیه کیان اسلامی غافل نیست و جهاد مکتبی ما علیه امپریالیسم و صهیونیسم در سراسر جهان تا ظهور مصلح جهانی ادامه دارد.
میشد ندای درونیاش را شنید که مشتاقانه میل دیدار با معبود را دارد و راضی به رضای اوست. در نامهای به پدر و مادر این اشتیاق را آشکارتر بیان میکند: «
فرامین امام را در همه زمینهها عملی کنید، به فقرا کمک کنید که شیوه پیامبران و ائمه معصومین (ع) است. فداکاری و ایثار ما باید هم چون آن صحابی بزرگ حسین(ع) باشد که خطاب به فرمانده سپاه اسلام میفرماید: به خدا سوگند اگر هفتاد بار کشته و زنده شوم و هفتاد بار زنده بسوزم و باز زنده شوم، از تو جدا نمیگردم تا در راه تو بمیرم. چون میدانم رنج مرگ لحظهای بیش نیست؛ ولی سعادت جاودانه در انتظارم خواهد بود».
وجود معنوی و فرهنگی او در جمع رزمندگان، مایه دلگرمی و تقویت روحیه آنها بود. به فروتنی و تواضع مشهور شده بود و پیوسته خود را سربازی کوچک و ناچیز در راستای اهداف بزرگ انقلاب قلمداد میکرد.
در ساعات اولیه «عملیات طریقالقدس» و در زیر بارش قطرات لطیف باران، در حالی که مناجاتی بر لب زمزمه داشت در حمله شرکت کرد و به همراه جمعی از رزمندگان سپاهی، بسیجی و ارتشی در دو محور منطقه عملیاتی شمال و جنوب بستان و تنگه چزابه حماسه آفریدند.
در این عملیات سنگین که دو روز نخست آن بسیار نفسگیر و دشوار بود، محمدمهدی شجاعانه جنگید و در آزادی «بستان» نقشی فعال داشت. او در نهایت روز سیزدهم آذرماه سال ۱۳۶۰ و در حالی که جوانمردانه در نبرد با کفر به پیش میتاخت در اطراف «پل سابله»، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به دیدار معبود شتافت.
پیکر پاک شهید «محمدمهدی ثامنی» را جمع زیادی از همشهریانش در مراسمی باشکوه در گلزار شهدای اراک در کنار برادرش کاظم به خاک سپردند و پرونده دنیایی فردی با آن همه تلاش و کوشش و مقاومت و ایثار در اینجا بسته شد و نامش در تاریخ ماندگار.
هنوز هم رأفت، مهربانی، گذشت و جوانمردیش را دوستان و همرزمان در خاطر دارند و فروتنی او را میستایند. دوستان او نقل میکنند:«محمدمهدی با هر فردی تماس میگرفت او را دلباخته خود میکرد. در یکی از شبها آشپزخانه سپاه، تدارک غذای بهتر و کاملتری را نسب به شبهای دیگر دیده بود، زمانی که محمدمهدی وارد آشپزخانه میشود، بیان میکند، پاسدار اسلام در حالی که همه مردم نمیتوانند از این غذاها بخورند، نباید این طور عمل کند و من این غذا را نمیخورم. کم کم به تبع او تعداد زیادی از پاسداران غذا را نمیخورند و غذا در یکی از محلههای فقیرنشین شهر تقسیم میشود. اینگونه محمدمهدی روحیه صبر و استقامت و ایثار را در پاسداران تقویت میکند.
همه از صفات و کمالات او میگویند اما خود او خطاب به معبود چنین میگوید: «معبودا! من بنده گناهکار تو هستم و از بودنم احساس شرم میکنم چرا که کار مثبتی انجام ندادهام، خدایا توفیقی عطا کن. مرگ را شهادت و شهادتم را وسیله رسیدن به بارگاهت قرار بده».
گزیدهای از وصیتنامه شهید محمد مهدی ثامنی:
آرزوهای دشمن را باید خنثی ساخت. انسان زمانی که با بصیرت به جنایات برجای مانده از بعثیها مینگرد برایش مسلم میگردد که در وجودشان اثری از وجدان نیست.
به راستی زبان گویایی برای این همه فداکاری رزمندگان، این اسطورههای مقاومت و عاشقان در سوسنگرد نیست. اینان بیامان مبارزه کردند و گمنام شهید شدند تا پرچم اسلام برافراشته بماند.
سپاس خدای را که در سرزمین ایران برای ما رهبری عطا فرمود که رهبری پیامبرگونهاش کاخ جباران زمین را به وحشت انداخته و مسلمین جهان را بیدار کرده است.