تاریخ : 1395,دوشنبه 22 آذر13:50
کد خبر : 48505 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

بخش پایانی گفت و گو با جانباز 70% نخاعی گردنی مقدسی

ما بسیجی وار موانع را کنار می زنیم، اما سهم مسئولان چیست؟!


ما بسیجی وار موانع را کنار می زنیم، اما سهم مسئولان چیست؟!

من به نوعی نماینده بچه های جانباز بسیجی هستم و باید از حقوقشان دفاع کنم. سپاه باید احکام حقوقی شان را بزند و بنیاد باید بر اساس آن پرداخت نماید.

.

فاش نیوز - در قسمت اول گفت و گویمان با جانباز 70% نخاعی گردنی فعال و کوشا و باانگیزه، مهربان و خوش رو، صبور و مقاوم و مومن حقیقی کاظم مقدسی، با ادامه تحصیل این جانباز ستودنی و شایسته پس از مجروحیت آغاز شد و به ادامه زندگی وی پرداخته شد.

 در قسمت دوم و پایانی این صحبت دلنشین، بیشتر به نحوه مجروحیت این قهرمان پرداخته و نحوه زندگی اجتماعی و ورزشی وی بیان گردیده است. همچنین انتظارات از مسئولین و دغدغه های جانبازان نیز در این گفت و گو آمده است.

ادامه گفت و گو با جانباز مقدسی به نظر مخاطبان گرامی می رسد.



 

فاش نیوز: متاسفانه فراموش کردیم نحوه مجروحیت شما را در قسمت اول مصاحبه بیاوریم. در این رابطه توضیح می دهید؟

جانباز مقدسی: من اول دبیرستان بودم و به عنوان بسیجی رفتم. بچه هایی که سنشان کم است را دوره اول به کردستان می برند. 4 ماهی در کردستان بودم. می خواستم برای بار دوم اعزام شوم که یکی از دوستان گفت: سپاه پاسدار وظیفه‌ای جذب می کند. با خودم گفتم با یک تیر دو نشان می زنم. با پاسدار وظیفه هم خدمتم را می کنم و هم به منطقه می روم. برگه خدمتم را گرفتم و به سپاه رفتم. 2 سالی در آنجا در زرهی گردان ابوالفضل لشکر 27 خدمت کردم. در شیراز آموزشی بود که ارتشی ها خودرو خشایار و یک دوره هم نفربر pmp را به ما آموزش دادند. خدمتم که تمام شد، عملیات کربلای 5 شروع شد. کارت پایان خدمتم را گرفتم و دوباره بسیجی رفتم. در کاروان سپاه حضرت رسول اعزام شدم.

  بعدازظهر روز سه شنبه بود حدود ساعت 3 ظهر. ما در سنگر نشسته بودیم. یکی از دوستان گفت یکی از pmp ها خراب شده، با خشایار بوکسور کنیم چون در خط بود احتمال اینکه خمپاره بخورد و منهدمش کند زیاد بود. با سیم بوکسور pmpرا داشتیم به عقب می کشیدیم، البته من روی خشایار ایستاده بودم. چند خمپاره زدند ولی ما به راهمان ادامه دادیم.

 خمپاره چهارم یا پنجم که خورد، من صورتم را برگرداندم که ببینم کجا خورده است، یک باره افتادم! همان جا ترکش خورده بود و قطع نخاع کرده بود. به بیمارستان صحرایی آمدم دکتر معاینه ای کرد و دید که من نمی توانم دست و پایم را تکان بدهم و حسی ندارم. گفت سریع مرا بفرستند برای عمل. چون شهرها را بمباران می کردند، مرا به مشهد فرستادند. چند روزی در مشهد بودم که خانواده آمدند و من را به تهران انتقال دادند. همین جا باید از دو بردار بزرگترم ناصر و قاسم و همسرم تشکر کنم که در روزهای مجروحیتم خیلی کمک من بودند.

فاش نیوز: از انتظارات تان از سپاه و بنیاد شهید بگویید.

- من با حدود 25 تا 30 نفر از جانبازان به ایثارگران سپاه مراجعه کردیم که قسمت ایثارگران سپاه، جا خوردند و مسئولین از این پتانسیل بچه ها که با هم برای احقاق حقشان تجمع می کنند. ما گفتیم چرا احکام حقوقی ما را نمی زنید؟ چون به بنیاد شهید مراجعه می کنیم و آنها می گویند سپاه احکام حقوقی شما را نمی زند. اگر سپاه حکم حقوقی شما را بزنند، ما پرداخت می کنیم. سپاه هم می گوید ما دو سه سال اول حکم های حقوقی بچه ها را زدیم اما بنیاد شهید آنها را پرداخت نکرد.

  بنیاد برای خودش یک اشل حقوقی درست کرده و طبق آن پرداخت ها را انجام می دهد. مسئول ایثارگران سپاه آمد و صحبت کرد و قرار بر این شد که احکام حقوقی بچه ها را بزنند که من خودم حکم حقوقی خودم را که از سال 72 تا سال 91 بود را گرفتم و به آقای صمیمی در بنیاد شهید دادم.

 اشاره کنم زمانی که آقای شهیدی منزل ما آمده بودند و به من گفتند مشکل خاصی دارید که مطرح کنید؟ البته آقای صمیمی از بزرگ بودن بنیاد و عریض و طویل بودن آن صحبت کرد و من هم عرض کردم بنیاد که مثل یک وزارتخانه بزرگ است، باید یک مسئول بزرگ بالاسرش باشد اگر شما هم این مسئولیت بزرگ را قبول کردید و میتوانید به جانبازان خدمت کنید بسم الله و اگر هم نمیتوانید استعفا دهید.

  متاسفانه این مسئولیت نمیدانم چه چیزی هست که اگر به هر کس هم پیشنهاد دهند قبول می کند با اینکه میداند نمیتواند آن را انجام بدهد، باز قبول می کند. پس انتقاد به کسی که این پست را قبول میکند هم وارد است. به آقای شهیدی هم گفتم بنیاد با این وسعت و عریض و طویل بودن یک مدیر بزرگ هم می خواهد. به آقای شهیدی گفتم در بنیاد چندین مشکل داریم که گفتند مشکل شخصی شما چیست؟ گفتم من مشکل شخصی دارم اما صحیح نیست اینجا مطرح شود.

 من چون خودم جانباز بسیجی هستم به نوعی نماینده بچه های جانباز بسیجی هستم و باید از حقوقشان دفاع کنم. الان مشکل بچه های بسیجی این هست که سپاه باید احکام حقوقی شان را بزند و بنیاد باید بر اساس آن پرداخت نماید. شما اگر میتوانید این مشکل را برطرف نمایید. الان بعد از 25 – 30 سال بچه ها دیگر پا به سن گذاشتند و همگی در سن میانسالی هستند و لازم هست که در درجه اول خود همسر جانباز و فرزندان آنها، باید هر 3ماه یک بار از خانه بیرون بروند و جاهای زیارتی و سیاحتی بروند. مشکل بعدی مسئله بهداشت و درمان جانبازان هست.

 ما را چند وقت پیش پالایش بردند. بیمارستان خاتم با آن هزینه چندین میلیاردی آن ساختمان را برای جانبازان درست کرد. الان آن پرونده پالایش کجاست؟ ما در آن پالایش 3 روز در بیمارستان بودیم. ساعت 12 شب که وقت خواب بچه ها هست دکتر برای ویزیت می آمد و یک امضا میزد و 100 هزار تومان ویزیت میگرفت. درست است که دکتر ساعت 12 شب برای ویزیت بیاید؟ من یک مشکل مجرایی داشتم که قرار بر این بود که بعد از پالایش به من زنگ بزنند تا برای رفع مشکلم مراجعه کنم که تا الان هیچ خبری نشده است. البته خودم بعد از پالایش به بیمارستان مراجعه کردم و سراغ دکتر را گرفتم و گفتم قرار بود به من زنگ بزنید که در آخر هم جواب سربالا به من دادند.

 خلاصه مشکلات مهم بچه ها بحث درمان و هزینه ها و اوقات فراغت آنها هست. الان برای جانبازان گردنی سالی یک بار مسابقات پینگ پنگ برگزار می کردند. به این بهانه 3 روزی بچه های جانباز کنار هم بودند و از باهم بودن لذت می بردند. من خودم شخصا از آن سالی که به آسایشگاه رفتم، رشته پینگ پنگ را پیگیری کردم. البته الان کمتر ورزش می کنم. هفته ای یکی دوبار یا باشگاه پیام میروم یا آسایشگاه امام یا شهید بهشتی تمرین می کنم. اما بنیاد 2 سال همین برنامه مسابقات را برگزار نکرده و پارسال فقط بعد از 3 سال برگزار کرد که همین موضوع را به آقای شهیدی منتقل کردم.

فاش نیوز : در مسابقات کشوری هم شرکت کرده اید؟

- بله هم در مسابقات استانی و هم کشوری شرکت کرده ام و قبلا که جوانتر بودیم حتی برای تیم ملی هم انتخاب شدیم. من و شهید حسین زمانی و قارونی برای مسابقات انتخاب شدیم که شهید حسین زمانی به عنوان عضو تیم ملی انتخاب شد. اگر من انحصاراً در ورزش بخواهم بگویم، به هرحال الان حدود 450 نفر از بچه های نخاعی ما در تهران زندگی می کنند. از این تعداد ما همیشه بیشتر از 100 نفر دور هم جمع نمی شویم و این در صورتی است که ورزش روی جسم و روح تاثیر بسیاری دارد. ورزش بهانه است. همین که بچه ها دور یکدیگر جمع می شوند خوب است. چرا می گویند به فضای سبز یا زیارتگاه بروید. شاید خود شخص متوجه نشود که روحیه‌اش عوض شده ولی در روحیه خیلی تاثیر دارد.

 بنا به وضعیت خودم بیشتر حاج خانم من را بیرون می برند. من به دلیل وضعیت خودم بعضی ازجاها را نمی روم ولی حاج خانم من را می برند. انسان خودش را با شرایط فوق وفق می دهد. ان‌شاءالله که دوستان جانباز هم بعد از 30 سال گوشه‌گیری و انزوا معنی ندارد.

فاش نیوز : غیر از فعالیت های ورزشی فعالیت دیگری هم دارید؟

-  من یک چند وقتی است می روم موزه صلح، در پارک شهر، آنجا بچه های شیمیایی هستند. تا بتوانم خودم می روم. دوستان می گویند آزانس بگیر یا این ماشین هایی که متعلق به شهرداری است، میایند دنبالت. آن هم مشکل است باید 1روز جلوتر آن هم ساعت 4 و 5 صبح زنگ بزنی، برای فردای آن روز، آیا فردا مشکلی پیش بیاید یا نیاید که آن بنده خدایی که می آید معطل نشود. آژانش هم برای خودش مشکلس است.

  اینطوری است که هزینه های ما بالا می رود، مثلا من چرخ در ماشین دارم، می روم منزل یک چرخ هم در پارکینگ هست، سوار آن می شوم و می روم. آژانش که بیاید این آماده کردن من، یعنی من حتی نمی توانم یک دکمه ام را ببندم، ما را اینطور آماده می کنند. می گویند می توانید بروید بیرون، بخواهم سوار تاکسی بشوم صندلی ماشین ها پایین است و برای من سخت است جابه جا شدن، برای همین من با ماشین خودم تا جایی که بتوانم می روم. خلاصه من خودم می روم آنجا که پارکینگ اش هم مشکلاتی دارد.

فاش نیوز: در آنجا چه می کنید؟

-  یک حالت موزه هست که مخاطبان می آیند و یک سری بچه های جانباز هستند که می آیند آنجا فعالیت داوطلبانه دارند. یک سری تصاویر است از سلاح های شیمیایی که بچه ها در مورد آنها توضیح می دهند و استفاده ای که صدام کرده و مراحل سال هایی که استفاده شده و اینکه چه کشورهای آن سلاح ها را داده اند.

فاش نیوز: شما آنجا همکاری دارید؟

- بله، همکاری دوستانه نه همکاری سازمان یافته

فاش نیوز: پس همین که در جامعه حضور دارید و رفت و آمد می کنید برای همه درس عبرت است که معلولیت جسمی، محدودیت اجتماعی را به دنبال ندارد.

_ شاید یک سری از مردم این برداشت را داشته باشند که جانبازان و به خصوص نخاعی ها گوشه گیر و عبوس هستند،اما اگر افرادی که چنین ذهنیتی دارند با بچه های نخاعی بنشینند متوجه می شوند که این چنین نیست؛ اما این هایی که من با آن ها رفت و آمد دارم اصلا چنین ذهنیتی را ندارند.

فاش نیوز: آیا با این سختی و وضعیتی که دارید احساس خوشبختی می کنید؟ چون برای خیلی ها مهم است که بدانند که یک فردی مثل شما که اینقدر تحصیلات عالیه دارد و فعالیت اجتماعی دارد و در جامعه حضور دارد، احساس خوشبختی می کند؟

- اینکه مسلم است، این را که گفتید یاد زمان جنگ افتادم، که قبل از عزیمت به جبهه به پدرم گفتم می خواهم به جبهه بروم که پدرم گفت: کجا می خواهی بروی؟ چکار کنی؟ بنشین درست را بخوان. گفتم حالا وقت برای درس هست؛ آن موقع می گفتند: بسیجی ها به عشق شهادت می رفتند و بی ترمز بودند و سرشان را پایین می انداختند و می رفتند که اصلا" این طور نبود.

  من فکر شهادت را می کردم یا اینکه جانباز بشوم، دوپا قطع می شوم یا دو چشم نابینا، اما قطع نخاع را فکر نکرده بودم آن هم از نوع گردنی. خدا ما را از خودمان بهتر می شناسد، این ضایعه را که داده صبرش را هم داده، که بتوانیم ایم مشکلات را تحمل بکنیم. من هیچ مشکلی با وضعیت جسمی ام ندارم، از خدا اوایل مجروحیت می خواستم، که کارهایم را خودم انجام دهم، اینکه کس دیگری بخواهد کارهای شخصی ام را انجام بدهد یک مقدار ناراحت می شدم، برای همین از خدا درخواست کردم که تا جایی که امکان دارد کارهایم را خودم انجام بدهم. لطف خدا بوده که دستانم یک نیمه حرکتی دارد و می توانم تعدادی از کارهایم را خودم انجام دهم.

فاش نیوز: انصافا" همانطوری که اشاره کردید همسران جانباز خودشان جانباز تر شده اند. خیلی اذیت می شوند، اکثرشان آرتروز دارند و هیچکس هم اینها را درک نمی کند و نمی فهمد ما چه می گوییم، ولی به هر حال یک قسمی باید قدردان این همسران باشیم، اگر بنیاد و دستگاه های متولی این ها را نمی بیند، حدأقل ما ببینیم، شما این مسائل را می بینید؟

- بله، 100% ، عرض کردم من همینطوری که الان منو می بینید، من یک اصطلاحی دارم آنکارد شده، یک کس دیگری مرا ساپورت می کند که از خانه بیرون بروم و آماده ام می کند، آن کسی جز همسرم نیست، بعد بخصوص به نظرم ما آن موقع که جبهه رفتیم نمی دانستیم شهید یا جانباز یا مجروح می شویم، ما به نیت دفاع از وطن رفتیم، شاید مانند خیلی ها هیچ مجروحیتی نداشتیم و سالم برمی گشتیم، ولی همسران جانباز وضعیت ما را دیدند و انتخاب کردند و قبول زحمت کردند با بچه های جانباز ازدواج کردند، با آگاهی بوده، برای همین اجر آنها بیشتر از بچه های جانباز است.

فاش نیوز: یک توصیه ای هم به بعضی بچه های خودمان بکنید که گوشه گیرند و منزوی و بیرون نمی آیند، حالا به هر دلیلی، شما یک توصیه ای بکنید که نفستان به آنها اثر کند و در جامعه حضور پیدا کنند.

دارم فکر می کنم که امکان دارد همچین افرادی باشند؛ چون من خودم هم اوایل یک مقداری اینطور بودم مثلا در آسایشگاه که بودم می خواستم سوار ماشین بشوم، مثلا منزل می آمدیم، ماشین که در کوچه بود، و محل خلوت بود سوار ماشین می شدیم، آن سال ها و ماه های اول اینطور بود اما الان نه؛ انسان یک خاصیتی دارد که با شرایط خودش را وفق می دهد.

فاش: درحال حاضر آرزوهایی که دارید چیست؟

- بررسی شده که عمر جانبازان 30 سال است. از 30 سال که گذشت قاچاقی زنده هستند! تنها آرزوی من این است که از خدا می خواهم مدت زمانی که در منطقه و در دوران جوانی بودیم و بعدهم به توفیق جانبازی دست پیدا کردیم و روی چرخ نشستیم، خدا قبول کند و توشه آخرتم باشد.

 ان‌شاءالله عاقبت به‌خیری جوان‌ها. و در آخر آرزوی دیگری هم داشتم، تقریبا 2سال پیش خبردار شدیم که بچه‌های جانباز، پیاده مسیری را تا کربلا رفته‌اند که سال گذشته هم جانباز شهید حسین نیکپور این لیاقت نصیب او شد. من آنجا دلم گرفت و گفتم چه خوب می‌شد اگر من هم این مسیر را می‌توانستم پیاده بروم ولی می‌دانم که نمی‌شود. در افکار خودم زمزمه کردم: "در حسرتم از حسرت ام از این دنیا، از حسرت یک دکمه بستن تا حسرت پیاده رفتن از نجف تا کربلا"

فاش: ان‌شاءالله روزی می شود. سخت است ولی محال نیست. اگر حرف ناگفته‌ای دارید ما در خدمتتان هستیم.

- مشکلات را مسئولین می دانند، خود جانبازان هم می دانند که فقط کمی از مسئولین همت می‌خواهد که برای جانبازان قدمی بردارند.


کد خبرنگار : 20