پنجمین دوره طرح آموزشی تربیتی قاریان نوجوان قرآن کریم با عنوان اسوه با حضور 48 قاری برگزیده در اردوگاه شهید زینالدین تهران برگزار شد. آیین افتتاحیه طرح اسوه با حواشی جالبی همراه بود که مرور این حواشی خالی از لطف نیست.
مزین بودن نام اردوگاه به نام شهید بزرگوار مهدی زینالدین فرمانده دلاور لشکر 17 علیبن ابیطالب(ع) سبب شد تا در این مراسم حاضران به بیان خاطراتی از این شهید بزرگوار پرداختند که یکی از این عزیزان محمدعلی خواجهپیری دبیر کارگروه قرآن بنیاد خاتمالاوصیاء بود که در ادامه این خاطره گویی از زبان خواجهپیری تقدیم میشود.
شهید زینالدین یک دختر داشت به نام «لیلا» روزی در منطقه این شهید عزیز را که تازه از تهران و قم به منطقه آمده بود دیدم که در گوشهای نشسته و سرش را برروی دستانش گذاشته است. ابتدا گمان کردم که آقا مهدی خواب است، نزدیک رفتم و دستش را تکان دادم سرش را بلند کرد، دیدم چشمانش پر از اشک است. ماجرا را جویا شدم، گفت: دلم برای «لیلا» تنگ شده است.
گفتم: شما که تازه به منطقه آمدی مگر کنار خانواده نبودی، گفت: نه ما فقط برای یک مأموریت مهم با عجله به تهران رفتیم و بلافاصله به منطقه بازگشتیم و با وجود اینکه از قم عبور کردیم، حتی لحظهای فرصت رفتن به خانه و دیدن «لیلا» را پیدا نکردم. از این رو بسیار دلتنگم. این اتفاق و دیدار آقا مهدی با چشمان اشکآلود صحنه دردناکی است که هیچگاه فراموش نمیکنم.
درعملیات خیبر هم به یاد دارم که آقا مهدی را دیدم که مدام دستانش را در پشتش مخفی میکرد تا کسی دستانش را نبیند. کنجکاو شدم و به هرقیمتی بود دستان آقا مهدی را دیدم که غرق در خون بود. ماجرا از این قرار بود که گویا دشمن در پشت لشکر آب رها کرده بود و آقا مهدی بلافاصله از این ماجرا باخبر شده بود اما چون تنها بود و هیچ ابزاری نداشت با دست خالی کانالی کنده بود که آب را مهار کند و شاید اگر وی این گذشت و ایثار را نمیکرد بسیاری از نیروهای لشکر به شهادت میرسیدند.