تاریخ : 1395,چهارشنبه 05 آبان15:56
کد خبر : 50202 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

چرا دست هایت می لرزد؟!



رسول جبرو ز- جناب شهیدی 27و 8 سال از جنگ گذشته. من و امثال من که 7 و 8 سال در خط مقدم آن هم جبهه جنوب در آن گرمای خدا درجه، بدون کمترین امکاناتی و حالا که پا به سن گذاشتیم، دردها هم پا به سن گذاشتند. همه درد یک طرف، اعصاب و روان هم یک طرف.

 لرزش دست هایمان قوز بالا قوز شده. در مراسم ها و مهمانی ها رویمان نمی شود که یک استکان چای بخوریم. چون می ترسیم که روی لباسمان بریزیم.

 در دهه محرم امسال که به حسینیه ای رفته بودیم، قبل از شام می خواستم برخیزم. چون از اوضاع خود با خبر بودم. به اصرار دوستان نشستم. سفره پهن شد و ظرف غذایی جلوی من گذاشتند.

 پسر بچه ای کنارم بود. قاشق دستم می لرزید و غذا مقداری روی سفره و روی لباسم می ریخت. بچه چشمش به من بود و تعجب کرده بود.

 با همان سادگی کودکانه اش گفت: چقدر دستانت می لرزد! من به او گفتم من می لرزم که تو نلرزی. او از حرف من چیزی نفهمید.

 امید دارم که بعد از 27 سال آقای شهیدی و مسئولان حرف من را بفهمند که وقت تنگ است که اگر امروز کاری نکنید، فردا دیر است!


کد خبرنگار : 20