احمدی، جانباز ابرکوه - اینجانب جانباز شهرستان ابرکوه از شهرستان های تابعه استان یزد مدت زمان طولانیست که برای بازنگری در درصد جانبازیم در بنیاد ابرکوه ثبت نام کرده ام و بارها و بارها برای تعیین تکلیف به بنیاد رفته و یا تماس تلفنی داشته ام. لیکن هر بار جواب گرفته ام که باید ابتدا در کمیسیون مشاوره شرکت کنی و در صورت تایید پزشک بنیاد یزد میتوانی در کمیسیون درصدحاضر شوی!. بلاخره اوایل هفته با من تماس گرفتند و گفتد اخر هفته باید ساعت هشت صبح در محل بنیاد شهید ابرکوه برای کمیسیون مشاوره حاضر باشم و غیبتم به منزله انصراف از درخواست شرکت در کمیسیون درصد است.
من در ابرکوه ساکن نیستم و با هزار مشکل صبح روز تعیین شده به بنیاد ابرکوه مراجعه کردم ولی متاسفانه مسئولین بنیاد ابرکوه گفتند که پزشکان نیامده اند!. من و سی و چند نفر دیگر سرگردان در بنیاد دنبال علت بودیم وکسی جوابی نداشت. دست آخر یکی از دوستان که اقوام ما نیز هست ودر بنیاد کار میکند گفت که سفر پزشکان به دستور مدیرکل بنیاد شهید یزد لغو شده. تماس با دفتر مدیرکل یزد گرفتم تا علت را بپرسم جوابی ندادند.
بالاخره یکی از کارمند شهرستان ابرکوه گفت آخر شبِ دیشب مدیرکل دستور لغو را داده و هرچه رییس شهرستان اصرار داشته مدیرکل قبول نکرده و مخالفت نموده است و گفته پزشکان باید با ایشان به شهرستان دیگری بروند! مطابق گفته کارمندان بنیاد ابرکوه مدیرکل برای شرکت در جشن میلاد پیامبراکرم(ص) به شهرستان دیگر می رفته و مطابق رسمشان باید ده نفری همراهشان باشند تا سفرشان به چشم بیاید. شمارا به خدا آیا درست است که سی و چند نفر جانباز معطل آقای رییس شوند؟ آیا درست است که جانباز با هزار مشکل وبا مرخصی گرفتن خودش را به بنیاد برساند وببیند که خودخواهی رییس بنیاد همه را سرکار گذاشته؟
جالب است بدانید هفت – هشت نفر از برادران جانباز ابرکوهی که ساکن اصفهان و شیراز هستند و پرونده جانبازیشون ابرکوه هست نیز آمده بودند و همه را آقای مدیرکل فدای خودخواهیش کرد. من امروز برای تعیین تکلیفم به بنیاد یزد رفتم که بازمدیرکل که نبود! – معاون درمان هم نبود! – معاون تعاون هم نبود! – هیچکس جواب ما را نداد. به گفته یکی از کارمندان بنیاد یزد در بنیاد شهید یزد مدیرکل(نعوذباالله) خدایی میکند و برای هیچکس ارزشی قائل نیست و گوشش بدهکار نیست که نیست. من امیدی ندارم که شماها این نامه شکایتم را در سایتتون چاپ کنید ولی نوشتم تا قیامت برایم سندی باشد تا اگر منعکس کردید آقای شهیدی و بزرگترهای تهران را به دادگاه عدل الهی بکشانم واگر نکردید شماهارا ! فقط آه می کشم و می گویم خدا جزای این بی عدالتی و آزار و اذیت کردنهایشان را بدهد.