تاریخ : 1395,یکشنبه 19 دي12:06
کد خبر : 51351 - سرویس خبری : مسائل و مشکلات ایثارگران

رنجنامه ای خطاب به "سردار شریفیِ" در ایثارگرانِ سپاه



با احترام بدین وسیله خلاصه ای از وضعیت خدمتی، مجروحیت، شهادت مظلومانه و بلاتکلیفی پرونده یکی از پاسداران انقلاب اسلامی، جهت استحضار و رسیدگی به حضور حضرتعالی تقدیم می گردد.

سیدکوچک موسوی

خانواده شهید سیدکوچک موسوی - با عرض سلام و ادب خدمت سردار بزرگوار شریفی!

با احترام بدین وسیله خلاصه ای از وضعیت خدمتی، مجروحیت، شهادت مظلومانه و بلاتکلیفی پرونده یکی از پاسداران انقلاب اسلامی، جهت استحضار و رسیدگی به حضور حضرتعالی تقدیم می گردد.

 پاسدار شهید "سیّدکوچک موسوی" اوایل سال1359 با وجود شاغل بودن در کارخانه ای صنعتی در شیراز، به عضویت سپاه درآمد و از 1/8/1359 به عنوان فرمانده ترابری یگان استان فارس به مناطق جنگی جنوب عزیمت نمود و درطول سالهای دفاع مقدس 60 ماه با شجاعت و خستگی ناپذیری بدون راننده کمکی درمسیرهای طولانی و پرخطر رانندگی می کرد و به همین دلیل به بولدوزر معروف شده بود. وی با اینکه در این مرحله نیز چون عملیات های قبلی از تاریخ 4/5/62 تا 27/6/63 در جبهه و عملیات خیبر حضور داشت در فاصله زمانی به دلیل شدت حملات و بالا بودن تلفات نیروهای خودی از تاریخ 1/12 /62 تا 19/1/63 به صورت مامور در واحد بهداری رزمی قرارگاه کربلا به عنوان راننده اتوبوس آمبولانس ( اتوبوس های که صندلی هایش را برداشته و از آن بعنوان آمبولانس استفاده  می کردند) به حمل شهدا و مجروحین این عملیات که اکثرا" شیمیایی شده بودند مشغول به خدمت بود.

به دلیل فعالیت شدید در منطقه آلوده عملیاتی و تماس بدنی که در حمل و جابجایی شهدا و مجروحین داشت مصدوم می شود. اما به محض بهبودی نسبی بلافاصله بازگشته و در همان منطقه برای ادامه ماموریت مشغول فعالیت می شو.

همانطور که به عرض رسید ایشان از توان بالایی برخوردار بود و با اینکه از عوارض شیمیایی رنج می برد اما همچنان به شوق خدمت به اسلام و انقلاب و رسیدن به آرزویش که شهادت بود در جبهه ها ماند که وصیت نامه اش گویایی داشتن آرزوی شهادت است. تا اینکه بدلیل شدت جراحات و وخامت وضع جسمی از جبهه به شیراز منتقل شد و طبق اظهار نظر پزشکی بهداری کل سپاه به شماره 1923 مورخه19/6/1366 از کارهای سنگین و فعالیت های بدنی شدید منع و سفارش به واگذاری کار نشسته شد.

 او باز هم نمی توانست بی تفاوت باشد و مشغول فعالیت و حضور در منطقه به صورت کوتاه مدت بود و بدنش رفته رفته ضعیف تر شد تا اینکه دیگر توان راه رفتن نداشت و باور کردنی نبود که او همان بلدوزر معروف باشد دیگر به جوان زیر چهل سال شباهتی نداشت و به شصت ساله ها بیشتر شباهت داشت! در طول بستری بودنش در منزل هرگز با آرامش نخوابید و اگر هم به خواب می رفت فقط برای لحظاتی کوتاه، نشسته می خوابی. تنگی نفس، سرفه های مکرر، تهوع، تاول ها و زخم های ناشی از آن و خارش پوستش که دیگر با دست تسکین نمی یافت و به اصرار خودش از برس نایلونی مخصوص شست و شوی فرش استفاده می شد؛ چه تلخ و دلخراش بود صدای برخورد برس نایلونی با زخم هایش و چه شیرین بود خنده های پدر و اراده پولادینش و دلگرامی هایی که به ما می داد.
 
با اینکه برای تامین مخارج دارو و درمان با مشکل روبرو بود هرگز حاضر به تشکیل پرونده در بنیادجانبازان و استفاده از امکانات بنیاد و سپاه نگردید؛ بااینکه تشک او را برروی تخته نئوپانی که روی چمدان فلزی بزرگی قرار داده پهن شده بود، ترجیع می داد روی آن بخوابد ولی درخواست تختخواب ندهد! قادر به راه رفتن نبود اما تقاضای ویلچر نکرد و...

درجواب دوستان و اطرافیان که او را سفارش به تشکیل پرونده می کردند می گفت من برای خدا به جهاد رفتم و اگر قرار است پرونده ای بجز پرونده پاسداری تشکیل شود آرزو دارم آن پرونده شهادتم باشد.

 سید دو هفته قبل از شهادتش شب 19 رمضان خوابی عجیب دید که در آن  همرزمش "شهید حاج مجید سپاسی" جواز شهادتش را که از سوی حضرت ولی عصر(عج) امضاء شده بود به دستش می دهد و روز وصل را 14 روز بعد به او وعده می دهد. از آن روز، سید لحظه شماری می کرد تا اینکه درست در همان روز موعود 9/2/1369در حالی که دربیمارستان نمازی شیراز بستری بود و ذکر یا علی برلب داشت از همسرش می خواهد تا آمدن حضرت علی(ع) دستش را بگیرد. پس از چند لحظه اشاره می کند، حضرت آمدند می توانید دستم را رها کنید؛ پس از بیان این جمله دست در دست جدّ بزرگوار به خیل دوستان شهیدش پیوست.
با توجه به اینکه ایشان یکی از فرماندهان گردان های سپاه در استان بودند تمامی مراحل تشیع و تدفین شهید توسط سپاه صورت گرفت و با هماهنگی سپاه و بنیاد شهید بعد از زیارت و نماز میت، در حرم حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) بر روی دست همرزمان و مردم شهید پرور و انبوه علاقمندانش، با شکوه خاصی تشییع و درقطعه 12 محمّد رسول الله (ص) ردیف 3 گلزار شهدای شهر شیراز به خاک سپرده شد.

 در همان روزهای ابتدایی پس از شهادتش نماینده ای از ایثارگران سپاه نهم جهت تکمیل پرونده مجروحیت و دریافت مدارک پزشکی و پزشک معالجش سرکار خانم فاطمه کریمی در بیمارستان سپاه (مسلمین شیراز) مراجعه می نماید که دکتر با صدور گواهی اعلام می نماید با توجه به اینکه قبل از ابتلاء به بیماری در جبهه خدمت می کرده علت بیماری اش را ناشی از تماس با شیمیایی بوده است.
ایثارگران سپاه نهم طی نامه شماره 1338/84/9/ز/الف مورخه9/3/69 پرونده پزشکی رابه همراه سایر مدارک لازم برای تشکیل پرونده و تعیین درصد جانبازی به بنیاد جانبازان فارس تحویل دادند اما علی رغم پیگیری های مکرر، نتیجه حاصل نشد و ایثارگران لشکر19فجر با ارسال نامه شماره3856/4/19/د مورخه 23/5/73 مجددا با تایید مجروحیت و ارسال مدارک به انضمام صورت جلسه کمیسیون پزشکی یگان خدمتی مبنی بر رای به جراحات و فوت مرتبط با مجروحیت شیمیایی، تقاضای تشکیل پرونده و تعیین درصد جانبازی را داشتند. یک نسخه مدارک مشابه به کمیسیون 134 نیرو زمینی ارسال شد که کمیسیون در نهایت در
مرداد سال 1377 رای به قیود خدمتی داد و مهر ماه همان سال با ارسال نامه ای اعلام داشت پرونده بدلیل دو مورد نقص 1- حادثه قبل از قانون استخدامی سپاه بوده است 2- با تایید بنیاد جانبازان مرکز امکان بررسی و تغییر رای وجود دارد اعلام کرد. سال 81 بود که بنیاد  35 درصد جانبازی شیمیایی اعمال کرد ولی سپاه اقدامی در تغییر رای کمیسیون نکرد و ما هرگز متوجه نشدیم نقص شماره یک به چه معنی بوده است .

بنیادجانبازان در جوابیه نامه شماره3856/4/19/د مورخه 23/5/73 بعد از اعلام عدم وجود نامه شماره 1338 مورخه 9/3/69 اعلام داشت که درخصوص افرادی که قبل از شهادت اقدام به تشکیل پرونده و شرکت در کمیسیون نکرده اند درحال حاضر اقدامی مقدور نمی باشد. با  ارسال این جواب عملا" پیگیری پرونده متوقف گردید. همانطور که در ابتدا به عرض رسید شهید در زمان حیات حاضر به تشکیل پرونده و استفاده از امکانات بنیاد نگردید.ایثارگران لشکر 19 فجر طی نامه شماره 2942/4/19ل مورخه 3/8/74 پیرو نامه های شماره 1388مورخه 9/3/69 و 3856 مورخه 23 /5/73 و بازگشت به نامه شماره18338مورخه 10/8/73 به بنیاد جانبازان فارس با اشاره به اینکه قبل از شهادت در خصوص تشکیل پرونده و کد کامپیوتری اقدامی صورت نگرفته خواستار طرح در کمیسیون غیابی و تعیین درصد گردید.

 در پیگیری های مکرر از بنیاد جانبازان مسئولین مربوطه علت عدم برگزاری کمیسیون و به نتیجه نرسیدن پرونده را  انحلال کمیسیون به خاطر تخلفات صورت گرفته اعضاء بیان می کردند و پرونده بلاتکلیف ماند تا اینکه بعد از گذشت 12 سال از شهادت پرونده در کمیسیون مربوطه مطرح وکمیسیون طی نامه شماره 7589/79/54/700 مورخه 2/8/81 با اعلام 35 درصد جانبازی و اینکه فوت نامبرده را در رابطه با جبهه و جنگ نمی باشد نتیجه را ارسال نمود.

 با اعتراض به رای صادره بنیاد برای طرح مجدد و صدور رای به شهادت مدارک پزشکی را مطالبه کرد که یا در آن زمان تکنولوزی آن در ایران نبوده و یا اگر بوده در چند شهر محدود وجود داشته و اینکه بدلیل اینکه جانباز از تشکیل پرونده امتناع کرده این معاینات صورت نپذیرفته و یا بدلیل وخامت وضع جسمی اش قادر به عزیمت به مراکز درمانی سایر استان وجود نداشته که این نوع نگرش و بررسی با توجه به زمان شهادت بی انصافی است و دومین مدرک که مطالبه کردند برگ کالبد شکافی بود، که اگر بود نیاز به این همه دوندگی و بلاتکلیفی نبود و این مورد بدلیل اطلاع و آگاهی کامل فرمانده وقت سپاه در استان (سردار محمد نبی رودکی) نسبت به وضعیت خدمتی و مجروحیت ایشان و روند تشدید جراحات در طول مدت بستری بودنش و اینکه محرز بودن شهادتش برای ایشان مسجل بود و به خاطربقیه همرزمان و به احترام مقام والای شهید اجازه کالبد شکافی را ندادند. درآخرین پیگیری بعمل آمده سال 90 که از سوی حجه السلام سعادت مسوول نمایندگی ولی فقیه در حفاظت سپاه استان صورت گرفت شخصی بنام آقای کوثری از بنیاد شهید مرکز صدور رای شهادت را منوط به ارائه برگ کالبد شکافی اعلام می نماید که بعد از ارائه توضیحات در خصوص تصمیم فرمانده وقت از سوی حاج آقا سعادت، آقای کوثری برای رفع مشکل اعلام می نمایند می بایست مراتب تصمیم گیری فرمانده وقت بصورت مکتوب ارسال تا به جای برگ کالبد شکافی در پرونده مورد بررسی قرار گیرد و رای شهادت صادر شود.

با توجه به راه حل اعلام شده موضوع به اطلاع فرمانده مربوطه رسانده شد و ایشان مراتب تصمیم گیری خود را بصورت مکتوب تایید نمود که تعدادی از مسئولین وقت نیز که در جریان تصمیم گیری بودند تایید نموده اند.
پس از تهیه مدارک هر بار که تقاضای رسیدگی شده متاسفانه مسئولین مربوطه بدون بررسی مجدد پرونده تنها با رجوع به رای صادره سال 81 رای را به ما اعلام می نمایند گویی ما از این رای بی اطلاع هستیم!.

اکنون با توجه به کراماتی که از پاسدار شهید سید کوچک موسوی دیده شده و می شود و مزارش زیارتگاه علاقمندان به امام علی بن موسی الرضا (ع) قرار گرفته است امامتاسفانه وقتی علاقمندان برای آشنایی و شناخت بیشتر و یا گرفتن آدرس خانواده ایشان، برای سرکشی و دیدار و یافتن علل چگونگی کرامات شهید و قرار دادن عکسش در یادواره های شهدا به ادارات مرتبط با شهدا مراجعه می نمایند با این جواب و برخورد مواجه می شوند که؛ ما شهیدی با این نام نداریم و چه کسی گفته او شهید است؛ این جواب با توجه به بودن مزارش به عنوان شهید در قطعه شهدا، باعث ایجاد شبهه برای آنها شده که وقتی پس از جستجو های زیاد با ما آشنا می شوند برایشان این سئوال پیش می آید، چطور می شود شهیدی در گلزار شهدا دفن باشد ولی ادارات مرتبط خبر نداشته باشند و می گویند شهید نیست! در حالی که این قدر کرامت از او دیده می شود؟ 

از طرفی ما از رفتار و برخورد برخی مسئولین مرتبط با امور شهدا و ایثارگران خسته شده ایم. چرا که ما را به خاطر اینکه مردم منصوب به شهید می دانند سرزنش و مواخذه می کنند و  می گویند چرا به مردم نمی گویید او شهید نیست؟ چطور می توانیم بگوییم شهید نیست درحالی که معتقیدم او شهید است؟! که اگر این چنین نبود چرا خبر شهادتش را دو هفته قبل از شهادت به او داده بودند و چطور در همان روز وعده داده بودند در حالی که ذکر مولی علی(ع) را بر لب داشت و در آخرین کلامش می گوید حضرت علی(ع) آمدند و دستم را گرفتند و چطور می شود شهید نباشد و اکنون مزارش بدلیل کرامات متعدد زیارتگاه شده باشد بطوری که از سوی مردم به سردار شهید امام رضایی معروف شده باشد.

شما قضاوت کنید چطور با این همه نشانه و با توجه به اینکه 26 سال با نام شهید در قطعه شهدا دفن است بگوییم شهید نیست؟ این دسته از مسئولین که فقط کارشان مواخذه و گرفتن ایراد است نه رسیدگی و رفع مشکل، حتی به خودشان هم زحمت نمی دهند به گلزار شهدا بیایند. ما که دایم توفیق زیارت شهدا را داریم متاسفانه آن ها را نمی بینیم. می توانند یک روز از هفته به گلزار شهدا بروند و آنجا بنشینند و خود از نزدیک شاهد حضور گسترده مردم سرمزارش باشند و علت حضور مستمر و ارادتشان را به شهید جویا شوند. می توان به جرات گفت که مزارش در گلزار شهدا، بیشترین زائر را دارد.

 آیا انصاف است در مورد رزمنده ای که با وجود جراحات شیمیایی و توصیه پزشکان معالج همچنان به شوق خدمت و شهادت 60 ماه بعنوان فرمانده گردان در جبهه ها ماند و حاضر نشده خودش را جانباز معرفی نماید و با اینکه برای تامین مخارج درمانش با مشکل مواجه بود حاضر نشده از امکانات بنیاد جانبازان استفاده کند، این طور برخورد شود و با خانواده اش که سال های نبودنش در دفاع مقدس و سال های دیدن رنج مجروحیتش را تحمل کردند و بعد از شهادتش نیز تمام کمبودها را با یقین به اینکه پدر به آرزویش رسیده و در میان همرزمان شهیدش قرار دارد تحمل کردند برخورد نمایند؟! 

اکنون از حضرتعالی استدعا داریم پرونده پدر، با دید مثبت و در نظر گرفتن سوابق و همه ی جوانب مورد بررسی قرار گیرد و رای به شهادت صادر شود و یا اگر با این همه نشانه به این نتیجه رسیدید که شهید نیست پس نسبت به جابجایی پیکرش از قطعه شهدا به قطعه عادی اقدام نمایید.                                                                            
                                                                                                          با تشکر از بذل محبت شما
                                                                                                      خانواده شهید سید کوچک موسوی


کد خبرنگار : 20