بهروز وقتی شهردار جلفا بود، خیلی کم از جلفا به تبریز می آمد و اغلب، ما برای دیدنش به جلفا می رفتیم. بار اول که رفتیم، مستخدم شهرداری به ما گفت: این چه بچه ای است که شما دارید!
اکبر آقا پرسید: «مگر چه شده؟»
-از همان روزهای اول که رسید، عده ای از افراد بی خانمان و بی بضاعت شهر را شناسائی و طبقه فوقانی شهرداری را که همیشه محل سکونت شهرداران بوده، اتاق به اتاق به آنان واگذار کرد.
محلی را که قبل از انقلاب، وقت و بی وقت شاهد مراسم جشن رقص و پایکوبی های آنچنانی بود، حالا در اختیار فقرا قرار گرفته است.
-پس خودش کجا استراحت می کند؟
-یکی از اتاقها را تر و تمیز کرد، و ما گفتیم آقای شهردار این در شأن شما نیست، جای بهتر را انتخاب کنید؛ گفت: اتفاقاً از سرم هم زیاد است.
او شهید مهندس بهروز پورشریفی بود...