تاریخ : 1396,پنجشنبه 01 تير16:11
کد خبر : 53882 - سرویس خبری : ادبیات ایثار و شهادت

گر بخواهند و نخواهند تو را میخواهیم


گر بخواهند و نخواهند تو را میخواهیم

احمد زارعی

باز در قبله ی اول که اذان میگوید؟
نعره از کیست که سرخ از لب من میروید؟

دشت در دشت ز آیات خدا آکنده ست
یعنی از پیکر پاک شهدا آکنده ست

خفته اند و به حقیقت همه بیدارانند
بی سرانند و سراسر همه سردارانند

ما نمردیم و نمیریم که نامیرائیم
گسترش یافته صحنه عاشورائیم

هرکجا عشق بتابد وطن من آنجاست
هرکجا کشته ی عشقیست،تن من آنجاست

بانگ بردار برادر،همه بی آوازند
سنگ بردار فلسطین، همه سنگ اندازند!
 
چه کسی گفت که فریاد تو بی تاثیر است؟
کز ازل تا به ابد جلوه ی یک تکبیر است

گر بخواهند و نخواهند تو را میخواهیم
گر بیایند و نیایند تو را همراهیم

جامه ها تیره ولی عشق در آن پنهان است
آستین کهنه ولی دست خدا در آن است

بوی خیبر ز پس کوه احد می آید
رفته رفته است که اسلام به خود می آید

بشکند دست پلیدی که شکست این سر و دست
ما ید واحده هستیم و نداریم شکست

یا علی قوت اخلاص به بازومان نه
یک جو از زور یداللهی خود ما را ده

از کران تا به کران لشگر حزب اللهی
تیغ هایی همه عریان به شهادت خواهی

آب خورده ست ز خون های شما شمشیرم
به علی قبله خود را ز شما می گیرم

 زنده یاد پاسدار احمد زارعی