محمدرضا سابقی - ای علی!تو را وقتی شناختم که قلبم را شکافتم.. ودراعماق قلبت وروحت شنا کردم و جز نهایت خداباوری ، عدالت طلبی ، و عشق خالص به رب العالمین و پیامبر عظیمش،، واحساسات خفته وناگفته خودرا درآن یافتم.قبل از آن خودرا تنهای تنها میدیدم وحتی ازاحساسات وافکارخود خجل بودم وگاهگاهی ازغیرطبیعی بودن خودم شرم میکردم؛اما هنگامی که با تو ای مظهر تام انسان کامل به حد وسع و اندیشه نارسایم آشنا شدم،دردوری دور از تنهایی به درآمدم و با تو به توفیق کریمانه اش، همراز وهمنشین شدم.
ای علی! با همه شور و شوقم ،درمقابل ابّهت وجلال،و شکوه خیره کننده ات ، محو میشوم،اندامم میلرزد و خدا را از دریچه چشم تو میبینم.. و همراه روح بلند و بزرگ تو به پرواز درمیآیم و با عنایتت، باخداوند یگانه و یکتا، به درجه وحدت میرسم.
ای علی!همراه تو به قلب تاریخ طولانی فرو میروم،و می بینم تاریخ ما آدمیان تکرار می شود و همچنانکه فرموده ای : عبرت ها فراوان و عبرت گیرندگان بس اندکند،،،!! ؛
خدای مهربان من ،راه و رسم عشق بازی را از توی بی همتا میآموزم و به علی بزرگ آنقدر عشق میورزم که ازسر تا به پا شور و شعفم و میسوزم.
ای علی!همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه سرور زنان عالمیان میروم؛اتاقی که با همه کوچکیاش،از دنیا وهمه تاریخ بزرگتر است؛اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ و برترین آفرینش ، آن را با نبوّت متبرک خود مبارک کرده است،اتاق کوچکی که علی(ع)،فاطمه(س)،زینب(س)،حسن(ع) و حسین(ع) رایکجا درخود جمع نموده است؛اتاق کوچکی که مظهر عشق،فداکاری،ایمان،استقامت و شهادت است....و چه بگویم از شهادت، که همه آفریدگان مقدس و والامقامت از بیان عظمتش حیرانند...
راستی چقدر دلانگیز است آنجا که فاطمه کوچک و نازنین و نورچشمانت، را نشان میدهی که صورت خاکآلود پدر بزرگوارش را با دستهای بسیار کوچکش نوازش میدهد و زیربغل او راکه بیهوش از سنگهای تکبر ، اشراف فاسد و کلوخ های جهالت فاسقین، برزمین افتاده است،میگیرد وبلند میکند!
ای علی!تو ابوذرغفاری را به من شناساندی،مبارزات بیامانش راعلیه ظلم وستم نشان دادی،شجاعت،صراحت،پاکی وایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنیناراده را چه زیبا تصویر کردی،وقتی که استخوانپارهای را بواسطه ظلم و تحریف سخن خدا به دست گرفته،بر فرق ابن کعب یهودی صفت ((مبلغ و قاضی مسلمین!!!)) میکوبد وخون به راه میاندازد! من فریاد ضجهآسای ابوذر راازحلقوم تو ای علی مظلوم ، میشنوم و دربرق چشمان ابوذر شهید،،خشم چشمان مقدس و محجوب تو را ای علی تنها و محبوب خدا، میبینم،
در سوزوگداز تو،بیابان سوزان ربذه را مییابم که ابوذر قهرمان،بر شنهای داغ افتاده،در تنهایی و فقر جان به جان آفرین می دهد و به «شهادت » می رسد.
ای علی دلاور و ای امیرالمومنین، تو دردنیای معاصر،با شیطانها وطاغوتها به جنگ پرداختی،با زر و زور و تزویر درافتادی؛با تکفیر روحانینمایان،با دشمنی غربزدگان،با تحریف تاریخ،با خدعه علم،با جادوگری و هنر تزویر و فریب ، روبهرو شدی،همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛اما تو با معجزه حق و ایمان وروح،بر آنها چیره شدی،با تکیه به ایمان به خداوند و صبر و تحملی دریایی، و ایستادگی ایی همچون کوه ها، وبرّندگی شهادت،به مبارزه خداوندان زر وزور وتزویر برخاستی وهمه را به زانو درآوردی.
ای علی جانم!دینداران متعصّب و جاهل، و متحجر گذشته،تو را به حربه تکفیر کوفتند وازهیچ دشمنی وتهمت فروگذارنکردند و متحجران نافهم کنونی به حربه زهراگین تحریف ... وغربزدگان سازش طلب و مدعی اصلاح گری (که حتی چند خطبه شما را نخوانده اند؟!) نیز که خود را به دروغ،روشنفکر مینامیدند،تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانتها کردند.
مخالفینت چه در گذشته و چه حال با اینکه بعضی هایشان محب دو آتشه تو هستند!!! که نمیتوانستند و نمی توانند! وجود مقدس و عظیم تو را که با منافعشان تعرض دارد، تحمل کنند.(گر چه می دانند ولی نمی فهمند..) و روشنگری تو را مخالف مصالح خود میدیدند،تو را ای ولی الله الاعظم ، به زنجیر کشیدند و بالاخره...شهید کردند...