تاریخ : 1396,شنبه 10 تير12:12
کد خبر : 53993 - سرویس خبری : مسائل و مشکلات ایثارگران

عوارض کم کم به سراغم آمدند!



حسن دست مراد - اوایل پاییز 65 درحالی که 15 سال داشتم،به فرمان رهبرم با فرا رسیدن بهار مدارس اول مهر ماه 65 از دبیرستان ابن یمین سبزوار که کلاس اول ریاضی فیزیک بودم کتاب هایم را در جامیزی گذاشتم و علی ر غم اینکه پدر و مادرم رضایت نداشتند به جبهه رفتم و مدت دو سال داوطلبانه و با کمال میل در جبهه ماندم و در عملیات هایی با سمت تک تیر اندار، کمک ارپیچی، آرپی چی زن و معاونت دسته و فرمانده دسته به خدمت مشغول بودم و همیشه خدا را شاکر بودم و هیچ گله و شکایتی نداشتم.

 قبل از عملیات کربلای 5 که گردان ما برای پدافندی به جزیره ی مجنون رفته بود ،دم دمه های غروب در کاسه ی جزیره مجنون که مشغول نگهبانی بودم و خمپاره ای در چند متری من به زمین افتاد و باعث مجروحیت سطحی از کتف هم چنین موج انفجار گرفتم که تا 24 ساعت گیج بودم که به خط دوم انتقال دادند و بنده هیچ رضایتی از اینکه به بیمارستان صحرایی بروم نداشتم اما متاسفانه به زور من را فرستادند عقب، چرا که خون زیادی ازم رفته بود و به خاطر اینکه سریع برگردم خط مقدم در بیمارستان صحرایی وقی دکتر از من شرح حالم را پرسید گفتم خوبم و از موج گرفتگی و صدای سوتی که مدام در گوشم بود سخنی نگفتم و در پرونده من همان اصابت ترکش به کتف راست نوشته شد و اجباری 20 رو استراحت پزشکی دادند و به شهرمان رفتم و باید می رفتم بنیاد شهید و ترخیصی خود را می گرفتم اما به دلیل اینکه دوباره اعزام مجدد برایم سخت بود. بعد از 20 روز دوباره به گردان که هنوز ده روزی از ماموریت مانده بود ،ملحق شدم که با تعجب همکان روبرو شدم خصوصا شهید محمدیان فرمانده گردان و بچه ها .

 دوباره که گردان برگشت و عقب ترمیم شدیم و دوباره برای عملیات کربلای 5 شرکت کردم که در همان تاریخ دشمن بعثی شلمچه را بمباران شیمیایی کرد و تا ماسک زدیم که گاز سارین و خردل وارد بدنم شد و از ترس اینکه من را به عقب بر نگردانند اعلام نکردم که شیمیایی شدم.

 تا سال 87 که کم کم عوارض شیمیایی پیدا شد. مشکل تنفسی و پوستی و اعصاب و غیر که عکس و اچ آر سی تی گرفتم و پزشک معتمد بنیاد دکتر قانعی شیمیایی من را تایید کرد و به بنیاد شهید دولت احمدی نژاد رفتم و بعد از احراز بنیاد مرا به کمیسیون پزشکی فرستادن و همان 5درصد قبلی ترکش بود و هیچ درصدی اضافه نشد و اکنون من ماندم که بیماری های متعددی که همه یادگار زمان جنگ است. یک اینکه دچار بیماری اعصاب و روان و دیسک گردن بخاطر افتادن الوار چویز روی گردنم و ریفلاکس معده به خاطر شیمیایی و زخم اثنی عشر و و بیماری های متعدد و...

 دبیر آموزش و پرورش با 28 سال سابقه

اگر مسئولین دل نوشته مرا خواندند مرا یاری کنند و دیگر نمی توانم ادامه دهم.

یاحق


کد خبرنگار : 17