تاریخ : 1396,سه شنبه 03 مرداد14:17
کد خبر : 54428 - سرویس خبری : مسائل و مشکلات ایثارگران

بابام تف کرد تو صورتم!



فرزند جانباز 50 درصد- من فرزند جانباز 50 درصدی هستم. پدرم روزی 18 عدد قرص اعصاب و روان و قلب و فشار خون و دیابت مصرف می کرد. سه سال پیش از دنیا رفت. تمام اینترنت را گشتم تا مطلبی را پیدا کنم که در مورد مشکلات روحی و روانی فرزندان جانبازان اعصاب و روان باشه. هیچ مطلبی نبود و نیست به جز مواد معدودی نظیر این:
"فرزندان جانبازان اعصاب و روان در درازمدت دچار استرس شدید می‌شوند"
ما چهار تا برادریم و دو تا خواهر، بچه که بودیم اونقدر صحنه های دلخراش و دردناک رو دیدیم که حد نداشت. پدرم که خودش رو میزد، مادرم رو برادرم رو...

 پدرم که حالش که بد می شد در خونه رو می بست با یک کلنگ می رفت بالای دیوار شروع می کرد به خراب کردن دیوار... پدرم رو که توی تیمارستان روانی ها جلوی چشم من و مادرم پرستارها به شوفاژ بستن تا تکنون نخوره... دندونش شکست (این صحنه هرگز از خاطرم نخواهد رفت... دهان پر خون پدر، وقتی بستنش، پرستارا رفتن، پدرم افتاده بود رو زمین دهنش پر از خون بود... بچه بودم... هفت ساله... رفتم سمت پدرم دستامو گذاشتم زیر سرش تا روی موزاییکا نباشه، صورتش غرق عرق بود دهنش پر از خون، اون سه تا پرستار که حریف بابای من نمی شدن، به زور کتک بستنش، دیدم خیلی خسته شده، نفس نفس می زد، فوت می کردم روی پیشونیش تا خنک بشه... تا سرد بشه... پدرم تف کرد تو صورتم، هنوز چشماش یادمه... هنوز...)

 این چیزا برای خیلی ها مال تو فیلماست....این چیزها فقط توی زندگی ماست که واقعیه...واقعی بود.... واقعی خواهد ماند....
درد... زیاده.... درد خیلی زیاده... دردی که تو گلوی من و مادرم و خواهر برادرام  هست و  داره خفه مون می کنه...
پدرم  از دنیا رفت... ما چهار تا برادر بیکاریم... گاهی وقت ها اونقدر استرس شدید می گیرم که حرکت پام از اختیارم خارج می شه...
تا حالا صد جلسه پیش روان شناس رفتم... تا مشکلاتم رو حل کنم... نمی شه... استرس شدید... ترس اجتماعی... اضطراب....
مادرم.... بنده خدا هیچ خیری از دنیا ندید...
زندگی اما جاریست با همه درد هایش، نداری هایش، بیکاری هایش.... بی پدری هایش...


کد خبرنگار : 20