تاریخ : 1396,سه شنبه 28 شهريور18:40
کد خبر : 55557 - سرویس خبری : اخبار

کارمندی که اشک ما را درآورد!/ ماجرای یک نامه اشتباهی


کارمندی که اشک ما را درآورد!/ ماجرای یک نامه اشتباهی

دوماه پیش برای کار یک ایثارگر ناتوانی که مشکوک به شیمیایی شدن در زمان دفاع مقدس بود، به بیمارستان شهید بقایی اهواز رفتم.

ناشناس - حدود دوماه پیش برای کار یک بنده خدای ایثارگر ناتوانی که مشکوک به شیمیایی شدن در زمان دفاع مقدس بود، به بیمارستان شهید بقایی اهواز رفتم. از ماه ها پیش دنبال کارش بودیم و پیگیری ها منجر به تشکیل پرونده ای (درطرح معسرین) در ایثارگران سپاه ولیعصر (عج) خوزستان شد و هم اکنون منتظر اختصاص سهمیه از تهران می باشد که برایش مستمری تعیین نمایند.
با توجه به اینکه وی به عنوان پاسدار وظیفه در زمان دفاع مقدس حضور داشته و مشکوک به شیمایی شدن از ناحیه چشم است، به نظرم آمد از این طریق هم پیگیری صورت بگیرد تا شاید درصدی جانبازی را بتوانیم برایش بگیریم البته امیدوارم سالم باشد.

 برای اینکه مشخص شود که این فرد سابقه بستری و مجروحیتی و یا مراجعه ای در زمان دفاع مقدس به بیمارستان داشته است یا خیر و همچنین شرکت در کمیسیون پزشکی بدوی نامه ای از سپاه صاحب الزمان اصفهان که سوابق وی در آنجا بود به اهواز آوردم که در آن نوشته شده بود این شخص در تیپ 11 والعادیات ش.م.ر بوده است و همزمان با حمله شمیایی عراق، نامبرده هم که دوران خدمتش را به عنوان پاسدار وظیفه سپری می کرده، آنجا بوده است. لذا او را به کمیسیون بدوی معرفی کنید. نامه سپاه اصفهان اشتباها" مستقیم به بهداری رزمی جنوب (بیمارستان شهید بقایی اهواز) نوشته شده بود که البته این اشتباه ناشی از راهنمایی غلط خواهران قسمت مدارک و اسناد دفاع مقدس مستقر در بیمارستان شهید بقایی اهواز بوده است که تلفنی به من گفته بودند نامه را مستقیما به بیمارستان شهید بقایی بنویسند.

 نامه سپاه اصفهان را به مسئول (یا دبیرکمیسیون پزشکی اهواز) به نام آقای سید ح دادم. وی گفت: سپاه اصفهان باید نامه را خطاب به سپاه ولیعصر خوزستان می نوشت و ایثارگران سپاه ولیعصر خوزستان طی فرمی حاوی عکس متقاضی، آن را برای ما می فرستند. او می گفت ما زیر نظر بهداری جنوب نیستیم. صرفا مکان استقرار از آنان گرفته ایم. ضمنا چون پرونده این شخص در اصفهان است خود سپاه اصفهان او را به بیمارستان شهید صدوقی شهر خودشان معرفی کند. گفتم او ساکن یکی از شهرستان های خوزستان است. پاسخ داد باشه ولی باید برود اصفهان. گفتم خانم های قسمت اسناد و مدارک جنگ این گونه من راهنمایی کردند . گفت ما نمی توانیم کاری کنیم.

 بنده که اوضاع را چنین دیدم نامه را از قسمت کمیسیون پزشکی به قسمت آمار و مدارک جنگ تحمیلی مستقر در همان بیمارستان بقایی بردم و به یکی از خانم های آن قسمت گفتم جریان این طور شده است. کمسیون پزشکی اهوازنشد. حالا اگر ممکن است لااقل یک استعلامی از این شخص کنید شاید سابقه مجروحیت و بستری داشته باشد. خانم مربوطه گفت نمی توانیم این کار را بکنیم. چون خطاب نامه به کمیسیون پزشکی است نه ما. به وی گفتم خانم من تلفنی با شما صحبت کردم و شما گفتید سپاه اصفهان مستقیم یک نامه به بهداری رزمی جنوب (شهید بقایی) بنویسد. حالا که با زحمت این نامه را از اصفهان آوردیم مسئول کمیسیون می گوید باید بروید خود اصفهان پیگیر کمیسیون شوید.
لطف کنید همکاری فرمائید استعلامی از این شخص کنید. شاید سندی به نفع این بنده خدا پیدا شود. باز گفت نمی شود.

 اعصابم خراب شد رفتم فرماندهی بیمارستان،جریان کمیسیون و قسمت اسناد و مدارک جنگ را گفتم. مسئول مربوطه گفت کمیسیون زیر نظر ما نیست. صرفا ما به آنان مکانی برای استقرار دادیم. آنها زیر نظر سپاه ولیعصر هستند. گفتم لااقل به خانم گودرزی قسمت مدارک و اسناد بگوئید استعلام کنند چون این مشکل را خودشان بوجود آوردند و ما را سرگردان کرده اند.گفت باشه روی نامه پاراف کرد. مجددا" برگشتم اطاق مدارک و اسناد (که سه تا خواهر هستند). یکی از خواهران نامه را گرفت گفت جواب را خودمان با پست به سپاه صاحب الزمان عج اصفهان می فرستیم. گفتم خواهر، من خودم نظامی هستم محبت کنید اگر سابقه ای دارد به بنده بگوئید. گفتند نمی شود گفتم اگر سابقه ندارد بگوئید ولی اگر داشت به من نگوئید. می روم اصفهان جواب را می گیرم. قبول نکرد.

 چند روز پیش به سپاه صاحب الزمان اصفهان مراجعه کردیم و سراغ جوابیه بهداری جنوب اهواز را گرفتیم. مسئول مربوطه در سپاه اصفهان گفت: اهواز نامه ای نفرستاده است. به آنان گفتیم خیلی وقت است نزدیک دو ماه پیش جواب را فرستاده اند پاسخ دادند خیر نامه ای نیامده است.
 به مسئول مربوطه در سپاه ولیعصر گفتیم کمیسیون پزشکی اهواز گفته او را به بیمارستان شهید صدوقی اصفهان معرفی کنید وی گفت این چه حرفی است این شخص ساکن خوزستان است و باید همانجا رسیدگی شود بیاید در اصفهان چند روزمعطل وسرگردان بماند؟. گفتیم نامه را نباید اصفهان مسقیم به بیمارستان بقایی می نوشت گفت درسته .من نبودم  همکارم دواشتباه کرده بود، اول اینکه نامه را باید به سپاه ولیعصر خوزستان می نوشت نه بهداری جنوب ودوم اینکه متن نامه هم خوب نیست و کارش را انجام نمی دهند .گفت الان یک نامه جدید وبهترخطاب به سپاه ولیعصر خوزستان می نویسیم ببرید کارش را آنجا پیگیری کنید.

 نامه اصفهان را گرفتیم. همراه همان بنده خدا به ایثارگران سپاه ولیعصر مستقر در بسیج و سپاه امام علی در اهواز بردیم. نیروی ایثارگران تا نامه را دید گفت:

1-دونفر معرف که با ایشان در جبهه بوده اند و گواهی مجروحیت وی را بدهند.

2- سوابق جبهه

3- شش قطعه عکس

4- شش عدد پاکت نامه بیاورید تا به کمیسیون بدوی معرفی اش کنیم.

به وی گفتم چند روز پیش که به اینجا آمدم (که دعوایم شد) از شما در این رابطه سئوال کردم گفتید نامه سپاه اصفهان را بیاورید ولی الان این موارد را می خواهید. حالا سوابق جبهه را می توانیم بدهیم اصلا در پرونده وی (معسرین کد 28) که نزد خودتان است سوابق جبهه و بسیج وی موجود است ولی این بنده خدا از کجا دو معرف بیاورد که سال 65 با او در خدمت بوده اند؟ خب در نامه سپاه اصفهان که به وضوح تایید کرده که در زمان حمله شیمیایی عراق این فرد آنجا بوده است بعلاوه در قسمت حمام رفع آلودگی تیپ 11 والعادیات لشکرامام حسین موسوم به تیپ ش.م.ر بوده است. ضمنا هنوز که معلوم نیست او شیمیای باشد تازه می خواهیم کارش را انجام دهیم. گفت نمی شود، از اطاق بغلی دو فرم گواه بگیرید و مدارک را بیاورید.

 پیش خود گفتم او می خواهد تلافی دعوای چند روز پیش را که شکایتش را به مافوقش کردم را در بیاورد با ناراحتی  دو فرم گرفتیم و مجددا پیش آن شخص بردیم یکباره حرفش را عوض کرد و گفت معرف نمی خواهد بگوئید همکاران نامه به کمیسیون پزشکی بنویسند و او را معرفی کنند (احتمالا متوجه شد اشتباه کرده است و الان مجددا" مانند چند روز قبل دعوایی درست می شود) خودش هم به آنان دستور کتبی داد.خلاصه بخیر گذشت برگه دوم نامه اش را امضاء کرد گفت مسئولمان آقای سرهنگ زنگنه  امروز مرخصی است ببرید سپاه ولیعصر در جاده اندیمشک سرهنگ کلاه کج مسئول نیروی انسانی امضاء کند.

 حدود هشت کیلومتر کوبیدم رفتیم سپاه ولیعصر، سرهنگ کلاه کج امضاء کرد. دیدیم به کمیسیون پزشکی در بیمارستان شهید بقایی نمی رسیم چون یکی از نیروهای وظیفه در ایثارگران گفته بود کمیسیون فقط روزهای زوج است و تا ساعت 11 صبح بیشتر نمی مانند. (البته کمیسیون مذکورالان تا ساعت 14 می ماند) چون دیدیم این دوستمان که کار کارگری می کند اگر یک روز کار نکند برای فردایش خرجی ندارد به وی گفتم شما برگرد شهرستان من خودم روز دوشنبه می روم کمیسیون کارهایت دنبال می کنم.

 امروز دوشنبه 14کیلومتر کوبیدم تا به بیمارستان شهید بقایی رسیدم. ساعت 30/7 صبح بود. ابتدا رفتم سراغ محل کمیسیون. دیدم سه تا چهار نفرمراجعه کننده منتظرند و در سالن نشسته بودند. از یکی از کارکنان آنجا سئوال کردم ساعت چند شروع به کار می کنید؟ گفت 8/30.

 دیدیم فرصت خوبی است بروم قسمت مدارک و اسناد جنگ و پیگیر استعلام دو ماه پیش شوم وشماره نامه را بگیرم. رفتم پشت در اطاقشان که یک در آهنی است. خانمی آمد گفتم جوابیه شما به دست سپاه اصفهان نرسیده است. اگر ممکن است شماره یا تصویری از آن به من بدهید. ضمنا" پرونده این بنده خدا از اصفهان به کمیسیون پزشکی اهواز (که پشت  اطاق همین خواهران است) منتقل شده است ومعرفی نامه سپاه ولیعصر را نشانش دادم.

 خواهر مذکورکه محترمانه برخورد می کرد در رابست و رفت داخل. بعد از چند دقیقه تاریخ نامه ارسالی شان به سپاه اصفهان را آورد ضمنا گفت آن دوست شما سابقه مراجعه به بیمارستان را در زمان جنگ دارد ولی بستری نشده است. گفتم تصویری از نامه نمی دهید؟ رفت سئوال کرد وگفت خیر. گفتم اگر ممکن است شماره اش را بنویسید که در اصفهان کارمان لنگ نشود. رفت داخل و مشخص بود از کسی هی اجازه می گیرد. گفت شماره را نمی توانیم بدهیم ولی با پست پیشتاز ارسال شده. این هم کد رهگیری نامه پستی. به وی گفتم خب شماره خود نامه را بدهید. گفت نمی شود محرمانه است و حفاظت گفته ندهید. متوجه شدم مسئول آنجا به نام خانم گ اجازه نمی دهد. مرتب اصرار کردم که تصویری از نامه بدهید یا شماره آن را. آنان هم می گفتند نمی دهیم. گفتم من همکارتان هستم ونظامی می باشم. خانم گ از پشت درمی گفت من هم سرهنگ هستم. می گفتم خانم  بیا دم در تا با شما صحبت کنم. نمی آمد. گفتم این کار شما بی احترامی است به بنده. نیامد. گفتم می روم شکایتت می کنم. گفت برو.

  من هم رفتم فرماندهی و جریان را به یکی از برادران مسئول در آنجا گفتم. این برادر اظهار داشت شما حق دارید این خانم برخورد هایش خیلی بد است و مراجعین را ناراحت می کند. حتی به حرف ما توجه نمی کند ولی من الان به او زنگ  می زنم. آن برادر پاسدار تماس گرفت و گفت شماره نامه را به ایشان بدهید. گفت نمی دهم. به گ گفت چرا نمی دهید؟ کارشان معطل شده است و کمی پشت تلفن بحث کردند و بالاخره راضی شد ولی گفت مشروط به اینکه خود فرد اصلی بیاید یا تلفن کند. به آن برادر پاسدار گفتم من از آن دوستمان وکالت کاری دارم. برادر پاسدار روی نامه ام به آنان نوشت شماره نامه را بدهید. من گفتم شکایت این زن را کتبا می کنم. گفت این خانم زیر نظر ما نیست. زیر نظر دکتر پ در معاونت بهداری نزسا درتهران است. ما هم موافق هستیم شما شکایتش کنید. پیش خود گفتم پس این چه فرماندهی است؟ کمیسیون پزشکی اش زیر نظر سپاه ولیعصر است و قسمت مدارک و اسناد دفاع مقدس هم زیر نظر تهران!

 از آن پاسدار تشکر کردم چون احتمال دادم شماره را ندهد رفتم حفاظت اطلاعات جریان را گفتم. برادر حفاظتی به خانم  گزنگ زد و جریان را سئوال کرد. باز او گفت اگر خود فرد اصلی بیاید به او شماره را می دهم ولی به این آقا نمی دهم. به فرد حفاظتی گفتم وکالت نامه دارم آن را خواست دادم نگاه کرد فورا یک نامه در بسته و چسب زده به من داد. تشکر کردم و قبل از رفتن به فرد حفاظتی گفتم این کار وی بی احترامی است من خود پاسدار هستم. شماره نامه مذکور که از کارت شناسایی و کارت اسلحه من مهمتر نیست گفت مشکل اینجاست افرادی هستند که پول می گیرند و این کارها را دنبال می کنند. گفتم اگر کسی کار خلافی کرد که نباید به بقیه هم به این دید نگاه کرد. من دارم کار ثوابی انجام می دهم و کار فرد ناتوانی را دنبال می نمایم (تا الان ششصد هزار تومان شخصا کمکش کرده ام).

 بعد به فرد حفاظتی گفتم هر چه به این خانم می گویم بیا دم در اطاق تا روبرو صحبت کنیم نمی آید و به من بی احترامی می شود اگر حرمت پاسداری را نگه نمی دارد لااقل حرمت موی سفید من را نگه دارد. گفت او خود از ایثارگران است و علتش این است که یک جانباز او را مدتی پیش کتک زده است.

 رفتم پشت در فلزی اطاقشان، کاغذ حفاظت را به یکی از همکارانش دادم. سریع شماره نامه را داد. خواستم حرفی نثارش کنم مراجعه کننده مردی ایستاده بود به این خاطر آن جمله را نگفتم ولی بلند گفتم خانم گ شکایتت را به تهران می کنم. دیدم با احتیاط آمد پشت در و سرش را کمی بیرون آورد با قیافه عبوس گفت حتما این کار را بکن. گفتم باشه منتظر باش. ضمنا می روم در سایت فاش نیوز مطلب را می نویسم تا حالت جا بیاید.

 در این مدت که با این زن بداخلاق (گ) بحث می کردم مدام نگران کمیسیون پزشکی بودم که تعطیل یا شلوغ نشود. وقتی وارد سالن کمیسیون شدم دیدم پر است از جمعیت. متصدی و مسئول مربوطه را صدا زدم. آن بی تربیت ها هم اعتنایی نمی کردند عصبانی شدم فریاد زدم چرا شما این قدر دیر سرکار می آئید و چرا هفته ای سه بار؟ حالا من باید تا فردا بشینم تا نوبتم شود. من جزو نفرات اول بودم. این خانم گ مرا معطل کرده است. مسئول کمیسیون به نام ح که اخلاق خوبی نداشت و با بقیه ایثارگران بد حرف می زد گفت داد و قال نکن. موضوع خانم گ به ما ربطی ندارد. من هم که اعصاب درست و حسابی ندارم و احساس بی احترامی می کردم مدام در سالن داد فریاد می کردم که این چه نظمی است؟ این چه وضعی است .من کار دارم تا کی باید بایستم. ح گفت من نیرو ندارم. بایست تا نوبتت شود. چاره ای نداشتم ایستادم. یک ساعت بعد نوبتم شد و برای آن بنده خدا پرونده تشکیل دادند سه تا نامه به من دادند که آن دوستمان برود نزد پزشکان جواب بیاورد.

 ساعت 11 به خانه برگشتم با اینکه خسته بودم ولی از ناراحتی دنبال شماره تلفن معاونت بهداری نزسا در اینترنت می گشتم که شکایت این خانم کارشکن را به مسئولینش بکنم اما متاسفانه تا این ساعت نیافتم.

 همانطوری که قبلا" گفتم برخی از نیروها در بسیج و سپاه که خود نیز متاسفانه بعضا" از ایثارگران می باشند به بهانه شلوغ بودن سرشان و نبود نیرو (دراصل بی نظمی خودشان) اصلا مراعات ایثارگران ونیروهای ناتوان و گرفتار را نمی کنند. شخصا برخوردهای بد و طلبکارانه ازسوی آنان را دیده ام. مسئولین سپاه باید به استان ها بخشنامه کنند که حرمت ایثارگران را بسیار نگه دارند و از قوانین و بخشنامه های من درآوردی خودداری کنند و این قدر آنان را اذیت نکنند.

 آخر یکی نیست به این خانم محترم بگوید دادن شماره نامه و تاریخ آن به فرد مراجعه کننده یا وکیل قانونی او چه مشکل امنیتی و حفاظتی دارد که این قدر سخت می گیرد و حفاظت حفاظت می کند؟ چرا باید یک نیروی ایثارگر در غیاب مسئول مربوطه برای امضاء یک نامه، ساعت ها یا روزها معطل بماند چرا جایگزین ندارند؟

 این مورد را من در بنیاد شهید اهواز دیدم. افراد دربنیاد شهید دو هفته معطل یک امضاء بوده اند و کسی نبوده در غیاب آن مسئول، کار را انجام دهد. نیروهای ایثارگر و مستضعف با بدبختی از شهرستان ها و حتی استان ها مراجعه می کنند. آن وقت مسئولین تشریف ندارند تلفن هایشان را هم جواب نمی دهند که کسی بتواند از قبل ازشان وقت بگیرد تا علاف نشوند. باور کنید برخی از این نیروها حتی پول رفت و آمد ندارند .اگر مسئول ایثارگران سپاه ولیعصرمرخصی باشد، آن وقت فرد مراجعه کننده باید از منطقه زیتون کارمندی اهواز کیلومترها برود در جاده اندیمشک – اهواز برای امضاء نامه اش. بعد برود بیمارستان بقایی آن سردیگر اهواز. این ها همه باعث ناراحتی نیروهای رزمنده می شود.

 باور کنید همین بنده خدا که پیگیر کارش هستم واقعا در بدبختی بسرمی برد. او در اوج جنگ تحمیلی داوطلبانه به خدمت سربازی آن هم در قسمت ش.م.ر رفت و سال ها سابقه فعالیت بسیجی  دارد. الان با وجود بیش از پنجاه سال سن، ناچار است برای تامین معاش در این گرمای بیش از پنجاه درجه مدت پیش اهواز ،کار بنایی کند. تازه این کار هم درست گیرش نمی آید. هیچ بیمه ای هم ندارند. وی برای این نظام زحمت کشیده ولی هیچ خیری ندیده است. بسیاری از رزمندگان همین مشکل نان شب را دارند با اطمینان می گویم و شما هم حتما" می دانید بسیاری از بچه های رزمنده به مرز فلاکت رسیده اند.

باتشکر


کد خبرنگار : 20