تاریخ : 1396,یکشنبه 19 آذر14:45
کد خبر : 56715 - سرویس خبری : مسائل و مشکلات ایثارگران

داد از دست بنیادی های یزد!



ا. ع .خ جانباز یزد - نمیدانم درد دلم و مصیبت گرفتار شدنم به دست کارمندان بنیادشهید یزد را به کجا و به که بگویم. الهی هیچ خانواده شهید و جانبازی گرفتار بنیاد شهید نشود. الان وقتی به بنیاد میروی هیچ دلسوزی نیست که کارت را پیگیری کند که هیچ! کارمندی پیدا نمیکنی که حرفت را هم بشنود.

 مدت ها دنبال کمیسیون بودم. هر روز وعده ماده 3 میدادند تا مشکلم حل شود. هیچ اتفاقی نیفتاد و درصدم تغییر نکرد. در حالی که دکتر مشاور خودشان در بنیاد یزد میگوید باید درصدم بالای 50 بشود. اگر حقی دارم که قیامت ازشان می گیرم و اگر ندارم هم که راحت.

 اما الان چند ماه است برای پای مصنوعیم مراجعه می کنم هیچ کس جوابم را نمی دهد. یکی میگوید بیمه طلبمان دارد. یکی میگوید بنیاد بد قولی کرده و همه پاس کاریم می کنند. فرستادنم تهران. با بدبختی به تهران مراجعه کردم گفتند مشکل از بنیاد یزد است.

 وقتی به درمان بنیاد شهید یزد هم مراجعه میکنم، فقط دکترهای بخش درمانش در کمین هستند که نسخه بنویسند و برگه دفترچه ات را بکنند. خدا شاهد است بعضی وقتها هم از خودم و هم از دیگر جانبازان دیده ام چند برگ کنده اند. به رییس کل بنیاد یزد هم مراجعه کردم اهمیتی ندادند.

 توی درمان یزد دکترهایش فقط به فکر برگه دفترچه هستند. من وقتی مجبوری به بنیاد یزد میروم، خدا گواه هست جز اینکه خونم جوش بیاید. چیزی دیگری نصیبم نمی شود. مسئول دست و پا سازی هم خودش شرکت دارد و قطع عضوی ها را به مرکز خودش حواله میدهد.

 فقط درمان یزد دکان بزرگی هست برای کارمندانش. معاون درمانش تازه فهمیدم مرکز اعتیاد هم دارد و او هم مریض ها را حواله مرکزش می کند. خدا شاهد است بنیاد یزد هیچ غمی از دل من و امثال من برنمی دارد که هیچ فقط بر غصه مان زیاد می کند. این دیگر چه بنیادی ست!

 یکی از رزمنده های بنیاد یزد که کارمند آنجا هم هست با ناراحتی میگفت همه می دانند و هیچ کاری هم نمی کنند چون همه همدست اند. الان نزدیک یک سال و نیم است که بیشتر از ده بار از شهرستان آمدم یزد ولی هیچ کاری برایم نکردند. فقط می گویند پول نداریم. پیش مدیر کل رفتم دیدم دارند اتاقش را نو می کنند وسائل جدید خریده اند.

 چطور رییس بنیاد یزد پول دارد اتاقش را تازگی نو کند و مبل و صندلی و میزهای نو بخرد؟ برای پای مصنوعی من که مثل نان برایم واجب است پول ندارد. وقتی به مدیرکل هم گفتم میگوید اینها به تو نیامده. به خدا اگه خودم را کنترل نکرده بودم کتک مفصلی بهش میزدم تا بفهمد پا نداشتن یعنی چه.

 دیگه حوصله ام سر آمده و رسیده ام به جایی که... ولله دم به دم نفرینشان می کنم. اینها از صدام بدترند چون نون انقلاب و خون دادن های ما را می خورند و فقط به ما خیانت می کنند. خدا نیامرزد اون هایی را که اینها را بر ما مسلط کردند. الهی که در دنیا و آخرت گرفتا رنج و درد بلا بشوند تا ذره ای درد مارا بفهمند. الله وکیلی درد دلم را چاپ کنید. نکند بالاترا ازشون بخواهند و کاری بکنند و خودشان را جمع کنند.


کد خبرنگار : 17