تاریخ : 1396,دوشنبه 13 آذر16:30
کد خبر : 56932 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

اندر مصائب بچه های پایین!


اندر مصائب بچه های پایین!

در یکی از روزهای پائیز سال جاری برای انجام چکاب تخصصی به بیمارستان خصوصی"... " مراجعه کردم اما از بخت بد همان روز تاریخ قرار داد بیمه ایران با بنیاد شهید خاتمه و موضوع به بیمه دی سپرده شده بود.

مرتضی قنبری وفا

مرتضی قنبری وفا -  در یکی از روزهای پائیز سال جاری برای انجام چکاب تخصصی به بیمارستان خصوصی"... " مراجعه کردم. (نام بیمارستان محفوظ است) از بخت بد من همان روز تاریخ قرار داد بیمه ایران با بنیاد شهید خاتمه و موضوع به بیمه دی سپرده شده بود. بر این اساس قراردادهای انتقال امضاء شده بود و فقط می بایست نسخه ای از آن به بیمارستان ابلاغ می شد.

 بنده از ساعت 6 صبح تا 17 عصر منتظر شدم ولی نامه ای نیامد و پس از اعتراض های مکرر من و چند تن از جانبازان، یکی از مسئولان پذیرش بیمارستان با مسئولیت شخصی خود حاضر به بستری ما  گردید  و از همان ساعات اولیه پذیرش داستان ما شروع شد.

.
با توجه به اینکه بنده در 33 طول سال دوران جانبازی در بیمارستان های مختلف کشور سابقه بستری داشتم، متوجه نکات ریز بسیاری از مسائل شدم و در گام اول دریافتم که بیمارستان در اختیار چند تن از مدیران است  که به  صورت شبه مافیا اداره می شود و هدف آنها پر شدن تخت های خالی بیمارستان است.

در این چارچوب هر رئیس چند دستیار انتخاب و متاسفانه آنچه که همه از نام آن واهمه دارند (یعنی بیمار دزدی) رواج داشت  و ماموریت آنها  پر کردن تخت های خالی  به هر قیمت بود و متاسفانه جانبازان اولین قربانی این تراژدی بودند.

 اکثر بیماران یعنی قریب به 90 درصد جانباز و از جانبازان زیر 25 درصد بودند که با داشتن درصد پائین دچار مصائب و مشکلات بی شماری بودند که حکایت مرارت های زیادی که آنها داشتند مفصل است که با توجه به این موضوع از مسئولان محترم بنیاد شهبد و ایثارگران تقاضا دارم یک هدف معین و مشخص برای رفع مشکل درمان جانبازان درصد پائین ارائه کنند، به خدا رنج آنان بی شمار است و متاسفانه هیچ توجهی به آنان نمی شود.

 آخر این چه دردی است به طور مثال در اتاق ما یک بیمار جانباز 10 درصدی بود که حتی قادر به تغذیه نبود و گوارش در بدن او اصلا" انجام نمی شد. متاسفانه وضعیت او به گونه ای بود که هر چه می خورد بالا می آورد و مداوم سکسکه داشت. دیگر نه دکتر او را ویزیت می کرد و نه پرسنل به او توجهی می کردند و ما نظاره گر خرد شدن مردی بودیم که 30 سال تمام نام جانباز را بر روی خود یدک می کشید و حالا با 10 درصد جانبازی بسیار ناتوان شده بود.

 نام او مهدی و 60 ساله بود، تنها پشتوانه اش خانواده اش بود که متاسفانه آنها هم خسته تر از آن بودند که پدر خود را دریابند و گاهی حرکت هایی می کردند که خودم را به ندیدن آنها می زدم.

 با کمال تاسف باید بگویم این بیمارستان با داشتن نیم قرن خدمت به بیماران دارای فرسودگی شدید تاسیسات و سالهای مدیدی نوسازی نشده بود. به طورمثال در بخشی که در آن حضور داشتم حتی یک سرویس بهداشتی (توالت فرنگی) سالم یافت نمی شد. برخورد نامناسب پزشکان معالج با بیماران جانباز نیز مزید بر علت بود اگر چه اطلاع دقیقی از بیماران شخصی ندارم  و در مورد آن اظهار نظر نمی کنم.

 یکی از بیماران کنار تخت بنده جانباز 15 درصدی بود که پزشک معالج او بدون اطلاع کامل از شرایطش از او خواسته بود در اتاق عمل مورد عمل جراحی و ویزیت قرار بگیرد که با مخالفت شدید دختر جانباز (که اطلاعات دقیق و زیادی از حواشی داشت) قرار گرفت و پس از مقاومت، پدر جانباز خود را به بیمارستان مجهز دیگری انتقال داد.

  برخورد پرسنل با بیماران جانباز در حد مطلوب نبود و خودشان اذعان داشتند که در برابر کوتاهی ها مقصر نیستند چرا که حقوق و مزایای مکفی دریافت نمی کنند تا به کار خود دلگرم باشند. استدلال دیگر آنها این بود که مدیران بیمارستان بیشتر تجارت می کنند تا طبابت.

  کیفیت و کمیت غذای بیماران بسیارپائین بود و درحد یک غذای سالم قرار نداشت و فقط نوعی رفع مسئولیت بود و حتی ساعت مقرر تغذیه بیماران رعایت نمی شد که البته گفتنی ها در این مورد زیاد است و در این مقال نمی گنجد.
در نهایت بنده 6 روز بستری شده بودم و پس  از سونوگرافی، عکس و آزمایش نصف و نیمه، پزشک معالج  بنده را سالم تشخیص و ترخیص کرد  
 در حالی که در این مدت فقط دو بار ویزیت و بالای سرم آمد.
متاسفانه پس از ترخیص که هنگام عصر بود و دیگر به خودرو انتقال جانبازان دسترسی نداشتم درخواست کردم یک شب دیگر در بیمارستان بمانم و صبح فردا ترخیص شوم.

 اما در کمال تاسف با این خواسته من مخالفت و اعلام کردند که باید هزینه یک شب اقامت را به صورت شخصی بپردازم چرا که از مقررات جدید  قرارداد بیمه و مبلغ آن نیز بسیار گزاف بود، بنابراین تصمیم گرفتم همان لحظه مرخص شوم اما ناگهان گفتند: کجا؟ باید هزینه وسایلی که هنگام بستری، پذیرش(مسواک، لیوان ، حوله و( ... در اختیار داشتی پرداخت کنی که 50 هزار تومان می شود.
پیش خود گفتم خر ما از کره گی دم نداشت 50 هزار تومان را بدهم و خودم را آزاد کنم، بنابراین پول را پرداختم و از این جایی که به نام بیمارستان با جان ما بازی  می کنند گریختم و از ترمینال به شهر با صفای خودمان رفتم .
حال این سوال مطرح است که مقصر این وقایع کیست؟ بیمارستان، بیمه و یا بنیاد شهید، پیدا کنید پرتغال فروش را.


کد خبرنگار : 18