تقی دژاکام - آخرهای وقت کاری امروز، بهروز ساقی مردِ ویلچرنشین سرویس خارجی کیهان زنگ میزند و خبری میدهد که دلم هری فرو میریزد: حاج محمد برادرِ علیرضا آلیمین آسمانی شد...
حاج محمد قبادی از جانبازان قطع نخاعی اما پرانرژیتر و فعالتر و پرکارتر از خیلی از آدمهای دیگری بود که این مشکل را نداشتند. دست به خیر برای دیگران و بخصوص فعال برای پیگیری و رفع مشکلات ایثارگران و جانبازان. بعید است جانباز ویلچرنشینی باشد که حاج محمد را نشناسد یا جزو گروه مجازی او نباشد.
دوسال پیش که خبر اضافهشدن بیماری سرطان بر تحمل قطع نخاع بودنش را شنیدم، فکر نمیکردم که تا این حد باروحیه و با توکل باشد. محرم امسال که مثل محرمهای دیگرِ اینسالها به هیئت کوچک اما پراخلاص منزل پدری حاجمحمد و علیرضا رفتم، حال و روز خوبی داشت. مثل همیشه بگوبخند و سرحال و مشغول خوشوبش با هفتهشت جانباز ویلچری دیگری که هر سال دههٔ اول محرم جایی بهتر از این هیئت دوستداشتنی ندارند.
هنوز علیرضا را ندیدهام و صدایش از پس صوت قرآنی که در خانهشان طنینانداز بود، محو بود اما سهشنبه عصر که ببینمش نمیدانم اولین جملهای که به او میگویم چیست. اما حتماً به او خواهم گفت که حضرت لسانالغیب امشب از زبان حاجمحمد چه گفت:
چرا ز کوی خرابات روی برتابم؟
کز این بهام به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست...