فاش نیوز - سال ها قبل به همراه خانواده و دایی محمد به زیارت امام رضا مشرف شده بودیم. وقتی که من و پدرم و دایی می خواستیم وارد حرم بشیم پدرم از من خواست که دایی را پشت پنجره فولاد ببرم ولی دایی محمد مانع شد و گفت برای زیارت بریم داخل حرم.
بعد از اینکه وارد شدیم دایی از من پرسید: میدونی چرا پدرت گفت بریم پشت پنجره فولاد؟
جواب دادم: نه.
دایی گفت: برای اینکه شفا بگیرم.
منم با شور اشتیاق گفتم: خوب دایی جان بیا بریم شفا بگیرید دیگه.
ولی دایی جواب داد: من چیزی را که خودم دادم پس نمی گیرم.
میثم امیرحسینی