تاریخ : 1396,شنبه 14 بهمن12:07
کد خبر : 57857 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

دورانی که نباید فراموش شود


دورانی که نباید فراموش شود

محمدرضا در کتاب "پاسخ به تاریخ" چنین اعتراف می‌کند:"انگلیسی‌ها این امر را کاملا" عادی و طبیعی می دانستند که انتخابات در ایران مطابق نظر و خواسته‌های خودشان صورت بگیرد."

«مهدی فضائلی» کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی نوشت:

تغییر نسلی و مرور زمان، موجب غفلت از تاریخ و فراموشی درس‌ها و عبرت‌های آن می‌شود. و این غفلت و فراموشی گاه موجب تکرار اشتباهات گذشته، گاه باعث قدرناشناسی داشته‌های کنونی و گاهی هم منتج به گم‌کردن راهی می‌گردد که باید بپیماییم.
در ایام سی‌ونهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم و یکی از راه‌های شناخت عظمت و دستاوردهای این انقلاب، شناخت آن چیزی است که به دست این انقلاب درهم شکسته شد.
مطابق یکی از جدیدترین نظرسنجی‌ها، 48درصد مردم از دوران قبل از انقلاب کاملا" بی‌اطلاع هستند! و بر اساس تقاطع های داده‌شده بین نتایج همین نظرسنجی، سهم غالب این 48 درصد، متعلق به سنین 18 تا 40 سال است! و اینجا باید اعتراف تلخی داشته باشیم نسبت به کم‌کاری‌هایی که همه در این زمینه داشته‌ایم.
اگر ما دوران پهلوی را نشناسیم و یا بخواهیم بر اساس به اصطلاح مستندها و داد‌های دروغ و هدفمند حامیان دیروز آن رژیم، او را بشناسیم دچار همان غفلت یا انحرافی خواهیم شد که اشاره گشت.
اینجا مجال شناخت تفصیلی آن دوران پر محنت نیست اما تلاش می‌کنم در حد یک یادداشت مطبوعاتی به نکاتی اشاره کنم.
نخستین نکته، نحوه تاسیس دوران پهلوی است. حکومت پهلوی، چه پهلوی اول و چه پهلوی دوم، هر دو برآمده از کودتا بودند؛ یکی کودتای انگلیسی و دیگری کودتای آمریکایی- انگلیسی.
و کدام رژیم برآمده از کودتاست که منافع مردمش را به منافع بیگانگانی که او را به قدرت رسانده‌اند ترجیح دهد؟
محمدرضا پهلوی که در بیست و دو سالگی و در پی اخراج نه چندان محترمانه پدرش به حکومت رسید، پس از کودتای 28 مرداد خطاب به کیم روزولت، مامور سازمان سیا می‌گوید:" تاج و تختم را مدیون شما هستم"!
همین مساله موجب شد پهلوی اول و دوم در تمام دوران حکومتشان که بیش از پنج دهه طول کشید، "وابسته" به بیگانگان باشند و خود را مدیون به آنها بدانند.
جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا در کتاب 444 روز می‌گوید:" شاه تسلیم پیشنهادهایی بود که از سفارت ما انشاء می شد."
«سولیوان» و «پارسونز»، سفرای آمریکا و انگلیس در حکومت پهلوی در خاطراتشان (دو سفیر) آورده‌اند که تقریبا" هر 10 تا 15 روز یکبار به دیدار شاه می‌رفتند و به او دستورهایی می‌دادند و شاه نیز آنها را دریافت می‌کرد.
«جان دی استمپل» وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران در کتاب خود "درون انقلاب ایران" نکته مهم و البته تاسف‌باری را می‌نویسد که عمق فاجعه‌ای که مردم ایران گرفتار آن بودند را تا حدودی روشن می‌کند.او می‌نویسد:" شاه آنقدر به ایالات متحده نزدیک شده بود که به نظر می‌رسید بیشتر برای مقاصد آمریکا فعالیت می‌کند تا هدف‌های ایران."
«اسحاق رابین»، نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی نکته‌ای را به صراحت بر زبان آورد که دقت در آن، گوشه‌ای دیگر از علت عصبانیت غرب از انقلاب اسلامی را آشکار می سازد. وی گفت:" از دست دادن ایران برای غرب بزرگترین ضربه پس از جنگ جهانی دوم به شمار می‌رود."
آری انقلاب اسلامی ایران در دهه‌های پایانی قرن بیستم، عالم و بویژه قدرت‌های مسلط را غافلگیر کرد و موجب یک "شکاف راهبردی" و "شوک ژئوپولیتیک" شد!
دومین نکته‌ای که می‌تواند ما را با ویژگی مهم دیگری از واقعیت دوران پهلوی آَشنا کند، استبداد حاکم بر این دوران است.
از جمله مواردی که می‌تواند این استبداد را نمایان سازد، وضعیت احزاب، انتخابات و مطبوعات در آن دوران است.
در مورد وضعیت احزاب، سخنان خود محمدرضا در یازدهم اسفند سال 53 می‌تواند گویا باشد.
وی پس از انحلال دو حزب دولتی "ایران نوین" و " مردم" و هنگام تاسیس حزب رستاخیز به دبیرکلی هویدا گفت:" کسی که وارد این حزب سیاسی جدید (رستاخیز) نشود، یا فردی است که به یک سازمان غیرقانونی تعلق دارد، یا به حزب غیرقانونی توده وابسته است و یا به عبارت دیگر یک خائن است. چنین فردی یا جایش در زندان‌های ایران است و یا اگر مایل باشد، می‌تواند همین فردا کشور را ترک کند؛ زیرا او ایرانی نیست، وطن ندارد و..."
در مورد انتخابات نیز به دو نمونه در دوران پهلوی اول و دوم بسنده می‌کنم.
در خرداد سال 1309، تیمور تاش وزیر دربار رضاخان طی نامه‌ای به حکام ایالات چنین می‌نویسد:" ...طبق اوامر ملوکانه در قسمت انتخابات دوره هشتم، ...لزوما" اعلام می‌دارد طبق صورتی که ارسال گردیده است باید جدیت لازم به عمل آید که این اشخاص جهت مجلس انتخاب شوند.... در صورتی که اندک تعللی در اجرای اوامر صادره بشود، مقصر بدیهی است مورد بی میلی اعلیحضرت واقع خواهد شد..."
در دوره پهلوی دوم نیز فرمایشی بودن انتخابات تداوم یافت و حتی چند نوبت مجلس توسط شاه منحل گشت!
محمدرضا در کتاب "پاسخ به تاریخ" چنین اعتراف می‌کند:"انگلیسی‌ها این امر را کاملا" عادی و طبیعی می دانستند که انتخابات در ایران مطابق نظر و خواسته‌های خودشان صورت بگیرد."
در خصوص وضعیت مطبوعات دوران پهلوی، اظهارات مسعود بهنود که خود از روزنامه‌نگاران آن دوران بود و امروز هم در خدمت سیاست‌های انگلیس انجام وظیفه می‌کند تا حدود زیادی روشنگر است.
وی در طول عمر مطبوعات در ایران، از سالهای 1306-1320( دوران رضاخان) به عنوان سخت‌ترین وضعیت برای مطبوعات ایران یاد می‌کند و سپس با اشاره به سال‌های 1350- 1355،می‌گوید: در بخشی از این دوران، ماموری از ساواک در کنار میز سردبیر روزنامه‌ها می‌نشست و علاوه بر آن که وزارت اطلاعات و جهانگردی( وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سابق) هر شب لیستی از بایدها و نبایدها می‌داد، آن مامور اندازه تیترها و ستون‌ها را نیز کنترل می‌کرد.
ضمنا" ساواک طی نامه‌ای در بهمن 1355 به مطبوعات دستور می‌دهد:" هیچگونه شکوائیه، انتقاد، گلایه -چه صراحتا" و چه تلویحا"- در هیچ زمینه‌ای نباید در مطبوعات به چاپ برسد."
اینها تنها مشتی بود از خروار موارد و مصادیق اختناق، استبداد و وابستگی رژیم دست نشانده پهلوی.
توجه به این نکات روشن می‌سازد چرا " استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" شعار محوری انقلاب شد.
مختصری انصاف کافی است تا مقایسه نظام جمهوری اسلامی ایران را با دوران منحوس و سراسر سیاه پهلوی، ظلم در حق این نظام بداند!

به نقل از فارس