تاریخ : 1396,سه شنبه 17 بهمن19:14
کد خبر : 57947 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

شکوائیه یک آزاده جانباز زابلی



زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد ..

عرض ادب دارم خدمت همه دوستداران مکتب ولایت علوی
باری در ادای تکلیف، آنچه توان داریم، بر کف دست نهاده ایم، ترس از بی مهری ها نداریم. ترس از تهمت ها نداریم و تا آخرین نفس به حول و قوه الهی ان شاءالله در ادای آن تکلیف که حفظ ارزش‌ها و دفاع از آرمان‌های امام ره و شهداست ذره ای کوتاه نخواهیم آمد. حتی اگر بارها و بارها با نیش کین ، زخمی مان کنند ، کآن زخمها نیز، ما رأیت الا جمیل، است و بس.

اما!
زخم بی توجهی!
زخم بی عدالتی!
و زخم بی خیالی برخی  از مسئولین، خیلی برای من سخت گذشت.
با تمام مشکلات جسمی و حرکتی، با هدف ایجاد انگیزه برای جوانان و همچنین ارتقای سطح معیشت خانواده، تصمیم گرفتم که ادامه تحصیل بدهم.
بحمدالله با تلاش فراوان، هدف اول محقق شد، اما هدف دوم نه!
چرا؟ با آنکه دردنامه، یاللمسلمین، را نوشتم و تقدیم چند مسئول نمودم، اما هیچ یک یاری ام نکرد.

درخواست من مگر چه بود؟!
آیا طلب و تقاضای مادی داشتم؟ آیا به دنبال منفعت طلبی و دنیا طلبی بودم؟ آیا به دنبال حقوق نجومی بودم؟
نه! من دستم را به زانوی زخمی خودم گرفتم و یا علی گفتم که با تکیه بر توانایی خودم، مشکل معیشت خانواده را مرتفع گردانم.
لیسانس، فوق لیسانس و ارائه مدرک به اداره(شهرداری زابل) تا شاید حقوق دریافتی افزایش یابد، اما گفتند: پستی همطراز با مدرک تحصیلی شما نداریم و اینکه شهرداری یک اداره غیر دولتی است.

مصمم شدم که به اداره و یا سازمان دولتی انتقال یابم، اما به هر کجا که رفتم، حتی پاسخ درخواستم را هم نمی دادند.
البته حق هم داشتند، جانبازی با سابقه خدمتی 30 سال، آن هم ویلچری، توان کار ندارد!

خب اگر توان ندارم، چگونه در همه صحنه ها حضوری فعال دارم، آنهم البته به توصیه مقام معظم رهبری که فرمودند: شما جانبازان باید در جامعه رفت و آمد داشته باشید تا دفاع مقدس فراموش نشود.

و حالا مجبور شدم رنجنامه دیگری را به رشته تحریر در آورم و این بار، دیگر به دنبال انتقال نیستم.
اینبار می خواهم بگویم، همه تعاریف شما از شهید و شهادت و ایثار، فقط در پشت تریبون است و بس. این بار می گویم فقط منتظر هستید که زیر تابوتم بیایید و بگویید شهیدان زنده اند و بعد از مدتی یادواره ای و مراسمی برگزار کنید.
اما این حقیر از همین جا اعلام می کنم نیازی به تابوت گیری شما نیست، نیازی به همدردی شما با خانواده ام نیست، اصلا" نیازی نیست که به واژه الهی شهید خطاب گردم؛ فقط دعای من همواره این بوده و خواهد بود که خدایا! عاقبت مرا ختم بخیر بگردان.

آری! چند سال است که فریاد می زنم کمک کمک!
گفتم فقط درخواست من انتقالی از شهرداری به سازمان دولتی است. ریاست محترم بنیاد شهید گفتند اگر در استانداری محقق نشد، در همین بنیاد شهید مشکل مرا مرتفع می گرداند، اما وقتی شنید که استانداری مشکل مرا حل ننموده، اصلا" فراموش کرد که چنین قولی به حقیر داده است.
اصلا چرا استانداری اقدامی نکرد؟ با آنکه چندین نفر از شهرداری های استان به این نهاد منتقل شده بودند.
آری عزیزان! به هر حال این است سزای کسی که خود و خانواده را وقف نظام ولایی نموده است.
خدای من هم بزرگ است، با همین حقوق می سازم و می سوزم، اما خواهشا" دیگر شعار ندهید که خوب همه شما را شناختم.
و اما من به عهدی که با شهدا دارم پایبند خواهم بود و آن تبیین و رزم خالصانه آنان است.
درد خواهم دوا نمی خواهم
غصه خواهم نوا نمی خواهم
عاشقم عاشقم مریض توأم
زین مرض من شفا نمی خواهم
خداوند به همه شما اجر عنایت نماید.

این حقیر اگر لایق باشم،  همان روایتگری همرزمان شهدا را به شرط حیات ادامه خواهم داد.
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم ارزقنی التوفیق الشهادة فی سبیلک
اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم ورود
جان فدای یاران و همرزمان شهدا


الأحقر آزاده و جانباز 70% علیرضا ضابطی فرزند شهید بسیجی و فرهنگی محمد علی ضابطی، دانشجوی مقطع دکتری علوم سیاسی و کارمند رسمی شهرداری زابل.
یا حق


کد خبرنگار : 23