تاریخ : 1397,چهارشنبه 22 فروردين14:26
کد خبر : 58538 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

نسخه پیچیدند برو از ایثارگری ات استفاده کن...!


 نسخه پیچیدند برو از ایثارگری ات استفاده کن...!

یکی از جانبازان می گفت: من با توجه به نشستن بر روی ویلچر تابلو شده ام. اما آن جانبازِ موجی و یا جانبازی که خنده اش همراه با سرفه و تاول شیمیایی است و یاآن جانباز قطع عضو، دو چشم نابینا و ناشنوا را کسی نمی داند که جانباز است!

جانباز سیستانی

جانباز سیستانی - بنام خدا پاسدار حرمت خون شهیدان
ضمن آرزوی تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)
و آرزوی طول عمر با عزت برای مقتدایم، امام خامنه ای ( حفظه الله ).
در کوی شهیدان چو مرا جای ندادند
پیمانه ای از آن می نایاب ندادند
چون نیست مرا همتی از جنس شهیدان
این خاک نشین را پر پرواز  ندادند ( زبانحال یک جانباز )

سلام و عرض ادب، با آرزوی توفیق روز افزون برای همه شما بزرگواران


او در سیستان زندگی می کند.

در  سال های نه چندان دور، برحسب تکلیف با آن که سن و جثه صغیری داشت (14ساله) عازم جبهه شد، حالا بگذریم از اینکه با چه مشقتی خود را به منطقه رساند ( از دستکاری شناسنامه و گریه و زاری گرفته تا التماس و پنهان شدن زیر پای بچه ها در اتوبوس که البته کار خیلی ها از هم سن و سالهای او بود ).

پدر بزرگوارش در آن زمان در جبهه بود، البته به عنوان بسیجی که خب شهید و او هم بعد از یکسال حضور در منطقه به اسارت دشمن در آمد.

حالا بازهم بگذریم که چقدر در اسارت به قول خودش، خوش می گذشت که مصداق همان « ما رأیت الا جمیل » بود.
بالاخره با تنی زخمی وارد خاک پاک جمهوری اسلامی شد. غیر از دو خواهر و یک برادر کوچک، کسی منتظرش نبود، البته از خانواده خودش. چون مادر هم بعد از مدتی دق کرد و به پدرش پیوست. به هر حال تمام هم و غمش، درس هایی بود که در دانشگاه اسارت، تلمذ کرده بود،  آن هم در محضر استادی همچون شهید "حاج محب فارسی"، و آن درس ها، عدم انتظار از جامعه و دولت، تواضع بیش از پیش و عدم سواستفاده از عناوین ایثارگری. عدم  وابستگی به ظواهر پرفریب مادی، تحصیل و تلاش برای ارتقای سطح علمی و خدمت به جامعه با همان روحیه بسیجی و ازدواجش بود که ثمره آن وجود 3 فرزند بود.

با خنده بچه ها و فداکاری همسرش،درد و رنج ها برایش قابل تحمل بود، هر چند می شد رنجِ درد کشیدنش را در پس چهره خندانش دید. کم کم بچه ها بزرگ شدند و بالطبع نیازهایشان هم بیشتر شد.

چه باید می کرد؟ برخی نسخه پیچیدند که برو از ایثارگری ات استفاده کن. (کاری که برخی ها دارند می کنند). می گفت!  معامله ما با خدا بوده و بس. روزی جنگی بود و ما وظیفه داشتیم به ندای «یا للمسلمین» حضرت امام (ره) لبیک بگوییم، همین و بس،  آن هم برگرفته از حدیث نبوی (ص) :
«وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم‏،  و کسی که صدای مردی بشنود که فریاد کمک خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست.»
خب! حالا مشکلات را چه کند؟ حقوق دریافتی از اداره خیلی اندک بود، آنهم در شهرداری که غیر دولتی است. بهترین گزینه بهره گیری از توانایی های خودش بود، به همین منظور تصمیم گرفت جهت ارتقای سطح معیشت خانواده، ادامه تحصیل بدهد، پس عزم خود را جزم نموده و شروع به درس خواندن کرد (تصور کنید یک جانباز نخاعی با تمامی محدودیت‌های جسمی و حرکتی، حتی یک جلسه هم غیبت نداشته باشد)!
بحمدالله توانست در شش ترم تحصیلی با معدل بالا کارشناسی را اخذ نماید. اما کافی نبود، چون حقوق دیگر در ردیف سوم قرار گرفته بود، و باز شروع کرد به ادامه تحصیل در کارشناسی ارشد. این بار با هدف اول، تنوع، تحرک و روحیه مضاعف خودش، دوم ایجاد انگیزه برای جوانان و سوم ارتقای حکم کار گزینی که موفق شد مدرک ارشدش را تحویل اداره بدهد که(طبق قانون) می شد، معادل دکتری.

اما متأسفانه بازهم هدف سوم محقق نشده بود، به هرحال او دیگر بر روی ریل قرار گرفته بود و باید به یاری خداوند دکتری خود را نیز اخذ می نمود. بعضا برخی دوستان وقتی این چند نفر خانواده شهید و جانباز را می دیدند که با هم به مراسمات شهدا می روند و یا تریبونی دارند که به تبیین جایگاه شهید و شهادت و ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس  می پردازند، و البته جمع شدن چند رزمنده در کنار هم را بر نمی تابیدند، "ویلچر جانباز" را "چرخ خنده دار" توصیف می کردند که آن جانباز وقتی این واژه خنده دار را می شنیدخیلی ناراحت می شد.

او گفت من شاید به زعم این عزیز خنده دار و یا اصلا مضحک باشم اما چرا به ویلچر توهین می کند؟ ویلچر، چرخی که یار و همراه هزاران عزیزِ جانباز و معلول است، چرخی که همدم آنان است. برای برخی ها حتی نفس کشیدن جانبازان نیز آزار دهنده است، کما این که آرزوی مرگ برای شان می کردند! یادم می آید بعد از شهادت یکی از عزیزانِ جانباز، همراه شان به صراحت گفت: آن دو نفر دیگر ( جانبازان 70% ) کی  می میرند؟ّ حتی گفتند که اگر دست خودمان بود برای راحتی آنان(جانبازان) نفسِ شان را قطع می کردیم!

چرا...چون تاکید داشتند تا زمانی که (جانبازان)نفس می کشند، در مقابل سو استفاده از جایگاه ایثارگران و یا عدم توجه قانونی به عزیزان شاهد و ایثارگر می ایستند که متأسفانه نتیجه و تقابل آن، توهین، تهمت و افترا بود و جانبازان آزرده خاطر می گشتند.

معنای سخنشان این بود که هیچگاه به دنبال شهرت و اسم و رسم نبوده ایم، شاهد این ادعا آن است که همه آبروی ما از شهداست و بس. چرا که نسل جوان و نوجوان، ما را همرزم شهدا می داند و اگر خدای ناکرده خطایی و یا اگر درراستای اهداف شهدا گام بر نداشتیم، قطعا به آن رسالت واقعی خود عمل ننموده ایم!

پس اگر از شهدا و رزم رزمندگان می گوییم و در جامعه می چرخیم، اول به توصیه رهبری معظم ( حفظه الله ) که فرمودند شما جانبازان باید در جامعه حضور داشته باشید تا دفاع مقدس فراموش نشود می باشد و دوم خود را در آن جایگاه ارزشی می بینیم تا بهتر برای جامعه جوان و نوجوان قابل فهم باشد و اگر خدا ناکرده، خودِ ما انسانی ظاهر فریب باشیم، جفای بزرگی به شهدا و همرزمانمان کرده ایم.


یکی از جانبازان می گفت: من با توجه به نشستن بر روی ویلچر تابلو شده ام. اما آن جانبازِ موجی و یا جانبازی که خنده اش همراه با سرفه و تاول شیمیایی است و یاآن جانباز قطع عضو، دو چشم نابینا و ناشنوا را کسی نمی داند که جانباز است!
 آری اینست روزگار این دوستان جانبازم ...
و اما، چند روز پیش به مناسبت جشن "دیدار با پدران آسمانی" به گلزار شهدا رفتم، مهمان ویژه این مراسم یکی از سرداران سرافراز سپاه بود.
ایشان در لابلای سخنانش، به بی مهری و  بی توجهی به فرزندان شهدا و البته مشکلی که برای یکی از فرزندان شهدا پیش آمده بود اشاره کرد و البته با نام بردن از یکی از همین جانبازان هشدار داد که چرا باید اینگونه باشد؟ گویا از قبل از جریانات این بی مهری ها اطلاع داشت! دفاع جانانه این سردارِ عزیز از این جانباز و آن فرزند شهید حقیقتا مرا نیز خوشحال نمود و با خود گفتم درود بر تو ای مرد که صادق و بی ریا از همرزم و فرزند همرزم شهیدت دفاع کردی.
 در پایان سخنی خطاب به همان بزرگوارانی که بیم دارند نام این جانبازان را بر زبان بیاورند دارم.
آنانی که نام ما، حرکت و انسجام ما آزارشان می دهد،حمایت از مروجان فرهنگ ناب ایثار و شهادت، همه و همه در راستای خط سرخ شهدا بوده و قاطعانه از آن دفاع نموده، طلب حلالیت داریم. ما به راهی که در پیش گرفته ایم ایمان داریم و  این راه را با قدرت ادامه خواهیم داد.
و اما سخن آخر !
من یقین دارم هیچگاه یک جانباز واقعی به همرزمانش، به آنانی که در سنگرهای عاشقی،  ایثار را
مشق کرده اند، آنانی که شب های عملیات را دیده اند، عزیزانی که در رزم از همدیگر سبقت می گرفتند، حاضر نمی شوند به همرزم خود توهین، تهمت و افترا بزنند و با واژه های نه چندان خوب، آنان را مورد خطاب قرار دهند.
پس بیایید با هم در حفظ و نشر آثار و ارزش های دفاع مقدس  تلاش نماییم.
        
     یا حق -
ارادتمند ایثارگران ــ و خانواده شهدا.
سیستانی


کد خبرنگار : 23