تاریخ : 1397,چهارشنبه 22 فروردين16:15
کد خبر : 58634 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

داغ هجری جانسوزتر از عطشانی!


داغ هجری جانسوزتر از عطشانی!

چه زیباست قدم برداشتن در کوچه ای که ۱۳جوان و نوجوان در آن قد کشیده و بهشتی شده اند و با رفتنشان سال هاست آبرو و اعتبار بسیاری را به ساکنین آن کوچه بخشیده اند.

فاش نیوز - در یک بعد از ظهر بهاری راهی منطقه 18 تهران می شویم. منطقه یافت آباد تهران با بیش از 1200 شهید، و مزار 15 شهید گمنام در 6 نقطه از آن، زیارتگاه اهل دل است.

ساکنان، این منطقه را بیشتر به عنوان منطقه حضرت زهرا(س) می شناسند.

خانه های ساده و قدیمی که کمتر خبری از آسمانخراش ها و برج های شمال شهر در آن دیده می شود اما صفا و صمیمت آن عجیب بر دل می نشیند. 

از سر هرکوچه و پس کوچه که عبور می کنی نام شهیدی بر سر آن می درخشد و جالب آن که تنها در یکی از کوچه های تنگ و باریک خیابان 17شهریور این منطقه، 9 خانواده شهید ساکن هستند؛ و چه زیباست قدم برداشتن در کوچه ای که 13جوان و نوجوان در آن قد کشیده و  بهشتی شده اند و با رفتنشان سال هاست آبرو و اعتبار بسیاری را به ساکنین آن کوچه بخشیده اند.

اما آنچه باعث تعجب است این که وقتی به کوچه منتهی به خانه شهید جاویدالاثر «ماشاالله یعقوبی» می رسیم بر سردر کوچه از نام شهید خبری نیست!

در هماهنگی هایی که با اعضای مجمع ایثارگران انقلاب اسلامی صورت گرفته، تا رسیدن ما، منتظر می مانند تا همه باهم به دیدار خانواده شهید یعقوبی برویم.

دکتر ذاکری، رزمنده و جانباز دفاع مقدس و مدیر اجرایی مجمع، و علی گلمحمدی، از جانبازان شیمیایی، واسطه دیدار ما با این خانواده هستند.

پدر و مادر شهید آنقدر ساده و متواضعانه ما را درمیان خود می پذیرند که به حق شرمنده می شویم، چرا که پدر و مادر شهید با کهولت سن و البته مادر با کسالتی مضاعف، تا پای در به استقبالمان می آیند.

از لحظه ورود که چشمانم به عکس فرزند جاویدالاثر خانواده در لباس مقدس سربازی می افتد هوای دلم ابری می شود و مادر که گویا خط نگاهم را دنبال کرده به آهستگی و به زبان آذری می گوید: "جوانم بود" و سری تکان می دهد.

نمی دانم برای او و همسرش عرض تبریکی داشته باشم و یا تسلیتی. و تنها خواسته ام از خداوند باریتعالی صبر و اجری مضاعف برای این دو بزرگوار است که از عمق وجودم به پرواز درمی آید.

خانواده شهید یعقوبی اصالتا از اهالی بستان آباد تبریز هستند و از سال 1360 در تهران و درمنطقه 17شهریور یافت آباد ساکن شده اند.

در دیدار چند ساعته مان خانواده، شهید را  بسیار بی توقع و خیرخواه یافتیم چرا که کوچکترین توقعی ندارند و با وجود اینکه زندگی ساده و بی آلایشی دارند اما افراد بی بضاعت محله خود را فراموش نکرده اند و ماهیانه دست چندین کودک یتیم را  نیز به مهربانی می گیرند. پدر و مادر مومن، انقلابی و البته بی ادعایی که  به خواسته خود در یک آپارتمان کوچک ساکن شده اند اما  یکی از فرزندان، طبقه ای از خانه خود را به منظور عزاداری بانوان در ایام محرم و همچنین شهادت حضرت زهرا(س) در اختیار مادر قرارداده است؛ و ما در همین خانه به دیدارشان رفتیم.

پدر و مادر شهید هر دو کم حرفند و سکوتی همراه با آرامش دارند. شاید 30 سال چشم انتظاری آنان را اینگونه در لاک سکوت فرو برده باشد اما هر دو بزرگوار از این که به دیدارشان رفته ایم بسیار خشنود بودند. حجب و حیای مادر آنقدر زیاد است که زمانی که از ایشان درخواست می کنیم در کنار همسرش بنشیند تا عکسی به یادگار بگیریم ابتدا قبول نمی کند ولی نهایتا"با اصرار ما می پذیرد. اما چشمانش همواره به اوست و می گوید: حاجی از دوری فرزندمان خیلی غصه می خورد.

شهید جاویدالاثر ماشاالله یعقوبی دومین فرزند از 9فرزندی است که خداوند به این خانواده عطا کرده است.

برای راحتی بیشترمان به زبان آذری صحبت می کنیم. زمانی که از پدر می خواهم تا درباره فرزندش برایم بگوید، پس از گذشت 30 سال بی خبری از فرزند، هنوز چشمانش به اشک می نشیند و سکوت می کند و این سکوت تلخ، قلبمان را می آزارد. مادر نیز غمگین می شود اما با لبخند مادرانه می گوید:

پسرم در 18سالگی به خدمت سربازی رفت. خاطرم هست یک روز پیکر سرباز شهیدی که یکی از جوانان محل بود را که آوردند  فرزندم رو به من و پدرش کرد و گفت: خوش به سعادتش. کاش که سربازی اش را به  اتمام رسانده و به شهادت رسیده باشد. همواره آرزو می کرد کاش که اتمام سربازی اش با شهادتش همزمان باشد. خداوند دعایش را اجابت کرد و  یک ماه مانده به پایان خدمت سربازی اش، در تاریخ 21/4/1367در منطقه سومار، زمانی که بین ایران و عراق آتش بس اعلام شد او مفقودلاثر شد. 

می پرسم آیا پیگیر وضعیت فرزندتان بودید؟ 

می گوید: بله. از دوستانش هم که پرسیدیم گفتند رفتنش را به خط مقدم درگیری دیدیم اما بازگشتش را نه. گویا با فرمانده اش برای شناسایی رفته بود که دیگر بازنگشت.  یکبار هم با همان دوستش به دیدن یکی از همرزمانش به منطقه شاه عبدالعظیم رفتیم تا واقعیت را از او جویا شویم. به او گفتم: مادر به قربانت، جمله ای بگو تا تسلی دلم باشد. او برایمان تعریف کرد که درگیری شدیدی درمنطقه بود.

به او گفتم. این را می دانم. من فیلم زنده بودن او را دیده ام. اگر از تشنگی شهید نشده باشد، نمی میرد. فرزندم طاقت تشنگی را نداشت. به راستی سوختم وقتی گفت که بسیاری از دوستانمان از تشنگی شهید شدند.

 از آن موقع دیگر نخواستم چیزی بدانم. حالا هم اگر قسمت باشد برمی گردد. فقط امید دارم فرزندم خاک پای امام حسین(ع) باشد و همنشین ایشان.

 

فاش نیوز: مادر از آخرین رفتنش بگویید؟

عقد دخترعمویش بود و قرار بود که پس از سربازی ازدواج کنند. روز رفتن هم دو بار برگشت به پشت سرش نگاه کرد و رفت، همین.

آن روز خداوند را به حضرت فاطمه زهرا(س) قسم دادم که فرزندم به سلامت برگردد وگرنه پیکرش را نمی خواهم.

و پدر می گوید: ما 30 سال است که چشم انتظاریم. اگر امروز پیکر او را بیاورند هم نمی خواهیم این داغ را تازه کنیم. ما با خدا معامله کرده ایم؛ خداوند او را به ما داد و خودش هم گرفت. راضی هستیم به رضای خدا.

گرچه یقین دارم مهر فرزندی آنقدر زیاد است که اگر درتفحصی، تنها تکه استخوانی و نشانی از شهدای جاویدالاثر پیدا شود، به واسطه مهری که خداوند در دل پدر و مادر نهاده است، تا نشانی از او را به آغوش نگیرند آرام و قرار نمی یابند، اما آن دو بزرگوار همچنان روی سخن خود استوارند.

 

فاش نیوز: آیا برای شهید سالگرد هم می گیرید؟

- سالگرد نه اما در میان احسان و خیرات برای شهدا و اموات او را فراموش نمی کنیم.

  

فاش نیوز: در این چند سال خواب شهیدتان را هم دیده اید؟

اوایل خیلی بیتابی و گریه می کردم و دایم مریض بودم. فرزندم فقط یک بار به خوابم آمد و با ناراحتی بسیاری گفت: اگر یک بار دیگر بی تابی کنی تو را نمی خواهم. همان یک بار بود و دیگر خواب او را ندیدم.

عروس خانواده که از ابتدای گفت و گو در کنار ما حضور دارد و به نوعی کمک حال پدر و مادر شهید است می گوید: هرماه یک پزشک خانواده برای سرکشی و درمان به منزل می آید و وضعیت مادر را بررسی می کند. سال گذشته نیز از بنیادشهید برای زیارت امام رضا(ع) با منزل تماس گرفتند که  حاج خانم به خاطر ناتوانی و بیماری محروم شدند. اما از مسوولان تاکنون کسی برای دلجویی از خانواده نیامده است؛ تنها سردار شعبانی، مسوول ایثارگران ستادکل نیروهای مسلح، سردارنقی لو و چندتن از اعضای مجمع ایثارگران انقلاب اسلامی به دیدار این خانواده آمده اند.

پدرشهید جاویدالاثر درباره خصوصیات اخلاقی فرزندش می گوید: ماشالله علاقه زیادی به ائمه اطهار(ع) داشت و همواره تمثال امام حسین(ع) و دیگر امامان را به در و دیوار خانه نصب می کرد. ما با 8 فرزند دیگر داشتیم، اما اخلاق ماشاالله متفاوت بود. رفتار خوب و پسندیده ای داشت.

برادر شهید که به تازگی به جمع ما پیوسته بود، در ادامه صحبت های پدر می گوید: برادر شهیدم با همه مهربان بود. در نوجوانی بچه های محل را جمع می کرد و به باغ های اطراف می برد و با آنها صحبت می کرد و از پول توجیبی هایش برای بچه ها بسته های شانسی می خرید و بالاترین قسم بچه ها هم به جان او بود. همه او را دوست داشتند.

 و مادر شهید می گوید: همواره به من می گفت من در راه دینم به آسانی از جانم می گذرم. او دردمندانه ولی با افتخار می افزاید: ما راضی به رضای خدا هستیم و خدا را شاهد می گیرم راضی هستم تمام فرزندانم در راه امام حسین(ع) شهید شوند.

فاش نیوز: خواسته شما از مسوولان چیست؟

ما خواسته مادی و یا مالی از مسوولان نداریم اما زمانی که از بنیاد شهید خواستیم تا با یک نامه نگاری به شهرداری منطقه، این خیابان را به نام این شهید جاویدالاثر نامگذاری کنند، تاکنون هیچ اقدامی نکرده اند.

گفت و گویمان با خانواده شهید جاویدالاثر که پایان می یابد دستان مادر را به نشان سپاس  و قدردانی می بوسیم و برای او و تمامی پدران و مادران شهدای راه حق بهشت خداوندی را آرزو می کنیم.

گزارش از صنوبر محمدی


کد خبرنگار : 17