تاریخ : 1397,شنبه 08 ارديبهشت16:41
کد خبر : 58895 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

این چراغ ها یکی یکی خاموش می شوند!


این چراغ ها یکی یکی خاموش می شوند!

محمود رستمی تبار

فاش نیوز - بنیاد محترم شهید وامور ایثارگران…..جانبازان وطن یکی یکی خاموش می شوند! در ایام عید توفیق زیارت دو جانباز سرفراز را داشتم. هر دو در بستر بیماری…

یکی از رنج درد نه توان دیدنم را داشت و نه حوصله ملاقات احدی را. دیگری را بر تخت بیماری بعد از بارها جراحی و بعد از یک سکته مغزی….. با نقص در شنوایی و از دست دادن یک چشم و ضعف شدید در چشم دیگر همه سنگینی جسمش را بر شانه های خسته همسرش که خود نیز نارحتی قلبی داشت و پایش ورم کرده بود, انداخته بود…

هردو فلج از رنج دوران مبارزه و جانبازی برای این مرز و بوم. تا خاک وطن و شهرستان پاوه عفرین نشود و کوبانی نگردد و چون شنگال زنانش به اسارت و بردگی نروند….

هر دو فلج بودند، آن یکی بر بستر بیماری و برتشک هوا از ترس زخم بستر و لب بسته از طعام و در انتظار پیوستن به همقطاران هجرت گزیده اش… رنج بیماریش را بارها شنیده و دیده بودم. از رفتن بر روی مین تا عمل های جراحی مداوم  بر روی اعضاء و جوارحش….

حاج حسین درباینگان در دورانی جوانی اش، جوانی می کرد با آن اسب خوش خرامانش و جانانه دفاع کرد از موطنش… اینک لب هایش بسته شده بود از گفتن سخن و از شدت درد به خود می پیچید و جامه بر سر می انداخت…

لالو فایق مولودی نیز در سرده پاوه نگران از ویران شدن خانه اش در اثر زلزله آبان و اجاره نشین شدنش روبروی خانه غیرقابل سکونتش آنهم با پله های غیراستاندارد… زجر دیده سه بار مجروح شدن… از شهادت دوازده تن از همرزمانش در کنارش سخن گفت…. از رشادت خود و یارانش در دوران حماسه مردم اورامانات …. و از برادر شهیدش و همرزمانش سخن می گفت….

با خود گفتم این کوخ نشینان  چرا کاخ نشین نیستند؟!  مگر بقول شایعات, اینها ایران را نخورده اند؟  پس چرا اینگونه است احوال معیشتشان و سرپناه کلنگی شان.. چرا فرزندان برخی از این عزیزان بیکارند مگر همه استخدامی های کشور سهم اینها نیست؟!

به راستی سهم این عزیزان چیست؟ جز درد، رنج و بیماری …. سهم اینها فقط تشک هوا و تخت بیمارستان و چاقوی جراحی است….

این رنج ها قابل تحمل بود چون می دانستند از انقلاب و دین و وطن دفاع کرده اند، اما رسیدگی و سرکشی اندک به این عزیزان از سوی کسانیکه به بهانه آنان دفتری و اداره ای بهم زده اند و حقوق می گیرند برایشان و برای من غیر قابل هضم بود….

کاش رؤسا منتظر نباشند، جانبازان یا بستگانشان در دفترشان دست بر سینه روبرویشان دردهایشان را طرح نمایند. باید بدانند جانبازان با هر درصدی یا جان باخته اند و یا نه نای نفس کشیدن دارند و نه توان راه رفتن ….

کاش بدانیم برای چه استخدام شده ایم..…اگر وعده دادیم عصای دستشان باشیم به وعده خود عمل کنیم…

و به نظرم اینگونه است که ساکنان حوزه شاهو و مرز های دیارم و سنگرهایش به پشت جبهه و میز تعبیر و تبدیل گشت و برای آنکه ثابت کنیم این سرزمین نه هشت سال بلکه دو دهه و حتی اکنون جبهه است، استشهاد محلی جمع کنیم و قسم حضرت عباس بخوریم…..

کاش می دانستند، همه شهدای پاوه کنار بیمارستان دفن نشده اند……! هنوز در بسیاری از خانه ها عزیزی منتظر است تا اجل روانه مزار شهدایش سازد……

محمود رستمی تبار فروردین ۹۷